eitaa logo
Dr.Mutter
43.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
741 ویدیو
2 فایل
مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. از واقعیات مینویسم... نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی: @dr_mutter ادمین به قدر امکان پاسخگو هست تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
مشکل من گذاشتن عکسم بود.... به تجربه دیده بودم که کارفرما ها با دیدن عکس یک دندانپزشک محجبه گارد میگیرن بدون اینکه بهش فرصت بدن بیاد برای مصاحبه تا بتونن از نزدیک سطح زبان و توانمندی هاش رو ارزیابی کنن. پس تصمیم گرفتم مدارکم رو بدون عکس برای مطب های مورد نظرم ارسال کنم. اینجا باید راجع به یه موضوع مهم صحبت کنیم که من اسمش رو گذاشتم آلمانیزه شدن... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
یکم در مورد آلمانیزه شدن صحبت کنیم آلمان کشور پر قانونیه، یه جمله معروف خودشون دارن که میگن ما برای هر چیزی یا قانون داریم یا یه قانون میسازیم😮 دیگه تصور کنید تو همچین کشوری، کنار تمام قانون ها حتما کلی قواعد و آداب عرفی هم وجود داره که رعایت کردنشون مهمه، خیلی هم مهمه گاهی که خوب بهش فکر میکنم میبینم اینجا حتی برای راه رفتن آدم ها تو خیابون هم قواعدی وجود داره، قواعد نانوشته!!!! یادمه اوایل که اومده بودم آلمان، تو خیابون یا پیاده رو یا مرکز خرید و یا هرجای دیگه وقتی کسی میخواست از کنارم رد بشه مثلا میگفت ببخشید، یا میگفت میتونم رد بشم؟! منم میرفتم کمی کنار و جا باز میکردم اما هر دفعه همسرم میگفتن نه اینطوری نه، کامل برو کنار!!! قیافه من اون موقع ها🙄🙄 چقدر به نظرم عجیب بود چند سالی گذشت و یه بار وقتی از ایران مهمون داشتم دقیقا همین اتفاق افتاد و مهمونم کمی رفت کنار و راه رو باز کرد و من اونجا بهش گفتم نه کامل برو کنار تو آن انگار برق گرفتم، تمام خاطرات سالهای اول به آنی از جلوی چشمم گذشت من کی اینقدر به آداب اینجا عادت کروم و شبیه شدم🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️ اینجا صبح به خیر گفتن، خرید کردن، زندگی کردن آداب خودش رو داره، بلدی میخواد... حالا اگر بلد نباشی و رعایت نکنی، چی میشه؟؟ هیچی نمیشه ولی نگاه جامعه بهت خیلی ناجوره. شما رو از نظر سطح اجتماعی خیلی پایین و عقب مونده میبینه بسته به نوع رفتار و سطح زبان و ... ممکنه بگین مگه نگاه و نظر جامعه مهمه؟؟ شما اگر در سطح پایینی از یک جامعه باشین هیچ وقت این فرصت رو ندارین که اشتله خوبی (موقعیت شغلی خوب) بگیرید، حتی تاحدی محل سکونت و خیلی دیگه از جوانب زندگیتون تحت تاثیر قرار میگیره. میشد خیلی واضح تر مثال بزنم تا بهتر منظورم رو برسونم اما ممکن بود به قشر یا گروه خاصی ناخواسته بر بخوره🌺 کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
فعلا این یادداشت رو در مورد آلمانیزه شدن در نظر داشته باشین تا جلوتر تو داستان بازم براتون تعریف کنم...
