#انتشار_برای_نخستین_بار
✨بادا که به دریا برسد کوشش این رود
✨هم پای تو پرچم بسِپاریم به موعود
#فرزندآوری
#ولایت_پذیری
#نوبت_جهاد_ماست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ اومدن دیدار امام خامنه ای...
👈 با تشکر ویژه از همه بزرگوارانی که چالش امروز را درست حدس زدند. ان شاء الله یک هدیه ناقابل تقدیم این کوچولوی باهوش خواهیم کرد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_شوشتری
...اینکه میگویند انسان احتیاج به استاد دارد، استاد باید تعیین کند که آقا جنابعالی باید ذکر لا اله الا الله را زیاد بگی، به رفیقتون می گوید شما باید الحمدلله بگی. او خود می داند که چرا ؛ اگر هم بخواهی استاد به تو توضیح می دهد.
ما یعنی بنده و شما باید دائماً ذکرمان این باشد: أستغفرالله ربّی و أتوب إلیه. خودِ قرآن کریم ببینید همه جا به استغفار بیشتر تأکید میکند " وَ قُلتُ إستَغفِروا رَبَّکُم یُرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً و .....
باید استغفار کنید. وقتی استغفار کنید خداوند متعال باران رحمت را سیل آسا بر شما می بارد و به شما #فرزندان زیادی صحیح و سالم مرحمت می کند و به شما مزارعی پر حاصل عطا می کند و به شما قصرهای خوبی عطا می کند.
ولی متأسّفانه به حرف او گوش نکردند، حالا شما هم امشب إنشاالله تعالی شروع کنید و هر چه می توانید استغفار کنید، اینجور استغفار کنید: اول استغفار از گناهان، خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم مخصوصاً گناهان کبیره، باز دوباره خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم حتی گناهان صغیره، خدایا استغفار می کنم از اینکه من مکروهات را به جا آوردم، پله پله میروید جلوتر، باز بیایید جلوتر و بگویید خدایا من استغفار می کنم از هر عبادتی که کردم.
زاهدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
خدایا من استغفار می کنم از این نماز و روزه ای که من به جای آوردم، از این حجّی که من رفتم. خاک بر سر من، من کجا و کربلا کجا. من از اینکه به کربلا رفتم استغفار می کنم. من رفتم ولی ادب را حفظ نکردم.
📕بیانات استاد در شب سوم رمضان ۱۴۳۴
#استغفار
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
⚠️اشتباه بزرگ...
من متولد ۵۶ ام، سال آخر دبیرستان ازدواج کردم و همون اول بچه دار شدم. پسر اولم سال ۷۵ بدنیا اومد.
خوب من نه دانشگاه رفته بودم نه توی جامعه بودم نه شرایطش داشتم کسی هم بهم نمی گفت بچه بعدیت بیار
خودم خیلی خیلی خجالتی و کم رو 🙈بالاخره با نوشتن یه نامه به آقامون گفتم وقتش فرزند دوم داشته باشیم 😂
سال ۸۰ فرزند دومم بدنیا اومد. هیچ کس، نه فامیل نه دوستام نمی گفتن که فرزند سوم نیازه، سومین فرزندم سال ۸۵ خداوند سورپرایزمون کرد. دوتا پسر داشتم آخری دختر بود.
شیطون گولم زد و لوله هام بستم
وقتی دخترم زبون باز کرد و حرف زد
یکسره می گفت من آبجی میخوام. اولش جدی نمی گرفتم اما همین معضلی شد و همیشه بنای گریه میذاشت و خودممم باهاش گریه میکردم که خدایا این چه غلطی بود کردم. 😭
باورتون نمیشه تا همین ۲ سال پیش بخاطر این موضوع باهم گریه می کردیم، میخوام بگم، خواهش میکنم هیچ وقت همچین اشتباه بزرگیو انجام ندین.
تازه حالا میفهمم فرزند صالح نعمته و بخاطر سهل انگاری و بیسوادی خودم رو از این نعمت بزرگ محروم کردم.
