فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب از کافر اگر خواسته بوده ام میداد!
مشکلم حل نشد آخر به تمنّا چه کنم..؟!
#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
#حضرت_رباب سلام الله علیها
#آب
#عطش
🍃 @downloadamiran 🍃
Mahmoud Karimi - Samare Riyaze Dele Ali-۱.mp3
10.19M
با شهیدانت
جان ما هم به قربانت
مرده بودم و
زنده شدم
عشق تو را بنده شدم
دولت عشق آمد و
من دولت پاینده شدم
به مسیح نگاه تو من
دولت پاینده شدم
#مداحی_تایم
#محمود_کریمی
#محرم
#امام_حسین علیهالسلام
🦋 @downloadamiran 🦋
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*هدف از عزاداری چیست⁉️*
🎥 حتماً #ببینید
*🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
@downloadamiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد دانلود 👆🏻
موضوع:مراسم محرم در نیویورک
👈🏴🇮🇷🇮🇶🇺🇸
....🌹یا حسین( ع )🌹....
@downloadamiran
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد دانلود 👆🏻
موضوع:دنیا محل گذره
مداحی محشر استاد محمد حسین پویانفر 👌👌
👈😔😔🏴🏴
......🌹یا حسین( ع )🌹.....
@downloadamiran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_هفتادم
نگاهی به ساعت کردم ده دقبقه تا پایان زمان وقت باقی بود. بلند شدم. تازه یادم افتاد من یک چیزی پیدا کرده بودم . به چهارچوب در شانه ام را تکیه دادم و به صحبت شان گوش کردم
- نیست که ...شاید اون یارو اطلاعات غلط داده
-نه بابا ... قول کمک داده بهمون
- میگم دنبال چی هستین؟
امیر- به ما گفتن تو این اتاق یه گاوصندوق وجود داره که اول باید یه دکمه رو لمس کنیم تا پیداش کنیم.
- من دکمه شو پیدا کردم
عرفان- کجاست ؟
به سمت کمد رفتم و دکمه را نشانش دادم
-خب زودتر میگفتی دختر!
عرفان دکمه را زد. در پایینی کمد با تقی باز شد. عرفان دو زانو نشست و در را که به صورت کشویی کشید به سمت چپ. یک گاوصندوق با رمز دیچیتالی داخل کمد بود نگاهی به امیر که بالا سرش ایستاده بود کرد و گفت
-حالا چیکار کنیم؟ اینکه رمز داره ...بازکردنش زمان میبره ... کار الان نیست
روبه من امیر پرسید
- چه قدر فرصت داریم - حدود ۶دقیقه
- اَه ...
امیر دستی به موهایش کشید و گفت
- ولش کن ...زمان نداریم باید فوری اینجا رو به حالت اول دربیاریم و بریم . شاید امشب اینجا جلسه داشته باشن!
- این همه زحمت مون به باد میره که
- چاره نداریم
- شماها برین ...من بازش میکنم
-خل شدی ... میخوای جونت و به خطر بندازی ...
-صبرکنید ...شاید من تونستم بازش کنم .
جای عرفان نشستم. چشمام و بستم و تمرکز کردم . المیرا گفته بود سامان رمز همه ی وسایلش را یک چیز گذاشته . رمز را زدم. درست بود. با خوشحالی گفتم
- بیاین. بازش کردم.
یکسری پاکت که داخلش کاغذ و چند پاسپرت . و یک هارد کامپوتر.
امیر - خودشه .. پیدا شد.
- زمان نداریم دیگه ...باید زود بریم.
فوری همه چیز به حالت قبلی برگرداندیم. امیر رفته بود تا اتاق دیگر را هم مثل حالت اولیش برگرداند .
عرفان- مثل اول صورتت و بپوشون
جوابش را نداده بودم که چراغ اتاق روشن شد.
- به به جمع تون جمعه که...
سامان در قاب در ایستاده بود .
- میبینم تو هم که اینجایی نرگس ...
من و عرفان همان طور وسط اتاق ایستاده بودیم.
- اخ اخ اخ اومده بودین دزدی اونم تو شرکت من ....
- دزدی؟ اونم از تو.؟ تو خودت رئیس دزدایی
- بفهم چی میگی
- من بفهمم؟ فکر کردی نمیدونم میخواستی با پولایی که از سهام دارای شرکت دومت گرفتی، فرار کنی و از ایران بری؟
- پس حدسم درست بود اون دکتر خارجکی رو تو جلو فرستاده بودی؟
- اون یه قسمت ماجراست ... به لطف المیرا تمام جیک و پوک تو رو میدونم خواست جلو بیاد و من را بگیرد که عرفان اسلحه ش را کشید و گفت
- همون جا که هستی وایسا ...