ششم مدارک رو به نوبت برای چند مطب ارسال کردم . و از بعضی هاشون بهم زنگ زدن و قرار مصاحبه گذاشتیم... فرقی نمیکنه شما برای چه شغل و اشتله ای درخواست دادین رئیس بخش یه بیمارستان میخواین بشین یا آشپز یه رستوران، یا فروشنده یه مغازه یا .... برای همش روال همینه مدارکتون رو با همه اون جزئیات باید آماده کنید طبعا هر چه شغل مهمتری دارید جزئیاتش هم مهمتره، درخواست رو با ایمیل یا پست میفرستید و اگر به نظر کارفرما شرایطتون خوب بود دعوت میشید برای مصاحبه که بهش میگن بوربونگز گشپرش🤣🤣 قبلا گفتم برای این جلسه فوق مهم و پر استرس هم دنیا دنیا دوره و کلاس آموزشی و فیلم تو یوتیوب و غیره هست برای هر شغل حتی جدا... اگر شما از نظر سطح کاری و تحصیلات و تجربه در سطح بالایی باشین این جلسه میشه یه گفتگوی دوطرفه بین شما و کارفرما تا هردو بتونین تصمیم بگیرین که میخواین با هم کار کنید یا نه. اما اگر تازه کار باشین در واقع یه جلسه ای هست که کارفرما سوالاتش رو از شما میپرسه و شما رو ارزیابی میکنه و من دعوت شدم برای گشپرش!!! کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
خب روز مصاحبه با شفین مطبی که توش کار میکنم رسید.. کلا دفعه دومی بود که من میرفتم مصاحبه کاری. از قبل تمام سوالاتی که احتمال داشت پرسیده بشه رو جمع کرده بودم جوابهاش رو روی چند برگه آچهار نوشته بودم و همه رو حفظ کرده بودم!!! چند صفحه ای هم اندر معرفی خودم، دوره تحصیلم سوابق کاریم و ... نوشته و حفظ کرده بودم یکی از سختی هاش اینه که ممکنه از رزومه تون و سوابقتون با سال و ماهش سوال بپرسن تو ذهن من تاریخ سال و ماه به شمسی هست اما به میلادی نه. پس رسما نشستم رزومه ام رو شما بخونید زندگی نامه ام رو به میلادی حفظ کردم😅 چه سالی رفتم دانشگاه، کی فارغ التحصیل شدم، چه زمانی ازدواج کردم و بچه دار شدم کی فلان دوده رو شرکت کردم و ... یه کار مهم دیگه که باید قبل مصاحبه انجام بدین اینه که سایت محل کارتون رو خورده باشین. افراد مهم رو بشناسید و بتونید روز مصاحبه چهره شون رو با عکس سایت تطبیق بدین و اسم و سمتشون رو بلد باشین نقاط قوت محل کارتون رو بدونید و تو جلسه روشون تاکید کنید روحیات کارفرماتون رو تا حدودی بدونید و ... من همه جوره آماده بودم، حتی تو لباس پوشیدنم تیپ و شخصیت شفین( رئیس مطب) رو هم لحاظ کرده بودم . از شفین بگم براتون یه خانوم حدودا ۵۵ ساله که از چهره اش فقط جبروت میباره!!! یک مطب دو طبقه بزرگ با بیش از ۵۰ نفر پرسنل داره تصور کنید مطب ما سالن و امکانات کامل برای درمان های تحت بیهوشی داره، سالن اجتماعات داره و .... لابراتوار کامل از کدکم گرفته الی اخر... بخش رادیولوژی مجزا و .... خلاصه که من کم تجربه برای یک مصاحبه، سخت پر استرس حسابی خودم رو آماده کرده بودم تا همه جوره خودم رو خوب و مشتاق نشون بدم اما خدا قربونش برم طبق معمول برنامه دیگه ای برام چیده بود... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
تا اینجا ماجرا رو که خوندین لطفا نظرتون رو برام بنویسید🌺🌺 تا شب سعی میکنم یه قسمت دیگه هم بنویسم @dr_mutter