#عقیم_سازی
#توبکتومی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
۱۵ سالم که بود داداش کوچولوم به دنیا اومد و من شدم براش مثل یه مادر، آخه همه کاراش با من بود. شیشه درست کردنش، پوشک کردنش، حمام بردنش و از همون زمان من عاشق بچه شدم و دوست داشتم زودتر مادر بشم😍
وقتی ازدواج کردم یادمه شب اول عقدمون تا صبح با همسرم صحبت کردیم اون شب بهش گفتم من بچه خیلی دوست دارم، دوست دارم ۷ تا بچه داشته باشم ۳تا پسر ۴ تا دختر البته اگه شما بیشتر دوست داری با هم به توافق میرسیم 😄
ولی نشد
اولش گفتند تنبلی تخمدانه مشکل خاصی نیست فقط یه چند ماه طول میکشه که نشد.
بعدش گفتند اگه عجله داری این قرص و آمپولا رو استفاده کن که اونم نشد.
بعدش رفتیم سراغ iui بازم نشد
گفتند تو این فاصله لوله هات بسته شده باید بری ivf انتقال جنین بدی، اولش با نگرانی رفتم ولی بعدش با شوق میرفتم روزی ۴_۵ تا آمپول میزدم، فکر میکردم چند ماه دیگه منم مادر میشم ولی نشد
هیچ کدوم از ۱۲ جنینم نموند یا اصلا منفی میشد و یا همون اوایل سقط میشدند.
ولی من امیدم از دست ندادم گفتم بازم میرم تا بلاخره منم طعم مادر شدن رو بچشم ولی ...
ولی تازه متوجه شدم من مشکل ژنتیکی دارم یه جابجایی کروموزومی و دکترا میگن با این اوصاف حتی با ivf احتمال داشتم فرزند سالم از خودم خیلی خیلی کمه.
و من بعد ۱۲ سال همچنان منتظرم
منتظر معجزه خدا
لطفا تو این شبای عزیز، برای من و همه کسانی که چشم انتظار فرزند هستند، دعا کنید.
#ناباروری
#التماس_دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#مدیریت_اقتصادی
#فرزندآوری
من یه خانم ۲۲ ساله هستم که از وقتی خودم رو شناختم اکثر اطرافیان، همیشه میگفتن که خییلی از نظر چهره، شبیه عموی شهیدم هستم و همین باعث علاقه و درک بیشتر من به ایشون شد و من همیشه باایشون صحبت میکردم و واقعا هم خیییلی دست منو گرفتن، تا من باحجاب و با اعتقاد قوی شدم. جوری که فقط توی فامیل من اینجوری هستم.
دوست داشتم مثل خانم فاطمه زهرا س زود ازدواج کنم. و خیلی از خدا همسر مومن و خوب می خواستم. و همیشه به عموم میگفتم که شما باید همسر منو انتخاب کنی و بهم بفهمونی که این اون آقاس و همینطور هم شد.
همسرم منو سر مزار عموم دیده بودن و اومدن خواستگاری، من ۱۷ سالم بود. پدرم و برادرم مخالف بودن حتی پدرم قول داده بود اگر ازدواج نکنم و دانشگاه قبول بشم ماشین برام میخره اما من گفتم نه میخوام ازدواج کنم.
همسرم روزی که اومد خواستگاری، گفت من هیچی ندارم فقط خودمم و لباسام و در مغازه برادرم شاگردم و پول پیش خونه هم ندارم. باید با پدرم و مادرم زندگی کنیم و از اونا نگهداری کنیم.
من یه دختر تو یه خانواده با وضع مالی خوب، که هر چی میخواستم زود فراهم بود اما من معامله کرده بودم با خدا که با کسی ازدواج کنم که زندگیم فقط خدا باشه نه پول و دلیل اینکه من همسرم رو با اون شرایط قبول کردم این بود که خییلی مومن بودن، حتی روز خواستگاری روزه بودن که ماه شعبان بود و گفتن که ۳ ماه روزه هستن و من هم فقط یک چیز ازشون خواستم اونم اینکه قبل زن و شوهر بودن، رفیق هم باشیم.