لبخندی عصبی زد و
- نه خوشم اومد ... رو من اسلحه میکشی؟ بچه ها بیارینش!
امیر را دست بسته اوردند. عرفان غرید
_ زود دستش و باز کنید وگرنه ...
-وگرنه چی؟ ...بهتره تو هم اون اسلحه تو بندازی بچه جون
- چه غلطا ... زود ازادش کنید ...
-نرگس به این دوستت حالی کن شوخی ندارم. .تو که با تهدیدای من اشنایی ... دیدی که چه بلایی سرت آوردم ...به همه شون عمل میکنم ...
ادامه دارد...
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
میتوانید مارا در در پیام رسان های سروش و ایتا دنبال کنید . آیدی ما👇
🆔 @downloadamiran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_هفتاد_و_یکم
- تو بی وجدان زندگی منو نابود کردی ... هر بلایی سرت بیاره حقته
- خودت خواستی .اشاره کرد و ان کسی که امیر راگرفته بود. اسلحه ای به سامان رساند سامان هم اسلحه را روی شقیقه امیر گذاشت و گفت
-اگه دوست نداری بمیره اون هارد و فلش و رد کن بیاد!
عرفان هم اسلحه اش را سمت سامان گرفت
- بهتره بکشی کنار ...
- نرگس شوخی ندارم
- چی میگی تو؟ کدوم هارد وفلش؟
- خودت و به اون راه نزن ... اینجا دوربین های مخصوص داره که هیچ وقت هم نمیشه از کار بیفتن... خودم همه چیز و دیدم ... ببین من ساسان نیستما ....
عرفان- بله شما دوتا برادر جنایت کارین ...که از جنایت تون هیچ ردی به جا نمیزارین ...همه کثافت کاریاتون هم تو اون هارد ذخیره کردین ... الان اون دست منه....
- دیگه چی میدونید؟ ... و بعد اسلحه رو بیشتر روی سر امیر فشار داد
- چیکار میکنی دیونه ... گفتش که دست اون نیست ...
- ساسان میگفت تو عاشق اینی ... پس برات جونش مهمه ... اون هارد و بده تا بذارم زنده بمونه.
عرفان نگاهی به من کرد اما خیلی زود نگاهش را گرفت.
امیر : نرگس خانوم این هیچ کار نمیکنه ...همش بلوف میزنه
- که بلوفه هان ...
با صدای تیری که امد. جیغی کشیدم و چشم هایم را بستم. وقتی بازکردم عرفان تیری به ساعد سامان زده بود. مردی که امیر را گرفته بود او را رها کرد تا تلافی کند. اما عرفان نگذاشت و به سمتش حمله کرد و با زیرکی دستش را پیچاند و اسلحه را از او گرفت.
- نرگس دست های امیر باز کن!...بجنب
دست های امیر را باز کردم اما گره طنابش ان قدر محکم بسته شده بود که باز نمیشد .عرفان تلاش میکرد تا دست های طرف را ببندد، که سامان با دست سالمش از پشت میخواست با گلدان شیشهای به سر عرفان بزند
- عرفان پشتت ... عرفان جا خالی داد و گلدان به سر زیر دست سامان خورد. و بیهوش شد. بلاخره گره را باز کردم و دست های امیر باز شد. عرفان دست سامان و زیر دستش را بست و روبه من گفت
_زود باش بدو برو تا کسی نیومده.
_ پس شما ها چی؟
_ تو برو ما هم میایم .... بیا ... این هارد و مدارکم ببر.
_نه من نمیرم
_ خواهش میکنم نرگس ...برو ... نذار دست کسی به اینا برسه ...
بغض کرده بودم. دلم شور میزد. دوست نداشتم بروم و تنها بگذارمش جلو امد و گفت
_ برو ،برو فقط ...
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
میتوانید مارا در در پیام رسان های سروش و ایتا دنبال کنید . آیدی ما👇
🆔 @downloadamiran
هدایت شده از 🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
🖤 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ
🖤 عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ
🖤 عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ
🖤 عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#بهتوازدورسلام
#بهسلیمانجهان
#ازطرفمونسلام
🦋@downloadamiran🦋