eitaa logo
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
127 دنبال‌کننده
862 عکس
126 ویدیو
6 فایل
﷽ شعر، داستان، رمان، بیو و پروفایل و هر آنچه برای حالِ خوبِ دلتون نیاز دارید در "کلبه‌رمان" هست♡ کانال اصلی‌مون در ایتا و سروش👇👇 @downloadamiran ارتباط باما: @amiran313 ¹⁴⁰⁰٫⁰²٫¹⁵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بين يك مار و يك زنبور مكالمه اي صورت گرفت، زنبور ادعا كرد زهرِ من كشنده تر از زهرِ تو است ولي چون هيكلم كوچك تر است آدم ها باورشان نمي آيد كه زهر من مي ميراند و چون مُردن را به خودشان القاء نمي كنند، زهر من تأثير واقعي اش را نمي كند و اين ترس مردم از هيكل توست كه مردم را مي كشد و نه زهر تو. بالاخره بنا شد براي اثبات ادعاي زنبور برنامه اي ترتيب دهند. قرار بر اين شد هر دو بروند در كلونِ -قفل قديمي- درِ باغي كمين كنند تا وقتي كه باغبان آمد و انگشت خود را داخل كلون كرد كه در را باز كند، روز اول مار انگشت باغبان را نيش بزند و زنبور بيرون بپرد و روز دوم كار را برعكس كنند، همين كار را كردند. در روز اول، باغبان يك مرتبه احساس كرد چيزي دستش را گزيد، دستش را بيرون آورد و ديد زنبوري پر زد و رفت، يك كمي مقاومت كرده ودستش را مكيد و رفت دنبال كارش، پيش خود گفت زنبور بود و چيزي نبود. روز بعد، زنبور نيش زد و مار خودش را از سوراخ نشان داد، باغبان فرياد زد واي! مار دستم را گزيد، و بيهوش شد.... °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهمان شاه نجف با وسواس خاصی دستی به دامن چهارخانه‌ی طوسی مشکی‌ام می‌کشم و برای هزارمین بار خودم را در آینه نگاه می‌کنم. همه چیز خوب و مرتب است. موهایم را از حصار کش آزاد می‌کنم و می‌گذارم روی شانه‌هایم بریزند. می‌دانم که او این طور بیشتر می‌پسندد. از اتاق بیرون می‌روم. ماهان وسط پذیرایی نشسته و اسباب بازی‌هایش را دورش ریخته و سرگرم است. با دیدن من و موهای فِرم ذوق می‌کند و تاتی کنان سمتم می‌آید. کلماتی درهم و نامشخص می‌گوید و می‌خواهد دست داخل موهایم کند و بکشد که با دست آزادم دستش را می‌گیرم و با خنده می‌گویم: _ پسرِ شیطون! می‌خوای موهای مامان ُ بکشی، آره ؟ نمی‌دانم به کجای حرفم می‌خندد و من تحمل نمی‌کنم و زیر گلویش را می‌بوسم. کمی با ماهان بازی می‌کنم و شامش را می‌دهم. خیلی نمی‌گذرد که روی پایم به خواب می‌رود. با نزدیک شدن به ساعت 9 ، میز شام را می‌چینم و شمع‌ها را آماده می‌گذارم تا وقتی آمد روی کیک قرار دهم. می‌دانم او با مشغله‌های کاری که دارد، امشب را که روز مرد است، از یاد برده. روی صندلی آشپزخانه به انتظار می‌نشینم. اما یک ساعت می‌گذرد و خبری از او نمی‌شود. با خودم می‌گویم: «حتما از شرکت دیر بیرون آمده و الان در ترافیک است.» گوشی را برمی‌دارم و شماره‌اش را می‌گیرم: « مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد...» نگران شروع به قدم زدن می‌کنم. آن قدر طول و عرض خانه را راه می‌روم که خسته می‌شوم و روی مبل راحتی می‌نشینم. همچنان شماره‌اش را می‌گیرم و باز در دسترس نمی‌باشد. تلویزیون را روشن می‌کنم و بی هدف کانال‌ها را بالا و پایین می‌کنم. تا از فکر و خیال بیهوده رها شوم. نزدیک ساعت دوازده با چرخش کلید در قفل، تلویزیون را خاموش می‌کنم و می‌ایستم. با دیدن او و اینکه سلامت است خیالم آسوده می‌شود. اما او متعجب از دیدن من در آن لباس و میز چیده شده شام ، سلام