فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡
-------------
بـهروزبسـیـجےبمــانید و بسیـجےباشید...☝️🏻
#استوری_رهبری
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- بـهروزبسـیـجےبمــانید و بسیـجےباشید...☝️🏻 #استوری_رهبری #ڱـڔدانمنتظـڔان
⅌ ͜͡
-------------
هزارقصـــهنوشتیـمـ📝
برصحیفهی دلـ♥️
هنوزعشقِتـوعنوانسرمقالـــهی🗞
ماســت😎🖐🏻
#رهبری
°.•🤲🏻°.•
•اِخݪاص آن اسٺ ڪھ در نمـــــاز؛
فقط خداونـد را در نظر بگیریـد☝️🏻
امامصادق(؏)🌱
#نمازاولوقت
4_6046535687514096963.mp3
4.05M
•♢• ⃟𝄞
آخر یـهڔوزشیــعهبراتحـرممیسـازه...💔
•.امیرعباسی🎤.•
#صوت_امام_حسنی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هشتاد ــ بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید آرش شر
✐"﷽"↯
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_هشتاد_یک
همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کمیل مشغول صحبت با محمد و محسن بود،سمانه با بچه ها کنار حوض نشسته بود،و به حرف هایشان گوش می داد،کمیل که نگاه خیره آرش را بر روی سمانه دید،رد نگاهش را گرفت با دیدن سمانه که با لبخند مشغول بچه ها بود،لبخند بر لبانش رنگ گرفت،اما صدای بلند تیراندازی لبخند را از لبان همه پاڪ کرد.
صدای جیغ طاها و زینب و همهمه بلند شد،سمانه ناخوداگاه نگاهش به دنبال کمیل بود، صدای محمود آقا بلند شد:
ــ همتون برید تو ،صدا نزدیکه حتما سرکوچه تیراندازی شده
عزیز زیر لب ذکر میگفت وهمراه بقیه به طرف ساختمان می رفت،محسن و یاسین بعد از اینکه بچه ها را داخل بردند همراه محمدو آقا محمود به خیابان رفتند،کمیل کفش هایش را پوشید و سریع به طرف در حیاط رفت که سمانه سریع دستانش را گرفت،کمیل از سردی دستان سمانه شوکه شد.
برگشت و دستانش سمانه را محکم در دست گرفت.
ــ کمیل کجا داری میری ?
ــ آروم باش سمانه،میرم ببینم چی شده برمیگردم
سمانه به بازویش چنگ زد و گفت:
ــ نه توروخدا،کمیل نرو جان من نرو
با صدای دوباره ی تیراندازی،کمیل سریع مادرش را صدا کرد و روبه سمانه گفت:
ــ سمانه صدا تیراندازی نزدیکه ،زود برو داخل،تا برنگشتم از اونجابیرون نمیای فهمیدی؟
سمیه خانم سریع به سمتشان آمد و نگران به هردو نگاه کرد:
ــ جانم مادر
ــ مامان سمانه رو ببر داخل
سمیه خانم بازوی سمانه را گرفت و گفت:
ــ بیا بریم عزیزم،رنگ صورتت پریده بیا بریم تو
ــ نه خاله نمیام،کمیل نرو بخدا دلم شور میزنه حس میکنم یه اتفاق بدی قرار بیفته توروخدا نرو
کمیل بوسه ای بر سرش نشاند و گفت:
ــ صلوات بفرست،چیزی نیست خانمی
و بدون اینکه فرصت اعتراضی به سمانه بدهد سریع به طرف در حیاط رفت.
سمیه خانم با چشمان اشکی ونگران عروسش را در بغل گرفت و زمزمه کرد :
ــ آروم بگیر عزیزم،برمیگرده چیزی نیست یه چندتا تیر هوایی بوده حتما ،الان همشون برمیگردن.
***
همه ی خانم ها در پذیرایی نشسته بودند،نگران بودند اما لبخند میزدند و با هم حرف میزدند تا نگرانیشان را فراموش کنند، اما مگر می شد؟
صدای زنگ خانه پشت سرهم به صدا درآمد،همه وحشت زده نگاهشان به سمت در چرخید.
✍🏽نویسنده:فاطمهامیری
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡
-------------
حقیقتِ#شهادت چیست؟
کهبرهربندهاۍنصیبمیگردد اینچنینزیبــامیشود؟♡#شهید_محسن_فخری_زاده #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- حقیقتِ#شهادت چیست؟ کهبرهربندهاۍنصیبمیگردد اینچنینزیبــامیشود؟♡ #شهید_
❥••□ ⃟🕊
⦃شہادتــــ⦄
در راهِآرمانِالهۍِ↭معشوقاسٺ🌱
آیاشنیدهاۍعاشقۍرا ازمعشوقبترسانند...⁉️
#شهیدانه
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
❤️Γ∞
براۍداشتنآسایشوآرامش ..
امروز بـا |خــدا|قدݥ بردارツ
وفردا روهمبهخودشبسپار🌱
روزبیستوچـھـار#چلهحاجتروایی
فراموشنشود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
29.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⅌ ͜͡
-------------
🌱رهبر انقلاب:
کمکمومنانهمعنایواقعۍ
انقلابیگرۍاسٺ.
