♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
همـراهـانعـزیـز🌱 ســـــلام🖐🏻 بالاخـرهروزشـروع#چله_ازدواج فـرارسیـد... قـراره از امروز تـا ۲۲
♥Γ∞
『خَلَقَلَڪُممِناَنفُسِڪُماَزواجًالِتَسڪُنوٓااِلَیها』
و براۍشماهمسرانۍآفریدتاآرامشیابید♡
روزپنجم#چله_سوره_یاسین
فراموشنشـود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
گࢪنبودیدلالھهـاࢪا ؛بـادبھیغمامیبُࢪد...
❥••□ ⃟🕊
• شہیدمهدۍزینالدین↯
دࢪزمان
غیبتامامزمانﷻ
چشموگوشتانبہ⤝ولۍفقیہ⤞باشد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
@shohadaa_sticker.attheme
210.1K
『بࢪعـرشدلھــا
یوسفے؛
فࢪداسلیـمانمۍشود』
#تممهدویت
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِاللهِالرَّحْمنِالرَّحِیمِ
اللَّهُمَّكُنْلِوَلِیِّكَ
الحُجَةِ بنِالحَسَن🤲🏻
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
بِسْمِاللهِالرَّحْمنِالرَّحِیمِ اللَّهُمَّكُنْلِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِالحَسَن🤲🏻
⅌ ͜͡
------------
شعࢪهایمهمگے
ترجمهےدلتنگیسٺ
بےتودلتنگتریݩشاعرِتاریخمنم
یاصاحبالزمان💔
#استوریرهبری
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
✐"﷽"↯
📜#رمان_عقیق
💟#پارت_اول
مقدمه
عقیق!
یک اسم کاملا بداهه!
آدمها از اسمهای قشنگ حس خوب میگیرن!
عقیق!
یه اسم با یه انرژی مثبت فوق العاده!!
آدمو یاد آرامش یاد سجاده های پر از عطر یاس
، آدم خوبها،یا یاد امام رضا (ع) میندازه مگه نه؟
ولی خب تو قصه ما قرار یه کار خوب دیگه هم
بکنه! یه سنگ ارزشمند که قرار یک راز رو برمالا کنه!
راز زندگی آیه ...
________________
بسم الله الرحمن الرحیم
پاری وقت ها انگشتر فیروزه را به انگشت دوم از
دست راست می زدم،انگشتر عقیق را به انگشت
چهارم از دست چپ.
شنیده بودم ثواب دارد.
اثر
هم داشت...
همیشه قدم زدن در خیابان شلوغ منتهی به
بیمارستان را دوست داشت!
این حس خیلی خوب بود که اول صبح اینقدر آدم
یکجا در خیابان باشند و سرو صدا کنند!! صدای
بوق ماشینها آنقدرها هم برایش ناخوشایند نبود
نشان زندگی میداد
دلش ضعف میرفت برای دبستانی هایی که کج
بودن خط چانه مقنعه هایشان نشان خواب آلود
سر کردن آنها بود
لبخندش را همیشه حفظ میکرد یک لخند محو و
نامحسوس آنقدر نامحسوس که حداقل عبوس
نمینمود
ماسک نمیزد همیشه میگفت دودماشینها را
بلعیدن شرف دارن به حبس کردن راه تنفسش
در این ماسک سفید.
به قول مریم او نیمه پر لیوان را نگاه نمیکرد بلکه
آنرا یک نفس سر میکشید
. با آرامش پیاده رو نزدیک درب بیمارستان را طی
کرد و به عادت هر روز قبل از رفتن به محل
کارش سری به باغبان پیر اما صاحب دل
بیمارستان زد .
عمو مصطفی را خیلی دوست داشت...
کنار باغچه مشغول به کار پیدایش کرد...با
خودش گفت شاید حلال ترین پولی که در این
بیمارستان بیرون می آید برای همین مرد روبه
رویش باشد ناظر بر اجرای عملکرد نداشت اما
بهترین عملکرد را داشت.