می‌دهد و وارد می‌شود. خیلی سرد جوابش را می‌دهم و همان طور که از کنارش رد می‌شوم تا به آشپزخانه برسم ، می‌گویم: «میرم شامُ گرم کنم» کیفش را زمین می‌گذارد و پالتویش را آویزان می‌کند. وارد آشپزخانه می‌شود و صندلی را عقب می‌کشد و می‌نشیند. دیس پلو را برمی‌دارم و داخل قابلمه می‌ریزم. برعکس همیشه که برای تأخیر و دیر آمدنش کلی بهانه می‌آوَرد این بار چیزی نمی‌گوید. می‌خواهم ظرف خورش را بردارم که مچ دستم را می‌گیرد و می‌گوید: چیزی شده ؟ دستم را جدا می‌کنم و پشت به او می‌گویم: نه، فقط خیلی گشنمه . _ مگه شام نخوردی ؟! لبم را گاز می‌گیرم و چیزی نمی‌گویم. کنارم می‌آید و تکیه به کابینت می‌زند. می‌گوید: _دلخوری سمیرا ؟ بغض راه گلویم را می‌گیرد. ادامه می‌دهد: ببخش یک جلسه فوق‌العاده پیش اومد . برمی‌گردم به جانبش و می‌گویم: می‌تونستی که یه زنگ بزنی حداقل منو از نگرانی نجات بدی. هیچ فکر نکردی من و پسرمون از تنهایی تو این شهر غریب چیکار کنیم ؟ موهایم را پشت گوشم می‌زند و با لبخند می‌گوید:حق با شماست. اما اگر یک خبر خوب بهت بدم ، قول میدی ببخشی؟ مثل او تکیه‌ام را به کابینت می‌دهم و گوشه چشمی نازک می‌کنم و جواب می‌دهم: _ تا خبرت چقدر خوب باشه. می‌خندد و می‌گوید: خوبه ... خیلیم خوبه. _ حالا چی هست ؟ از جیبش یک پاکت در می‌آورد و مقابلم می‌گیرد:بازش کن! برق شادی را در چشمانش می‌بینم. با شک پاکت را باز می‌کنم. سه بلیط هواپیما آن هم برای... می‌گوید: فردا با همدیگه میریم نجف. دیدم این بار نمی‌تونم این ماموریت یک‌ماهه رو تنها برم. هماهنگی هاشو کردم که با خودم ببرمتون. اشک شوق دیدگانم را تار کرد. باورم نمیشد که یک ماه مهمان شاه نجف شده باشیم. _ حالا بخشیدی ؟ مگر می‌توانستم باز هم از او دلخور باشم. سری به معنای تایید تکان می‌دهم. می‌گویم: _ من میخواستم تو رو سورپرایز کنم اما برعکس شد. واقعا ممنونم. لبخند قشنگی می‌زند و می‌گوید: حالا که آشتی هستی من برم ماهان بیدار کنم . دلم لک زده براش. می‌خواهم مانعش شوم که با اخم مصنوعی که با ته خنده‌ای صورتش را گرفته ،می‌گوید: سمیرا خانوم تو کار پدر پسری دخالت نکن! شما بهتره به فکر خودت باشی. کلی وسیله باید جمع کنی، صبح فردا عازمیم هااا! ✍🏻به قلم: وفا @downloadamiran_r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتی که به دل‌شکستگان نزدیکی ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
#پروفایل گفتی که به دل‌شکستگان نزدیکی ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست °•♡ @downloadamiran
•[ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست درد تو بجان خسته داریم ای دوست گفتی که به دلشکستگان نزدیکم ما نیز دل شکسته داریم ای دوست]• °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌️ 🟢 سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانه‌های تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملَکات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان که مانند تار عنکبوت دور ما تنیده است خارج شویم. شهید آیت الله مطهری °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ به دَر یعنی تمام ۱۳ معصوم چشمشان به در است تا بیایی....✨ ✨به روز سیزده امسال باید، گره زد سبزه چشم انتظاری را فقط و فقط، بر جامه سبـز تو آقا تا بیایی و سبـز شود روزگار زردمان، و شکوفه باران شود بهارمان✨ °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توآمدي، رمضان سفره  ضيافت شد شب  تولد  تو  تازه  ماه   رؤيت  شد همينكه در دو جهان كارتون كرامت شد خيال من دگر از روز حشر  راحت شد 🎊میلادامام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد🎉 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دست گیر ، بیعتِ ما را قبول کن این بار هم زعامتِ ما را قبول کن ای مهربان به چشمِ طمع آمدیم ما گفتی بیا ، جسارت ما را قبول کن تا کاروان قربِ به تو راهمان زیاد جا مانده ایم ، سرعت ما را قبول کن دل را به مفت هم نخریدند مردمان ما یخ فروش ، قیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما ، خوش به حالشان بی ارزشیم ، حسرت ما را قبول کن شب زنده دارِ هرشبِ قدریم با علی ربّ علی ، عبادت ما را قبول کن ما را به دوستیِ علی خلق دیده ست محشر بیا رفاقت ما را قبول کن دائم بیار نام علی را به روی لب امضای این زیارت ما را قبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را ، بضاعت ما را قبول کن °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیه‌السلام علی از زبان علی (ع): زمانی که حضرت در بستر پیامبر خوابیدند و مشرکین مکه وارد شدند و علی علیه السّلام را در بستر پیامبر دیدند،ابوجهل گفت: ای بی عقل او تو را به جای خود نشانده تا تو را به کشتن دهد و خود فرار کرده است، اینکه او امام را بی عقل خطاب کرد حضرت در جوابش فرمود: خداوند در وجود من قوه عقل و درکی نهاده است که اگر آن را بر تمامی احمقان دنیا تقسیم کنند، همه آنان به عقل آیند و صاحبان اندیشه و خرد گردند. و چنان قدرتی به من عطا فرمود که اگر آن را بر همه ناتوانها تقسیم کنند، در اثر آن همه قوی و نیرومند گردند. و از شجاعت، چندان زهره‌ای در وجودم نهاده است که اگر آن را بر همه ترسوهای عالم توزیع کنند به دلاورانی بی باک بدل گردند. و به من بردباری و حلمی داده که اگر آن را بین همه سبکسران و عجولان عالم تقسیم کنند بردبار و باوقار خواهند شد. بل اللهُ قَدْ اعْطانِي مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانِينِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه اقْوِياءَ وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمِيعِ جُبَناءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه شَجْعانا. 📚 مبحث هجرت رسول‌اکرم(ص) °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 ‏اولین روز است که فرزندان حیدر بی علی جای اطعام سحر در گوشه ای غم میخورند... 😔 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_144145974902737821.aac
40.88M
مراسم شب قدر علیه السلام. قرآن به سر گذاشتن به قرائت . 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 جای همه بزرگواران خالی 🖤•• @downloadamiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 برای اينكه ضربه نخوری، فقط به يه چيز نياز داری؛ اونم اينه كه از هيچكس، تاكيد ميكنم از هيچكس، هيچ انتظاری نداشته باشی! ادما هركدوم زندگی خودشونو دارن و تو اولويت اول هيچ آدمی جز خودت نيستی ... °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵« زندگی » و « زمان » معلم‌های شگفت‌انگیزی هستند. 🔴« زندگی » به ما می‌آموزد از « زمان» درست استفاده کنیم. 🟢و « زمان » به ما ارزش « زندگی » را می‌آموزد. °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°