خلاصه ما بعد یکسال عروسی کردیم که پول عروسی هم نداشتیم. شوهر خواهرشون دادند اما بعد با هدایای عروسی به لطف خدا هزینه عروسی جمع شد و برگردوندیم به ایشون و زندگی ما سال ۹۶ فقط با حقوقی معادل ۱۵۰ هزار تومن شروع شد.
من توی این چند سال خودم اقتصاد خونه رو دست گرفتم و همه چیز رو با حساب و دقیق میخریدیم و اصلا اسراف نداشتیم. اگه قرار بود مهمونی داشته باشیم از ۳ماه قبل تیکه تیکه پول کنار میذاشتیم و از هیچ کس هم کمک نگرفتیم. هر چند مادرشوهرم خییلی به ما لطف داشت و به بهانه عیدی تولد، سالگرد عروسی کمک میکرد بهمون،
یکسال بعد همسرمم مغازه خواربار فروشی زد که یکم وضع مون بهتر بشه اما نشد و بعد از ۵ ماه مجبور شد جمع کنه و باز توی مغازه برادرشون کار کنه منم از فرصت استفاده کردم و پیش یکی از دوستان خیاطی یاد گرفتم و دیگه هیچ لباسی از بیرون نمیخریم و خودم میدوزم.
واقعا خدا خودش خیلی میرسونه من اینو توجای جای زندگیم دیدم الانم حقوق همسرم ۸۰۰ تومنه و گاهی خودمون میمونیم چه جور آخر ماه شد و ما مهمونی داشتیم کلی خرج خونه داشتیم. ما به پول فکر نمیکنیم فقط از کنار هم بودن لدت میبریم.
یک بار شب همسرم اومد و گفت پاشو فردا بریم قم و با اتوبوس راه از شهرمون و با ۴۰ تومن رفتیم قم و برگشتیم. با این تفاوت که کل قم تا جمکران دیگه ماشین سوار نشدیم و کلا پیاده رفتیم و فقط شهر رو گشتیم اتفاقا خییلی هم خوش گذشت.
امسال هم بچه دار شدیم. با اینکه همه میگفتن چه طور میخوای زندگی کنی اما ما باز هم گفتیم خدا و الحمدلله دوران بارداری خوب و راحت و بدون دردسری داشتم.
اصلا حتی یک ذره هم، تا حالا حسرت پول کسی و خونه کسی رو نخوردیم. جاش کنار هم، از زندگی لذت می بریم.
الان هم همسرم خیییلی دنبال کار گشته اما هنوز پیدا نکرده و من اصلا هیچ بار غر نزدم و خییلی خرج ها مثل آرایشگاه رفتن و خرید عید و... گذاشتم کنار و با همون کم لذت میبریم. از لباسهامون انقدر استفاده میکنیم که هیچ کس باورش نمیشه این همونه. با خیاطی تبدیل به مدل های جدید میکنم.
اگر دو نفر بخوان کنار هم باشن با توکل به خدا با هر شرایطی میتونن به شرط اینکه توی این راه فقط خدا رو ببینن تو زندگی، نه بندش و با همدیگه رفیق باشن و با هر مسئله کوچیکی با هم نجنگن، زندگی خییلی قشنگ میشه. اگه یه خانم یه لباس رو ۱۰ بار هم تنش کنه هیچ اتفاقی نمیفته، جاش با پول همون ۱۰ تا مانتو که میتونسته بخره اما نخریده، میتونه یه غذا خوشمزه درست کنه و با همسرش بخوره و لذت ببره.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
✨امام علی علیه السلام:
"هر كه درباره بسيارى از امور بى اعتنايى و چشم پوشى نكند، زندگيش تيره شود."
