eitaa logo
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
123 دنبال‌کننده
868 عکس
129 ویدیو
6 فایل
﷽ شعر، داستان، رمان، بیو و پروفایل و هر آنچه برای حالِ خوبِ دلتون نیاز دارید در "کلبه‌رمان" هست♡ کانال اصلی‌مون در ایتا و سروش👇👇 @downloadamiran ارتباط باما: @amiran313 ¹⁴⁰⁰٫⁰²٫¹⁵
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 از این ها که بگذریم ، در گذر این سال‌ها ، بابا بازنشسته شده و طی تصمیمی با مامان شروع به گردش دور ایران کرده‌اند . مهتاب سلامتی کامل پاهایش را به دست آورده و میتواند بدون کمک عصا راه برود . دو فرزند دارند و برای بار سوم حامله شده است . علی با مریم یکی از هم دانشگاهی هایش، تازه نامزد کرده و قرار است برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروند . شیرین دوست عزیزم ، به همراه دوقلو‌هایش ، قرار است به کشور آقای دکتر برگردند و در آنجا به ادامه زندگی خود بپردازند . و اما من ، بعد گرفتن مدرک لیسانس، در ارشد شرکت کردم و مدرک کارشناسی ارشدم را گرفتم. در شرکت محمد ، به عنوان معاون و نائب رئیس همکاری می‌کنم . با بسته شدن در اتاق ، سرم را از صفحه لپ‌تاپ میگیریم و به او نگاه میکنم . چشم بسته به طرف من می‌آید و پشت میز می‌نشیند _ بیدارت کردم ؟ _نه ، خودم بیدار شدم خمیازه ای میکشد و نگاهش را به صفحه لپ‌تاپ میدهد _ بلاخره تمومش کردی ؟ خیلی دوست دارم بدونم چی درباره من نوشتی ! لپ‌تاپ را از دسترس‌ او دور میکنم و با بدجنسی میگویم _ اولا بله تموم شد . دوما هر چی حقیقت بوده نوشتم .ولی قرار نیست بدم به تو بخونی . چشم هایش گرد شد وگفت _ پس کی میخواد بخونه ؟ _ بچه مون ! _ کو تا اون بزرگ بشه ... اول بده پدرش بخونه ... شاید تو بدجنسی کرده باشی و من و خوب تعریف نکرده باشی _ نخیرم این جور نیست ... من هرچی که اتفاق افتاده رو نوشتم . خنده ای کرد و گفت _ من که حریف تو نمی‌شم ... باشه صبر می‌کنیم تا بزرگ شدن بچه ! با بلند شدن صدای اذان از مسجد محل بلند می‌شود تا نماز اول وقتش را بخواند . در حینی که از روی صندلی بلند میشود ، میپرسم _ راستی ، فکر کردی اسم داستان و چی بذاریم ؟ از حرکت می‌ایستد و در چشمانم خیره میشود . با لبخندی که برچهره دارد ، میگوید _ بازگشت با رفتن او دوباره صفحه را باز می‌کنم وصفحه ی اول مینویسم «بازگشت» چه اسم با معنایی ! خوب که فکر میکنم ، بی ربط با داستان زندگی من نیست . بازگشت سلامتی مهتاب ، بازگشت حافظه من ، بازگشت اعتبار و آبرویم نزد خانواده و مهم تر از همه بازگشت من راه اصلی زندگی‌ام . « همه ما راه هایی رفتیم که ممکن است اشتباه بوده باشد ، یا در مسیر زندگی پایمان لغزیده باشد و ما به انحراف کشیده شده باشیم ، اما مهم *بازگشت* ما به راه درست و صحیح است ، که باعث نجات ما میشه. » لپ‌تاپ را خاموش می‌کنم . من هم وضو میگیرم و پشت سر مرد زندگیم قامت می‌بندم . پایان نویسنده:وفا ‼️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ 📌 @downloadamiran_r ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تمام غیرت من زیر دست و پا مانده دوباره دست دلم غرق ربنا مانده کبوترانه تو هم پر زدى و عشق شدى نگاه حسرت من بین روضه‌ها مانده براى فاتحه خوانى زبان نمى چرخد امان بریده ز من باز بغض وامانده زمانه بى تو عزیزم چه زود پیرم کرد زمانه بعد تو اصلا بگو چرا مانده ببین چه لشکر ما بى تو سوت و کور شده چرا صداى تو در سینه ى تو جامانده شبیه مادرمان سینه ات ترک خورده دوباره در غم سختى قدم دوتا مانده بلند قامت من روى خاک افتادى پدر نشسته و یک جسم در عبا مانده نفس بکش پسرم پا زمین مکش اکبر هنوز روضه سلطان کربلا مانده هنوز درد غریبى هنوز تنهایى هنوز اشک یتیمى بچه‌ها مانده به وسعت همه دشت جا به جا شده اى چگونه خیمه برم پیکرت کجا مانده بلند شو پسرم تا نبینم عمه تو میان حجمه ى یک مشت بى حیا مانده «احمد شاکرى» علیه السلام
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت به خدا درد کمی نیست که با پای خودت بدنت را بکشانی به سر دار خودت کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود، آه! به اصرار خودت! بگذاری برود در پی خوشبختی خود و تو لذت ببری از غم و آزار خودت درد یعنی بروی، دردسرش کم بشود بشوی عابرِ آواره ی افکار خودت اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی درد یعنی بزنی دست به انکار خودت…
یا رَبّ نظری بر من سرگردان کن!
بی راه نرو ساده ترین راه حسین است...
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ و گفت: منم خدای بزرگ شما.... +خواستم بدونی خدای بزرگت دوستت داره و هر لحظه به برگشت تو امیدوار... نازعات/ ۲۴ 🤗
🏴 علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان،،، آفتاب را گم کرد آن چنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد السلام علیک یا علی اکبر🏴 ✍@downloadamiran_r
کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌کند. تجربه‌ عجیبی از دنیای پس از مرگ که با آموزه‌های دیانت اسلام منطبق است و می‌تواند برای اهل ایمان راهگشا باشد. جسم او ده روزی را در بیمارستان و در بدترین فشارها گذراند و به تایید پزشکان در کما بود. اما روحش به گشت و گذار در عالم پرداخت و حقایق بسیاری را به چشم دید. حقایقی که با گفته‌های علمای ربانی درباره معاد و زندگی پس از مرگ نیز مطابقت دارد. کتاب شنود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شما است.
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
#معرفی‌کتاب #شنود کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌
استاد امینی خواه درباره این کتاب می‌گویند: «شنود» ردیابی ناشنیده هایی است که از نجوای سرّی ملکوتیان به شکار آمده.آنچه می‌گوییم و می‌کنیم، در دستگاه اطلاعاتی ملکوتیان، خوانش و پردازشی متفاوت از درک زمینیان دارد. آنجا ذره‌ای نیک منشی و اندکی بدسگالی، ما به ازایی آنچنانی و ابدی دارد. شنود، تصویرسازی موفقی است که یکی از ره یافتگان به ملکوت برای واماندگان در ناسوت در پرده خیال می‌افشاند. گفته‌های این کتاب، ناگفته‌هایی از کتاب هستی است که انصافا در تجربه‌های مشابه نیز نایاب و سر به مهر باقی مانده.
⏳زمان مانند یک رودخانه است…! 🌊هرگز نمیتوانیم به یک آب، دو بار دست بزنیم، 🌀زیرا آن جریان آبی که از مقابل ما گذشت، دیگر باز نخواهد گشت… 💫از هر لحظه‌ی زندگی‌مان لذت ببریم… ✍@downloadamiran_r