توزیعڪمکمومنانــهشمــاعزیزان↯
توسط گروهجهادیابراهیمنــویددلهــا
در تاریخ ۹۹/۰۹/۱۰
#کمکمومنانه
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
@shahed_sticker۹۲۰(1).attheme
97.3K
•🔸 ⃟❥
❃طلوعمیڪندآنآفتــابپنهــانی...
•#مهدویت
•#تم_ایتا
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡
-------------
گفتمچهفیلم و عکسیتو گوشیتداری؟🧐
گوشیشپُربود از فیلمهای کوتاهازسخنرانیهای
رهبرانقلاب(:
.نقلازهمرزمشهید
محمودرضابیضایی💔
#استوری
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- گفتمچهفیلم و عکسیتو گوشیتداری؟🧐 گوشیشپُربود از فیلمهای کوتاهازسخنرا
🦋 ⃟.•⠀
چنینآموختند...↶
هرکهدرفنایشنیستتر...
دربَقایشهستتراست...
نماندنشرطِماندناست🖐🏻•
#شهیدانه
°.• 🤲🏻 °.•
همیشـھ تویِعبادٺ
متوجہباش☝️🏻
خـــــدا
عاشـقمۍخواد
نـھ مشتریِ بهـشت✨
#نمازاولوقت
شناخت امام زمان - قسمت پنجم.mp3
2.34M
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان⁵
🎙┆استـادمحمودی
#سلسله_مباحث_مهدوی
#پادکست
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هشتاد_یک همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کم
✐"﷽"↯
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_هشتاد_دو
زهره خانم بلند آرش را صدا زد:
ــ آرش بیا درو باز کن مادر
صدای آرش از طبقه بالا به گوش رسید:
ــ مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزار تازه آروم شدن،آجی سمانه درو باز کن
سمانه باشه ای گفت و با پاهای لرزان از جایش بلند شد ،ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدند،نگاهی به آن ها انداخت و گفت:
ــ شما براچی بلند شدید؟؟
همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت:
ــ نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده
سمیه خانم هم تایید کرد.
عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت:
ــ مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم
همه ترسیده بودند،خودشان هم دلیلش را نمی دانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،سمیه خانم دستش را گرفت:
ــ مادر بزار من درو باز کنم
ــ لازم نیست خودم باز میکنم ،شاید برگشتن
به سمت در رفت،زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند،نبود مردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بر بدنشان نشانده بود.
سمانه چادرش را مرتب کرد و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،وحشت زده قدمی به عقب برگشت،اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،با صدای فریاد آرش که میگفت:
ـــ اسید ریخت روش بدبخت شدیم
صدای جیغ ها بلند شد،سمانه که به عقب پرت شده بود و سرش به زمین خورده بود و از شدت ضربه گیج شده بود،همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودند و ضجه میزدند،اما او فقط سایه محو و صدای مبهمی را می شنید.
صدای اسید ارش در گوشش میپچید،احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند.
آرش بیخیال بچه ها شد و سریع از خانه خارج شد و به طرف خیابان اصلی دوید ،همه ی راه را نفس نفس می زد،زیر لب میگفت:
ــ غلط کردم غلط کردم
کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد:
ــ کمیل کمیل
کمیل با شنیدن فریاد کسی که او را صدا می زند،برگشت بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت:
ــ سمانه،سمانه
نفس نفس می زد و نمیتوانست درست صحبت کند،با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد:
ـــ سمانه چی؟حرف بزن آرش
ــ روی صورت سمانه اسید ریختند
و بدون خجالت بلند گریه کرد،صدای یا حسین همه بلند شد و در کمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند.
✍🏽نویسنده:فاطمهامیری
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
🔻تیرسهشعبهبهقلبــــ امام‼️
+حاجآقاقرائتے:
تیرسهشعبهیعنیچه؟
تیرسهشعبهیعنیهمینگناهانی
ڪهمادرڪوچهوخیابانانجاممیدهیم. یڪشعبهاشایناستڪهخودمانگناه ڪردهایم..
یڪشعبهاشایناستڪهدیگرانرابهگناه انداختیم..
یڪشعبههمقلبامامزمان(عج) استڪهنشانهگرفتیم...💔
#تلنگر_مهدوی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــدهۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍمحتــࢪمسـلام🌿 ⇦بالاخـࢪهࢪوزشـࢪوع #چلهحـاجـتࢪوایۍ فـࢪا
❤️Γ∞
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ
السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ...♥️
او اسٺکسۍڪه
آرامشرادر،دلهاۍمومناننازلڪرد🌱
روزبیستوپنجـم#چلهحاجتروایی
فراموشنشود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡
-------------
حــاجقاسم:
اجــازهنخواهیمداد❌ در خاڪڪشورما خــون
فرزندانمــابهسادگی
برزمیــنریختهشود...👊✌️ #شهید_محسن_فخري_زاده #ترور #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- حــاجقاسم: اجــازهنخواهیمداد❌ در خاڪڪشورما خــون فرزندانمــابهسادگی برز
❥••□ ⃟🕊
ماباشهدا دوامخواهیمگرفٺ
باڪشتهشدنمقامخواهیمگرفٺ
یڪروزبراعتقادخود میمیریم
یڪروزهمانتقامخواهیمگرفٺ✌️
#انتقام_سخت