📚ميزان الحكمه، جلد ۸، ص ۳۴۶
🏴شهادت امیرالمومنین، امام علی علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
✅ سندی که امیرالمومنین نوشت.
گويند كه شريح بن الحارث، قاضى امير المؤمنين علیه السلام، خانه اى خريد به ۸۰ دينار. اين خبر به على علیه السلام رسيد. او را فرا خواند و فرمود: به من خبر دادند که خانه ای به ۸۰ دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند.
شریح گفت: آری ای امیر مومنان. امام علیه السلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود:
ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای.
اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی و آن سند را چنین می نوشتم:
هشدار از بی اعتباری دنیا، این خانه ای است که بنده ای خوارشده و مرده ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه ای از سرای غرور، که در محله نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و دَرِ خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت بر می بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است.
هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند و محکم کاری کردند، طلاکاری نمودند و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود. (پس تبهکاران زیان خواهند دید.)
به این واقعیتها عقل گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.
📚نهج ابلاغه، نامه سوم
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
☑ روایت صعصعهبنصوحان از لحظات آخر عمر با برکت امام علی علیه السلام
✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم. پرسشی دلم را ویران کرده بود. نمیتوانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمیکرد. از سویی میدانستم که چنان پرسشی او را آزار میدهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژههایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم:
"ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟"
در چشمان پر مهرش شعلهای از شرم افروخته شد. نگاهاش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت محض بود. همه منتظر بودیم تا واژهها مثل پرندههایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند.
فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمتهای پروردگارتان سخن بگویید." خاموش میماندم و سخنی نمیگفتم." باز هم سکوت کرد. شعلهی شرم در نگاهش میسوخت.
" آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ میزد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگیام بر دوش میگیرم.
صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخوردهام." فرزنداش آهسته میگریستند. زینب چشم از علی بر نمیداشت.
پرسیدم:" 👈 ابراهیم؟"
فرمود: " ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر کرد. خداوند ملکوت آسمانها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید میلرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست.
✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجابها بر طرف شوند بر یقین و طمانینهی جانم اندکی افزوده نمیشود."
چشمهایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه میکرد.
پرسیدم:"👈نوح؟"
فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخمهایی که بر پیکرش مینشست. سرانجام دلش گرفت و بیتاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد.
✋من هم بسیار آزار دیدم. کژیها و ناراستیها. زخم هایی که روح را میسوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بیتاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمیدانند چه میکنند؛ نمیدانند چه میگویند."
پرسیدم:"👈موسی؟"
فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشتهام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند.
هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋ من بسیاری از سران قریش را کشتهام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بتها را شکستم."
پرسیدم:"👈عیسی؟"
فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیتالمقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت.
✋من پسر کعبهام..."
از شوق میلرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمیکرد. بر زبانم نمیگشت.
چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم:
اما👈محـمـد؟
علی لبخند زد، شکفته شد. گفت:
"✋من یکی از بندگان محمدم🌷"
دیگر بیتاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم.
✋دست بر شانهام گذاشت. درست مثل آن غروب غمانگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر آنان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند.
علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آنها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری.
🏴 علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم.
وگفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی.
✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم:
ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرندهای نوای ناله و زاریات را میشنید.
ای مرگ! اگر میگفتی که فدیه میپذیری جانم را فدای علی میکردم.
ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانهای هستی
✍ ناصر کاوه
📚الانوار النعمانية ج۱ ،ص ۲۷
«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
🚨حدیثی تکان دهنده برای صاحبخانه ها در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق ص ۵۱۹ حد
ghesmat222موزیک.mp3
2.11M
📌این فایل صوتی رو بفرستید برای اون صاحبخانه هایی که به مستاجرِ بچه دار، خونه نمیدن.