با لبخند منحصر به خودش با انرژی گفت:سلام عمو مصطفی صبحت بخیر همین اول صبحی
خسته نباشید خدا قوت
عمو مصطفی با شنیدن صدایش دست از کار
کشید و لبخندی در جواب لبخندش زد:
سلام دختر خوبم صبح تو هم بخیر دیر کردی
باباجان نرگسات پژمرده شد
_شما هر روز منو شرمنده میکنید دست شما درد
نکنه الان میرم برشون میدارم
_ دشمنت شرمنده باباجان برو برشون دار زودتر
هم برو سرکارت امروز بیمارستان یه جور خاصیه
همه دارن بدو بدو میکنن انگار یه خبراییه!
_ آره عمو مصطفی یه دکتر از فرنگ برگشته یه
سه ماهی میخواد بیاد اینا دارن خودشونو میکشن
عمو مصطفی میخندند و بیل زنان میگوید:حالاچرا اینقدر با حرص از این بنده خدا حرف میزنی
بابا جان؟
_ برای اینکه معتقدم اون بنده خدا کار شاخی
نمیکنه که بیاد به مملکت خودش خدمت کنه ولی
اینجا یه عده جوری باهاش برخورد میکنند انگارمنتی برسرما هست ایشون افتخار دادن دارن
میان کشور خودشون مریض درمان کنند! اصلاولش کن عمو جان من برم به نرگسهای دوست
داشتنیم برسم که این دکتر فرنگی برای ما نه
نون میشه نه آب گناه غیبتشم الکی دامن گیرمون
میشه!
_برو بابا جان ممنون که هر روز سر به این
پیرمرد میزنی برو نرگسها توگلدون گوشه
اتاقمن...
_بازم ممنون خدا حافظ
نرگس به دست وارد بیمارستان شد و با پرسنل
سلام علیکی کرد و مستقیم به سمت پذیرش رفت مریم و نسرین را مثل همیشه در حال حرف
زدن دید
_سلام بچه ها ..اوووف چه خبره اینجا کی قرار
بیاد مگه؟
هر دو سلامی دادند و مریم با ذوق خاصی
گفت:بابا دوساعت دیگه میاد جلسه معارفه و
هیچی نشده یه کنفرانس پزشکی داره... وای آیه
نمیدونی که چقدر باحاله سر صبحی دکتر تقوایی
داشت با دکتر حمیدی داشت در مورد برنامه
هاش حرف میزد تو این سه ماه به اندازه یه سال
برنامه ریخته!!
نسرین در تایید حرف مریم گفت:آره بابا نصف
عملای بیمارستانو برای این کنار گذاشتن!!
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
همـراهـانعـزیـز🌱 ســـــلام🖐🏻 بالاخـرهروزشـروع#چله_ازدواج فـرارسیـد... قـراره از امروز تـا ۲۲
♥Γ∞
『پیامبࢪمھربانیھا』
بھترینازدواجهاآسانترینآنھاست...♡
روزششم#چله_سوره_یاسین
فراموشنشـود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عڪسࢪفیقِشَھیدم
توقابِچِشمامھ ھرشب
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
عڪسࢪفیقِشَھیدم توقابِچِشمامھ ھرشب
⅌ ͜͡
------------
- شهیدابراهیمهادی؛
مشڪلِڪارهایما ایناستــ
ڪہبراےرضاےهمہ ڪاࢪمیکنیم
جزرضاےخدا .
#استوریشُھدایی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•💔 ⃟❥•
عَطــرِگُــ🌱ــلنَـرگِس
بویِتـوࢪامیدَهـد":)
کِےمیـٰایےیوسـفِزَهـرا . .؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
Alaeme_Akhero_Zaman_238333.mp3
3.38M
📝 #سخنرانےآخرالزمان
•ماازڪجامعلومھست
کهدرآخرالزمانھستیم.؟!
