eitaa logo
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
122 دنبال‌کننده
868 عکس
129 ویدیو
6 فایل
﷽ شعر، داستان، رمان، بیو و پروفایل و هر آنچه برای حالِ خوبِ دلتون نیاز دارید در "کلبه‌رمان" هست♡ کانال اصلی‌مون در ایتا و سروش👇👇 @downloadamiran ارتباط باما: @amiran313 ¹⁴⁰⁰٫⁰²٫¹⁵
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ 🖤 عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تمام غیرت من زیر دست و پا مانده دوباره دست دلم غرق ربنا مانده کبوترانه تو هم پر زدى و عشق شدى نگاه حسرت من بین روضه‌ها مانده براى فاتحه خوانى زبان نمى چرخد امان بریده ز من باز بغض وامانده زمانه بى تو عزیزم چه زود پیرم کرد زمانه بعد تو اصلا بگو چرا مانده ببین چه لشکر ما بى تو سوت و کور شده چرا صداى تو در سینه ى تو جامانده شبیه مادرمان سینه ات ترک خورده دوباره در غم سختى قدم دوتا مانده بلند قامت من روى خاک افتادى پدر نشسته و یک جسم در عبا مانده نفس بکش پسرم پا زمین مکش اکبر هنوز روضه سلطان کربلا مانده هنوز درد غریبى هنوز تنهایى هنوز اشک یتیمى بچه‌ها مانده به وسعت همه دشت جا به جا شده اى چگونه خیمه برم پیکرت کجا مانده بلند شو پسرم تا نبینم عمه تو میان حجمه ى یک مشت بى حیا مانده «احمد شاکرى» علیه السلام
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت به خدا درد کمی نیست که با پای خودت بدنت را بکشانی به سر دار خودت کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود، آه! به اصرار خودت! بگذاری برود در پی خوشبختی خود و تو لذت ببری از غم و آزار خودت درد یعنی بروی، دردسرش کم بشود بشوی عابرِ آواره ی افکار خودت اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی درد یعنی بزنی دست به انکار خودت…
یا رَبّ نظری بر من سرگردان کن!
بی راه نرو ساده ترین راه حسین است...
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ و گفت: منم خدای بزرگ شما.... +خواستم بدونی خدای بزرگت دوستت داره و هر لحظه به برگشت تو امیدوار... نازعات/ ۲۴ 🤗
🏴 علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان،،، آفتاب را گم کرد آن چنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد السلام علیک یا علی اکبر🏴 ✍@downloadamiran_r
کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌کند. تجربه‌ عجیبی از دنیای پس از مرگ که با آموزه‌های دیانت اسلام منطبق است و می‌تواند برای اهل ایمان راهگشا باشد. جسم او ده روزی را در بیمارستان و در بدترین فشارها گذراند و به تایید پزشکان در کما بود. اما روحش به گشت و گذار در عالم پرداخت و حقایق بسیاری را به چشم دید. حقایقی که با گفته‌های علمای ربانی درباره معاد و زندگی پس از مرگ نیز مطابقت دارد. کتاب شنود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شما است.
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
#معرفی‌کتاب #شنود کاری از گروه شهید ابراهیم هادی این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌
استاد امینی خواه درباره این کتاب می‌گویند: «شنود» ردیابی ناشنیده هایی است که از نجوای سرّی ملکوتیان به شکار آمده.آنچه می‌گوییم و می‌کنیم، در دستگاه اطلاعاتی ملکوتیان، خوانش و پردازشی متفاوت از درک زمینیان دارد. آنجا ذره‌ای نیک منشی و اندکی بدسگالی، ما به ازایی آنچنانی و ابدی دارد. شنود، تصویرسازی موفقی است که یکی از ره یافتگان به ملکوت برای واماندگان در ناسوت در پرده خیال می‌افشاند. گفته‌های این کتاب، ناگفته‌هایی از کتاب هستی است که انصافا در تجربه‌های مشابه نیز نایاب و سر به مهر باقی مانده.
⏳زمان مانند یک رودخانه است…! 🌊هرگز نمیتوانیم به یک آب، دو بار دست بزنیم، 🌀زیرا آن جریان آبی که از مقابل ما گذشت، دیگر باز نخواهد گشت… 💫از هر لحظه‌ی زندگی‌مان لذت ببریم… ✍@downloadamiran_r
رمان عبور زمان بیدارت می‌کند! اولین قاشق را که در دهانم گذاشتم چشم‌هایم را بستم. نمی‌شود گفت شور شده کمی خوش نمک شده بود. اولین نفر آقا رضا بود که رو به راستین گفت: –یه کم شور نیست؟ سرم را بالا آوردم و به صورت راستین نگاه کردم. چشم‌هایش را بست و گفت: –اوم، بهترین غذاییه که تا حالا خوردم. مخصوصا ته دیگش. آقا‌رضا زمزمه کرد. –بیچاره مریم خانم بشنوه چه حالی میشه، با اون دست‌پخت معرکش. بلعمی گفت: –اره خوب شده، اُسوه جون دستت درد نکنه، اتفاقا من خوش نمک دوست دارم. نمی‌دانم این حرف بلعمی تعریف بود یا تاکید بر روی حرف آقارضا. "بلعمی جان میشه تو کلا حرف نزنی" تک سرفه‌ایی کردم و گفتم: –ببخشید که یه کم نمکش زیاد شده. راستین گفت: –نه بابا خیلی هم خوبه، رضا دیگه خیلی بی‌نمک می‌خوره، یه بار رفته بودم خونشون یه املت به ما داد اونقدر بی‌نمک و بی‌مزه بود اصلا نمیشد خورد. آقارضا نگاهی به راستین انداخت. –واسه همون داشتی ته ماهیتابه رو درمیاوردی؟ راستین شانه‌ایی بالا انداخت. –چاره‌ایی نداشتم، تا ده شب مهمون رو گشنه نگه داشتی بعدشم یه املت بی‌نمک گذاشتی جلوم چی کار می‌کردم؟ نویسنده لیلا فتحی‌پور ...
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
رمان عبور زمان بیدارت می‌کند! #پارت_اصلی اولین قاشق را که در دهانم گذاشتم چشم‌هایم را بستم. نمی‌شود
دوستان این رمان از جمعه ان‌شاءالله در کانال قرار میگیره. رمان جذابی‌. با ژانر . امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.