#استاد_عباسی_ولدی
#صاحبخانه_ها
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_تحریری
✅ اعمال و رفتار پدر و مادر در شکلگیری روحیهی فرزندان بسیار موثر است؛ لذا فرمودهاند: «شایسته است انسان مستحبات را در منزل انجام دهد».
✅ بنابراین لازم نیست همیشه تذکر داد، بلکه رفتار عملی تأثیر خود را میگذارد. به عنوان مثال، هنگام شروع غذا، بسم الله را بلند بگوییم تا کسانی هم که فراموش کردهاند، یادشان بیاید و بگویند.
📚 انسان و گسترهی حقوق بندگی
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
radiogoftego9902271030موزیک1.mp3
936.5K
#دکتر_ابراهیمی
📌مظلوم ترین سیاستی که طی چند سال اخیر نوشته شده، سیاست های کلی جمعیت است.
👈 ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ #سیاستهای_کلی_جمعیت توسط مقام معظم رهبری است که به نام #روز_ملی_جمعیت نامگذاری شده است.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#انتشار_برای_نخستین_بار ✨بادا که به دریا برسد کوشش این رود ✨هم پای تو پرچم بسِپاریم به موعود #فرز
#پیام_مخاطبین
✅ ایو الله داری... 😍
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۲
#فرزندآوری
#خدا_خواسته
#جنایت_سقط_جنین
عاقا تعریف از خود نباشه(که هست دیگه) من مامانم پنج تا بچه داشتن، چهار تا دختر با یه پسر، پدرم مریض بودن و کار مشخص نداشتن، اختلاف شدید هم داشتن، که مادرم من و خواهر دوقلومو باردار میشن. ده ها کار میکنن که سقط بکنن. آخرین مرحله یه سری داروی گیاهی میخورن که بهشون گفته بودن حتما میکشه بچه رو(هنوز نمیدونستن ما دوتاییم😁) بعد حالشون بد میشه و تموم دارو هارو بالا میارن و به خواب میرن و تو خواب سه چهار سالگی مارو میبینن که بهشون گفتیم: تو میخواستی مارو بکشی، خدا حالتو بد کرد!😉 بیدار میشن میگن اینا دوتا هستن بدبخت شدیم.
به حدی ما رو نمیخواستن و مادربزرگم با دیدن ما وقتی به دنیا اومدیم، گریه میکردن که پرستار اونجا به مادرم پیشنهاد فروختن مارو میده. میگه واسه جفتشون مشتری دارم😁 اما مامانم راضی نمیشن و البته دوتا خاله های بزرگم اجازه نمیدن.
الان به جرات میگم باهوش ترین، بااستعداد ترین و خوش قدوبالا ترین بچه هاش ما هستیم. و خودشون میگن به محض به دنیا اومدن شما، صاحب خونه شدیم و تا اومد چهار سالتون بشه مشکلاتمون کمتر شد.
هر مدرسه ای هم بودیم به مامانم میگفتن دختراتون دریای استعدادن هم هنر. هم ورزش، درس که دیگه نگم براتون. بدون کلاس رفتن هم، انگلیسی مسلط شدیم.
تنها دخترای خونه که تا ارشد ادامه دادن ما هستیم و ان شاءالله دکترا هم ادامه میدیم و دوسه ساله از مادرمون هیچ پولی نگرفتیم و خودمون درآمد داریم الحمدلله و از لحاظ حمایتی چون منو خواهرم خیلی هوای مامانمو داریم کسی جرات نمیکنه تو فامیل به مامانم بالای چشمت ابرو بگه چون به قول خودشون دوقلو ها میخورنمون!...
خلاصه خدا خواسته ها به نفعتون میشن بعدا نگین نگفتین!😜
پ ن: البته مامان عادت دارن سکوت کنن و خیلی جاها اجازه دخالت نمیدن ولی منو خواهرم دست کم اونقد طرف رو کم محلی میکنیم تا یاد بگیره به مادرِ ما احترام بذاره.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
📌سندروم دست بی قرار مولاوردی
❌ خانم مولاوردی یکبار دستشان میخورد از همجنسبازی حمایت می کنند، بار دیگر اشتباهی دستشان مسیح علینژاد را فیو می کند، گاهی هم دستشان هم ردیف با شادی صدر بیانیه امضا می کند.