🎙┆استادپناھیان
#علائمآخرالزمان
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_عقیق 💟#پارت_اول مقدمه عقیق! یک اسم کاملا بداهه! آدمها از اسمهای قشنگ حس خوب میگیرن
✐"﷽"↯
📜#رمان_عقیق
💟#پارت_دوم
آیه خنده ای کرد و گفت: پس این سالن میک
آپ واسه اینه که حضرتشان دوساعت دیگه داره میاد ...خدایی موجودات عجیبی هستید
نسرین هم که از حرف آیه به خنده افتاده بود
گفت:بد بخت اینا آینده نگرن مثل تونیستن که
نشستی میگی خودش میاد!! جوینده یابنده است نه اونی که تو اندرونی چشم به راهه
همانطور که به سمت اتاق تعویض لباس میرفت
گفت:برعکس شما من وجدان دارم نمیخوام با
یه کرم پودر صد تومنی و رژلب بیست تومنی یه
جوون آینده دارو بد بخت کنم! اونی که واسه اینا
بیاد همون بهتر که بره با لوازم آرایشم ازدواج
کنه!والا
نسرین و مریم همیشه پیش خودشان اعتراف
میکردند عاشق استدلالهای طنز گونه و در عین حال منطقی آیه بودند .
نرگسها را در گلدان مخصوصش گذاشت
وچشمکی به آن زندگی دسته شده و به گلدان
تکیه زده زد به سمت کمد مخصوصش رفت و
لباسهایش را با لباس فرمش عوض کرد بعد از
مرتب کردن مقنعه اش لبخندی به خود درآیینه
زد و آرام تکرار کرد: من نیازی به بتونه کاری مثل
اونایی که اون بیرونن ندارم...الکی مثال بی عیب
ترین صورت دنیا رو دارم...
و بعد بلند خندید! اگر کسی آیه را خوب
نمیشناخت فکر میکرد او از سلامت کافی روانی برخوردار نیست! اما فرق آیه با آدمهای اطرافش
این بود که زیادی با خودش آشتی بود
به نظرش این عیب نبود آدم گاهی با خودش
شوخی کند با خودش درد و دل کند اینها نشان
تنهایی نبود معتقد بود وقتی رازی را به خودش
میگوید نفر سوم آگاه این راز دونفره بین خودش
و خودش خدای خودشان بود و چه کسی بهتر از
او؟
بدون قضاوت و ترس از یک کلاغ چهل کلاغهای
آدمهای دور و برش.
کمد را بست راهی بخش کودکان شد
عاشق بخش کودکان بود وارد اتاق عمومی
دوستان کوچکش شد و سلام بلندی داد و بچه ها که عاشق پرستار خوش اخلاق بخششان
بودند یکصدا ولی آرام و با شوق جوابش را دادند
پرونده یکی یکی شان را بررسی میکرد. و در
همان حال از آنها احوال پرسی هم میکرد
_سلام مینا خانم خوشکلم ...امروز چطوری ؟؟ باز
که این شیلنگا رو از دستت درآوردی
دخترک ریز نقش که با وجود پرستار مهربانش
به وجد آمده بود با سرعت حرف زدن را سر
گرفت:
_سلام خاله آیه کجا بودی؟ دیشب بازم
سوزنم زدند و کلی گریه کردم من از این شیلنگا
بدم میاد اصلا از اینجا بدم میاد مامان همش
میگه میریم ولی نمیریم کی میریم پس...
آیه حس کرد دلش ضعف رفته برای این لحن
بچگانه و بغض کرده در آغوشش گرفت و گفت:
_الهی قربونت برم عزیز خاله آروم باش میری
فدات شم اگه گریه کنی حالا حالا ها مهمون
مایی از ما گفتن!!
دخترک سریع اشکهایش را پاک کرد و لبخند زد!
اغراق نبود آیه از این لبخندها جان میگرفت!