اینکه از کجا یاد بگیری قسمت سخت ماجراست دیگه خیلی وقت ها برای همین نکات ریزی که نمیدونی و رعایت نمیکنی کلی ضربه میخوری ضربه میتونه رفتار یا نگاه تحقیر آمیز نفر مقابلت باشه یا ضرر مالی یا از دست دادن یک موقعیت خوب و این یکی از سختی های بزرگ مهاجرت هست مخصوصا به آلمان پر دیسپلین باید دقیق باشی و به رفتارهای خود آلمانی ها توجه کنی... البته بیشتر وقت ها با ضربه خوردن یاد میگیری... یا از یک دوست و آشنا با تجربه تر من خیلی از نکاتی رو که سالهای قبل از دکتر ارنست فقط شنیده بودم رو از موقعی که رفتم سر کار عملا تجربه میکنم یه اتفاقی میافته و بلافاصله تو ذهن من فلاش بک میخوره که اها این اونه 😏 جلوتر وقتی لنا وارد داستان بشه یکم بیشتر براتون مثال میزنم
خیلی قشنگ بود اگرچه آداب و قوانین اسلام از بنیان متفاوت هست با چیزی که من تعریف کردم اما واقعا اسلامیزه شدن ایده قشنگ بود♥️♥️ کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
دنیا ببیند حتما برای بردن، لازم نیست شرفت را ببازی... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
خلاصه روز جلسه با کلی استرس رسید... بچه ها رو با کمک کارم گذاشته بودم خونه، بهش گفتم من یه جلسه ای دارم میرم نیم ساعته بر میگردم اول جلسه بعد سلام و احوالپرسی اون چند صفحه ای که در معرفی خودم و سابقه تحصیلیم نوشته و حفظ کرده بودم رو گفتم و بعد سکوت کردم و منتظر شدم تا خانم دکتر( شفین) سوالاتشون رو بپرسن. غیر از ما، مدیر داخلی مطب، میشا، هم تو جلسه بود. ( همون خانم ۶۲ ساله ای که چند روز پیش از گریه کردنش براتون نوشته بودم) شفین دوتا جمله گفت ۱-چقدر آلمانی رو خوب صحبت میکنی!! من😍 ۲- آمادگی داری تو محل کار حجابت رو برداری؟؟ من: نه😮😮😮😮😮😮 کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
شوکه شده بودم، خیلی زیااااد من برای هر سوالی آماده بودم غیر از این. تو این جلسات خیلی محتمله که حتی از شما بپرسن آیا دوباره قصد بچه دار شدن دارین یا نه و کی. من حتی برای این سوال هم آماده بودم... اما سوالی که شفین پرسیده بود اصلا به ذهنم هم خطور نکرده بود. با شوک زدگی که حتما از صدا و چهره ام مشخص بود گفتم نه. یک نه کم جون و یواش بعد از چند لحظه انگار که احساس کنم شدت اون نه اولیه کافی نبود، دوباره به صورت خودکار تکرار کردم نه، اصلا، به هیچ وجه!! شف: ما قبل شما یک دندانپزشک خانم دیگه داشتیم که وقتی میومده تو مطب حجابش رو برمیداشته و کلاه جراحی میپوشیده شما هم میتونید از اونا سرتون کنید؟ قبلا عکس اون دکتر رو تو سایتشون دیده بودم. گفتم نه تو حجاب من باید گوش و گردنم هم پوشیده باشه کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
تو دلم گفتم خب تموم شد نه اینا من رو میخوان نه من میخوام اینجا کار کنم. اما نمیشد که جلسه رو یکدفعه قطع کنم و پاشم برم که، بالاخره باید تا اخرش محترمانه ادامه میدادم. یک کاری که تو این جلسات خیلی رایجه اینه که کل محیط کار مثلا مطب رو به شما نشون میدن. بعد از چند دقیقه ای گپ و گفت که هیچ خاطره ای ازش ندارم، نمیدونم اصلا چی پرسیدن و من چی جواب دادم چون تمام مدت داشتم تو ذهنم با خودم حرف می زدم، شفین به مدیر داخلی اشاره کرد که مطب رو به خانم دکتر نشون بدین. منم خیلی شیک و مجلسی بلند شدم، با شف خداحافظی کردم و رفتم که مطب رو ببینم حال خیلیییی بدی داشتم، انگار میخواستم همونجا حجابم رو به زور بر دارن.. حالا اصلا شرایط اینطوری نبودا ولی من حالم اصلا دست خودم نبود. یادمه تو اسانسور مطب مدام با خودم تکرار میکردم یکم دیگه تحمل کن، الان تموم میشه، ولی مگه تموم میشد... یه مطب دو طبقه فوق العاده بزرگ و مجهز ... میشا هم با تمام جزئیات توضیح میداد قشنگ کش آوردن ثانیه ها رو احساس میکردم حالا تو همون شرایط به شدت از امکانات مطب تعجب کرده بودم، بعضی هاش رو دانشگاه ما هم نداشت!! بازدید مطب که تموم شد تازه رفتیم با نیکو حرف بزنیم! نیکو ارتودنتیست ( متخصص اورتودنسی) مطب بود که در واقع قرار بود من به عنوان زیر مجموعه اون کار کنم. یه اقای حدودا ۴۶ ساله، قد بلند، مبادی آداب، اهل یونان که آلمانی رو مثل خودآلمانی ها مسلطه فقط به شدت لهجه یونانی داره. همون اول از من پرسید.... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای فیلم رو بلند کنید😍 هوا تاریکی بریم سمت دوسلدورف نوبت ها دکتر متخصص در آلمان خیلی طولانیه مخصوصا اگر دکتر یا مرکز خوب و معروفی باشه. گاهی تا چند ماه باید منتظر بمونید. به همین خاطر بعضی مراکز مثلا ساعت ۷ تا ۸ صبح چند نفر بدون نوبت قبول میکنن. که معمولا در اینجور موارد شما باید از قبلتر برین تو صف و .... خلاصه که ما هم الان در راه یکی از همین صف ها هستیم. دعا کنید برای پسرم هرچی خیره پیش بیاد🌺 کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره رسیدیم صف مطب دکتر متخصص گوش و حلق و بینی نوبت های دکتر متخصص در آلمان خیلی طولانیه گاهی حتی تا چند ماه باید منتظر بمونی ایستادیم تو صف تو خیابون هوا منفی چند درجه زیر صفر... هنوز مطب دکتر باز نشده!!! چند نفر جلوتر از ما تو صف ایستادن و پشت سرمون هم صف ادامه داره منتظریم ساعت بشه هفت و نیم تا در رو باز کنن و بریم داخل. گاهی ممکنه نوبت به چند نفر اخر صف نرسه و باید برن فردا دوباره بیان. کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
تا حالا صبحونه تو مطب دکتر نخورده بودیم😅🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی تو شهر و کشوری که نه حرم امام داره نه امام زاده خیلی سخته، خیلی... دکتر گفت عمل باید بشه... خدایا راضیم به رضای تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز داشتم تو اتوبان با سرعت زیاد رانندگی میکردم. از دوسلدورف برمیگشتم شهر خودمون و می دونید که خیلی حال خوبی نداشتم. فکرم درگیر نظر دکتر و جراحی محمد مهدی بود. و حواسم از نقشه راه پرت و وسط راه که باید اتوبان رو عوض میکردم خروجی رو رد کردم. و اینجوری مجبور شدم یک ساعت اخر راه رو به جای اتوبان از جاده بین شهری بیام. شروع کردم به خودم غر زدن که این چه وضع رانندگیه، حواست کجاست دختر!!! حالا به جای جاده مستقیم اتوبان و سرعت ۱۵۰ تا باید تو یه جاده باریک پر پیچ و خم با ۶۰ یا ۷۰ کیلومتر سرعت برونی اونم هر لحظه از جا ممکنه یه عابر یا دوچرخه ای بیاد وسط راه. چقدر چهار راه و میدون تو این راه هست و دیگه هر لحظه باید چشمت به گوشی و گوگل مپ باشه وسط همین غر زدن ها بودم که به ذهنم اومد این اتفاق و موقعیت چقدر شبیه زندگیه یه وقت هایی تو جاده زندگی تو مسیر درست داری با سرعت و روون میری که سر یه بزنگاه که باید از یه جمعی یا شغلی یا موقعیتی یا حتی یه دوست جدا بشی اما به خاطر غفلت یا وسوسه هوای نفس، به نقشه راه و تابلو های توی مسیر دقت نمیکنی و جدا نمیشی!! و اونجاست که میافتی تو یه مسیر نا آشنا که لزوما تو رو به مقصد نمیرسونه و حالا اگر بخوای بازم به مقصد درست و اولیه ات برسی دیگه یه راه سخت و پر پیچ و خم پیش روته که هر لحظه باید چشمت به نقشه راه باشه... دیگه مسیر انحرافی پیش روت خیلی زیاده وباید حواست رو حسابی جمع کنی که تو دچار حادثه و لغزش نشی و به مقصد برسی... خدایا به ما شجاعت و بصیرت لازم رو برای تصمیم گیری درست، سر بزنگاه های زندگیمون رو بده و ما رو به خودت برسون...