👌 #سندروم_دست_بی_قرار فقط مولاوردی، بقیه اداشم نمی تونن دربیارن
⚠️خدا اشتباهات بعدی دستشان را ختم بخیر کند.
✍️علیرضا پورمسعود
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ضمن عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
👈 چندتا نکته رو خدمت شما بزرگواران عرض می کنم:
✅ عزیزانی که علاقمند به شرکت در مسابقه #شعار_من هستند. عنایت داشته باشند که فقط سه روز دیگه فرصت دارند تا در مسابقه شرکت کنند. تعداد برگزیدگان رو هم به دلیل تعداد زیاد شرکت کنندگان، از ۳ نفر به ۵ نفر افزایش دادیم.
✅ اگر بین اعضای کانال، خانوادههایی هستند که بعد از شهادت سردار سلیمانی، نام فرزندشون رو #قاسم گذاشتند. لطفا به ما اطلاع بدن
👇👇
@dotakafinist
✅ به زودی لینک سفارش کتاب #ایران_جوان_بمان، به مناسبت روز ملی جمعیت، در کانال منتشر خواهد شد. فرصت مناسبی است تا علاقمندان جهت تهیه این کتاب ارزشمند اقدام نمایند.
✅ لطفا امشب اعضای کانال رو از دعای خیرتون محروم نکنید. برای فرزند دار شدن زوج های نابارور، ازدواج جوانان و شفای همه بیماران دعا بفرمایید.
از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم 🌺🌺
#پیام_مخاطبین
📌دیر به فکر افتادم...
سلام من تک فرزندم.
راستش از بچگی خیلی دلم میخواست یه خواهر و برادر داشتم ولی روم نمیشد به مامان و بابام بگم. همیشه یه دفتر داشتم عکس دوتا دختر بچه رو میکشیدم و باهاش تو خیالم حرف میزدم و بازی میکردم🙃
از دبستان خواستگار داشتم نه به خاطر قیافه خوشگلم😃 چون خیلی درشت بودم همه فکر میکردن راهنمایی هستم یا دبیرستان، خواستگارای زیادی در خونمون رو زدن تا قبل از ۲۰ سالگی که گفتم هنوز زوده بعدشم تا ۲۵ سالگی خیلی خواستگار برام میومد😃اینبارم نه بخاطر قیافه بخاطر محجبه و با ایمان بودنم، پیش خودم میگفتم شاید اون یکی بهتر از این باشه، قبلی رو رد میکردم.
خلاصه گذشت توی ۲۶ سالگی با کانال شما آشنا شدم. چقد انگیزم برای ازدواج بالا رفت برای یه عالمه بچه آوردن و اطاعت از حرف آقا ولی دیگه خواستگار
زیاد نیومد یا صلاحیت نداشتن از نظر اخلاق و ایمان، دیگه سن منم رفته بالا و نمیتونم اونقد که دوست داشتم بچه بیارم تا از سروکولم بالا برن😁
ولی دیر متوجه اشتباهم شدم در ۲۹ سالگی، اما نذر کردم اگه یه همسر صالح قسمتم شه تا زمانی که وقت دارم نسل شیعه رو زیاد کنم. اگه پسر بودن علی و حسن، دختر بود زینب و زهرا
هرجا که هستید برام دعا کنید
خدا منو ببخشه که دیر فکر ازدواج افتادم و اینکه لایق باشم و خدا روزیم کنه تا بتونم منم مادر بشم.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
#ازدواج_آسان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
البته فرزندآوری سختی های مختصری هم داره 😂😂
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
❌به خواستگاری دختری که شاغل نیست، نمیرن!!! 😒
اینم شد معیار ازدواج؟؟! 😐
👈 توصیه می کنیم #واسطین_ازدواج پیگیر ازدواج کسانی که چنین معیار های نامعقولی دارند، نباشند.
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_عباسی_ولدی
✅ تست باروری...
❌ امروزه یک اشتباه بزرگ در میان جوانان، به صورت فرهنگ در آمده که سالها پس از ازدواج، از خداوند تقاضای فرزند میکنند. این را هم فرهنگ و به قول خودشان، کلاس میدانند.
📛 متأسّفانه برخی از بزرگترها هم به این مسئله دامن میزنند و به جوانترها توصیه میکنند چند سال اوّل زندگی را به دنبال خوشیهایتان باشید، بعد به سراغ فرزند بروید.
❌ این مسئله، هم از نظر پزشکی و هم از نظر تربیتی، اشتباه است.
⚠️ امروزه متخصّصان زنان و زایمان و نازایی میگویند: فرزند اوّل، باید در همان سالهای اوّل زندگی به دنیا بیاید تا باروری پدر و مادر، امتحان شود و اگر مشکلی وجود داشت، هر چه زودتر، قبل از بالا رفتن سن، مداوا انجام بگیرد. از نظر تربیتی هم اشکال دارد.
🔴 امروزه متوسّط سن ازدواج در پسرها، حدود ۲۸ سال است. وقتی پنج، شش سال از ازدواج میگذرد و پای بچّه به خانه باز میشود، دیگر حوصله و انرژی کافی برای تربیت فرزند، وجود ندارد.
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۶۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۳
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#صاحبخانه_خوب
من ۲۶ سالم بود که ازدواج کردم.
قبل ازدواج و توی دوران عقد که بودم، مامانم همش میگفت بعد ازدواج زود بچه دار نشو، بگذار هفت هشت ماهی با هم زندگی کنید تا اخلاق شوهرت دستت بیاد، بعد به فکر بچه باش. اما من عاشق بچه بودم و دوست داشتم حالا که دیر ازدواج کردم حداقل زودتر بچه دار بشم. به لطف خدا ۱۰ ماه بعد ازدواجم دختر اولم به دنیا اومد.
وقتی رفتیم آزمایشگاه و آزمایش بارداری دادیم و جواب مثبت گرفتیم، یک حس دوگانه داشتم: خوشحالی اینکه قراره یک موجود دیگه درون من رشد کنه و مادر بشم؛ استرس و نگرانی اینکه میتونم مادر خوبی باشم یا نه.
هیچ وقت یادم نمیره، وقتی به مامانم زنگ زدم و با کلی شوق و ذوق بهشون گفتم یک خبر دارم که میخوام فعلا به کسی نگین، گفتن رفتی آزمایش؟! گفتم بله. مامانم هم گفتن " .... مگه نگفتم چند ماهی صبر کن"
توی دلم خالی شد ولی از بارداریم خوشحال بودم. و خلاصه بارداری با همه سختی ها و تنهایی ها و گوشه کنایه ها و .. گذشت و بعد چهل و یک هفته که خانوم حرکتشون کم شد و مجبور به سزارین شدم. لحظه ای که دکتر بهم گفت باید همین الان بستری بشی برای سزارین، انگار تمام رویاهام برای داشتن فرزندان زیاد بر باد رفت ولی چاره ای نبود و راضی به رضای الهی شدم.
وقتی دخترم هفت ماهه بود تصمیم گرفتیم براش همبازی بیاریم. الحمدلله بعد نه ماه دختر دومم به دنیا اومد.
وقتی فهمیدم باردارم تا چهار ماه به هیچکس نگفتم. اینم هیچ وقت یادم نمیره که وقتی خبر بارداریم رو به مامانم دادم، بهم گفتن " تا حالا ... و ... از تو ندیدم "
.
سختی های بارداری با وجود یک بچه کوچیک و تنهایی چند برابر شده بود. اونقدر دخترم رو بغل کرده بودم که از ماه هشت بچه اومده بود پایین و به سختی قدم از قدم بر میداشتم. به لطف خدا همه اون سختیها گذشت و در هفته ۳۹ دوباره مجبور به سزارین شدم.
تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم ولی پیش هر دکتری رفتم گفتن حداقل باید یک و سال و نیم از سزارین بگذره، و هیچ کس قبول نکرد و مجبور شدم دوباره سزارین و عوارض و دردهای بعدش رو تحمل کنم.
در طول بارداری به دخترم شیر میدادم و بعد تولد دختر کوچکم به هر دو تا شون شیر دادم و دختر بزرگم رو وقتی دو سالش تموم شد از شیر گرفتم.
فاصله سنی دخترام یک سال و چهار ماه هست. الان بزرگه دو سال و سه ماهشه و کوچیکه یازده ماهشه.
دو تا بچه کوچیک با اختلاف سنی کم، فوق العاده سخته، یعنی اصلا سختیهاش قابل وصف با کلمات نیست، ولی وقتی میبینم دخترام دارن با هم بازی میکنن و از ته دل میخندن، منم تمام سختیها رو فراموش میکنم و غرق لذتی وصف نشدنی میشم.
شغل همسرم طوری هست که صبح میرن و یازده شب برمیگردن. یعنی عملا تمام مسئولیت بچه ها با من هست. ولی زمانی که وقت داشته باشن حتما با بچه ها بازی میکنن. اما اینقدر این بچه ها شیطون هستن که همسرم این توانایی رو ندارن که دو تا شون رو نگه دارن تا من کمی تنها باشم یا به کارای خودم برسم و من سعی میکنم شبها که بچه ها میخوابن چند ساعتی رو برای خودم قرار بدم.
خونه ما از خونه مامانم خیلی دوره، توی یک شهر هستیم ولی هر کدوم یک طرف شهر! برای همین مامانم که اصلا نمیاد خونه ما، ما هم هر دو هفته یکبار میریم خونه شون، همسرم صبح قبل کارش ما رو میبره و شب برمیگرده دنبالمون و با توجه به شغل همسرم واقعا براش سخته بخوام بیشتر برم خونه شون. خلاصه که نه خانواده خودم و نه خانواده همسرم هیچ کمکی به ما نکردن و نمیکنن، تمام دوران بارداری و بچه داری و ... خودم بودم و لطف و یاری بی پایان خدا که بهم توانایی داد بر تمام سختیها مسلط بشم.
رزاقیت خداوند رو واقعا توی زندگی دیدم و حس کردم. وقتی فرزند اولم به دنیا اومد همون سال صاحبخونه ما میزان اجاره رو زیاد نکرد و ما دو سال با همون اجاره کم ( ۵۰ هزار تومان) توی اون خونه بودیم. وقتی فرزند دوم دنیا اومد هم به لطف خدا ماشین خریدیم.
مسئله دیگه ای که بنظرم از برکات فرزند هست اینه که بعد از ورود بچه ها محبت بین من و همسرم بیشتر شده، با اینکه شاید وقت کمتری برای با هم بودن داشته باشیم و بیشتر وقتمون صرف بچه ها میشه ولی احساس میکنم خیلی به هم نزدیکتر شدیم و بیشتر همدیگه رو درک میکنیم
و در آخر اینکه به شدت مشتاق فرزند بعدی هستیم، ولی متاسفانه از لحاظ جسمی و روحی مشکلاتی دارم که توانایی بارداری رو فعلا از من سلب کرده. از تمام اعضای کانال عاجزانه خواهش میکنم در این شبهای عزیز برای منم دعا کنن تا هرچه زودتر سلامتی جسمی و روحی پیدا کنم و خداوند هدیه های دو قلو رو به طور غافلگیرانه به ما عطا کنه.
امیدوارم خداوند به همه کسانی که آرزوی فرزند دارن، فرزندانی سالم، صالح، خوش روزی، خوش قدم و عاقبت به خیر عطا کنه. آمین
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1