سروقت همه مریضها که رفت و کارش که تمام
شد پرونده ها را به ایستگاه پذیرش برد مریم و نسرین را بازهم در حال حرف زدن دید و ریز
گفت: یه حسی بهم میگه اینا رو خدا آفریده تنها
برای حرف زدن!!
صدایش را شنیدند و شروع به خندیدن
کردند:
_خب آیه جان چکار کنیم خواهرم؟؟ همین
حرف زدن برامون مونده دیگه
آیه همانطور که داشت پروند ها را سرو سامان
میداد گفت:
_ بابا مگه شماها کارو زندگی ندارید
دهنتون بازه برای مردم !پاشید برید یه سر بزنید
ببنید کسی چیزی نمیخواد؟ نمیمیرید یک بیشتر
از وظیفتون کار کنید
نسرین با حاضر جوابی ذاتی اش گفت:
_دوستان
جای ما آیه جان برو بخش منتظر قدوم مبارکه
بالاخره همه پرونده ها را جاساز کرد نفسی کشید
و برگشت روبه آن دو و نگاه عاقل اندر سفیه ای
نثارشان کرد و گفت: خیلی پررویید بابا!!
من رفتم یکم بخوابم دیشب کلا بیدار بودم
مامان عمه حکم کرده بود بشینم فیلم هندی مورد
علاقه اش رو با هوشیاری کامل ببینم !! تموم هم
نمیشد یه هفت تیر رو خالی میکردن رو سلمان
خان بازم نمیمرد خبری شد صدام کنید
مریم خم شد روی سکوی پذیرش و آرام
گفت:
_آیه تو رو خدا خواب نمونی!ساعت دو
معارفه است تو رو خدا جدی بگیر
آیه خسته باشه ای گفت و زیر لب زمزمه کرد:من
خودمم جدی نمیگریم چه رسد به یه از فرنگ
برگشته رو!!خواب و عشق است
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
PTT-20210106-WA0002.opus
456.7K
🕊⁐𝄞
ۅَظایِفمَرد دَربَرابَر زَن ⇩
از نِگاھ قُرآن ۅ
رِوایاټائِمہاطہارعلیہالسَلام♡
#هیئت_مجازی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
011.mp3
6.8M
- منۍڪہ
عمریہنوڪرم
سایہۍعشقتوروسَرَم!.. -ヅ
•.
#هیئت_مجازی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
همـراهـانعـزیـز🌱 ســـــلام🖐🏻 بالاخـرهروزشـروع#چله_ازدواج فـرارسیـد... قـراره از امروز تـا ۲۲
♥Γ∞
『امامصادق﴿؏﴾』
هࢪکہازترستنگدستۍ
ازدواجنکند،همانآبہخداوندسوءظنداࢪد𔓘
روزهفتم#چله_سوره_یاسین
فراموشنشـود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امـٰااثرےنیسټ... ):
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
امـٰااثرےنیسټ... ):
°𖦹 ⃟♥️°
بےٺوهࢪلحظہمرا↯
بیمفࢪوریخٺناست
مثلشهرےکہروےگسلزلزلہهاست...!`
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
CQACAgQAAx0CVBp6RAACCAJfzxiwUYggITsiYV0GcbIbsHzzTQACVgcAAqigUVIdxseSljLicx4E.mp3
9.06M
بیتو،ایعشقو،ایتمامِوجودم(:
یاصاحبَالزمان💔
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
بیتو،ایعشقو،ایتمامِوجودم(: یاصاحبَالزمان💔
•♢• ⃟𝄞
"بۍتــ💔ـویڪلحظہرمـق
دردلودرجانـمنیسٺ(:''
بیقـرارمنڪنۍ
طاقٺهجـرانمنیسٺ''!🥀
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
اےنامِتــۅآرامشمَنـ ∞ヅ
⇝❥ ⃟❁
ـ با همین چادرمشڪی
شدھامهمسفࢪتـღ
اے بھ قربانتویـارم
تاظھورباهم💕⇣₎
#مخاطبخاص
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