یکم از خوبی های آلمان بگم؟؟ صرفه جویی در مصرف انرژی مخصوصا برق اینجا سالن انتظار مخصوص کودک یه مرکز بزرگ گوش و حلق و بینی است در شهر دوسلدورف آلمان!! یکی از شهر های گرون و سوپر لاکچری آلمان. حدود ۸ صبح هست ما به اتفاق دو خانواده دیگه و بچه هاشون تو این سالن منتظریم که نوبتمون بشه!! اما هیچ برقی روشن نیست و فضا از آنچه که در تصویر میبینید خیلی تاریک تر بود... شاید نیم ساعتی گذشته بود که یکی از والدین به خواست بچه اش یک دونه لامپ رو روشن کرد!!! خیلی وقت ها دلم میخواد از دفتر کار شفین مطب خودمون عکس بگیرم و براتون اینجا بگذارم اما خب شرایطش جور نشده. در تاریکی مطلق کار میکنه فقط با همون نور صفحه مانیتور !! کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
از یه صبح یخی سلام دمای هوا منفی نه درجه!! رسما همه چیز یخ زده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز تو مطب دکتر که منتظر بودیم نوبتمون بشه، زهرایاس این کتاب رو آورد تا براش بخونیم، تو حال و حوصله کتاب خوندن نبودم، اما یه دفعه دیدیم به زبان فارسیه😍😍😍 قشنگ چشمام همینطور قلبی قلبی شد. باید غربت کشیده باشی تا قشنگی این لحظه رو درک کنی♥️♥️ کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
نیکو همون اول پرسید که آیا اجازه داره با من دست بده؟ منم گفتم به خاطر دلایل مذهبی اجازه ندارم. دادن این توضیح اینجا برعکس تصور خیلی مهمه، چون غالبا دست ندادن ما رو حمل بر بی احترامی به خودشون میکنن. دوباره نشستیم به صحبت. یکم از خودم توضیح دادم و اونم فقط گفت خوبه، عالیه و ... نیکو تا اون لحظه خنثی ترین و خوش خیم ترین آدمی بود که تو مطب دیده بودم. بالاخره نوبت به خداحافظی رسید... حال من همچنان داغون، تمام بدنم یخ کرده بود، استرس عجیبی داشتم و دلم میخواست فرار کنم دم در موقع خداحافظی میشائلا گفت حالا ما یه جلسه با شفین و نیکو میگذاریم و بهت خبر میدیم. تو دقیقا چجور حجابی برات قابل قبوله؟؟ حال حرف زدن نداشتم اما دیدم الان نمیشه همینجوری گذشت گفتم من حداقل پوشش سرم باید این ویژگی ها رو داشته باشه روش میتونم برای خوشایند شما یک کلاه جراحی هم بپوشم ادامه دادم ضمن اینکه من نمیتونم مثل شما تی شرت و شلوار بپوشم باید لباسم استین بلند باشه و قدشم بلند، مثل روپوش پزشکی. اینجا فقط تو بیمارستانها روپوش پوشیده میشه و در مطب رایج نیست اصلا. دستش رو گذاشت روی ران پاش و گفت قدش باید تا اینجا باشه؟؟ گفتم نه بلند تر دستش رو اورد یکم پایین تر گفت اینجا اکیه؟؟ دیدم موضوع شوخی بردار نیست نمیتونم الان چون حال ندارم یه چیزی بگم و بعدا یه چیز دیگه چشم هام رو بستم گفتم نه حداقل تا زانو باید باشه. گفت اکی ما همه رو صحبت میکنیم و بعد بهت خبر میدیم. خداحافظی گفتم و رسما از مطب فرار کردم یادمه یه مدت تو ماشین نشستم تا حالم جا بیاد و اصلا نمیتونستم رانندگی کنم... رسیدم خونه و کمک کارم رو مرخص کردم و بچه ها رو برداشتم رفتم بیرون حتی حال خونه موندن رو نداشتم رسیدیم مرکز خرید، پارک کردم و داشتم بچه ها رو پیاده میکردم که تلفنم زنگ خورد... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef