.
|⇦•ناگهانخلوتِ من...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج محمدرضا #بذری
●━━━━━━───────
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
*حضرت رو وقتی به زندان بردن میگفت خدایا ممنونم ازت، یه جای خلوتی پیدا شده باهات مناجات کنم، درد دل کنم، اما این زندان آخر این یهودی چه بر سر آقا آورد، هر زندانی که حضرت میرفت زندانبانو تحت تأثیر قرار میداد، گفتن یه حرامزاده رو بفرستن یه یهودی رو بفرستن، آقا رو اذیت کنه، من نمیدونم چه بلایی سر آقا آورد، که سر به سجده میذاشت میگفت: "یا مُخَلِّصَ الشَّجَر مِن بَینِ الرَّمل و ماء و تین" ای خدایی که گیاه رو از دل زمین خلاص میکنی."یا مُخَلِّصَ الوَلَد مِن بَین مَشیمَةِ و رَحِم"، ای خدایی که طفل رو از رحم مادر خلاص میکنی، "خَلِّصنی مِن یَدِ هارونُ الرَّشید" خدایا! منم از این زندان خلاصم کن....*
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
روی این ساق ترک خورده بلندم کردن
استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم
*"المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون فی ظُلَمِ المَطامیر ذِی السّاقِ المَرضوض فی حَلَقِ القُیود"، یعنی این زنجیر کاری با زانوی حضرت کرد با ساق پای حضرت کرد له شد دیگه.... وای وای*
کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری کرده ام و قلبِ زنی ریخت به هم
*زن بدکاره و رقاصه آوردن توزندان یک لحظه ذهن امام رو منحرف کنه، بعد یه مدت اومدن ببینن، دیدن این زن بدکاره هم سر به سجده گذاشته هی میگه الهی العفو.... یا موسی بن جعفر زن بدکاره رو نگاه کردی آدمش کردی، منِ گریه کنِ مادرت رو هم نگاه کن...*
دید حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم
کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت
از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم
*دم در همه مردم منتظر بودن آقامون میاد، آخه خبر دادن بناست زندانی از زندان بعد چهارده سال آزاد بشه، اما درِ زندان وا شد. یکی میگفت: من آقا رو منزل خودم میبرم، خودم نوکریشو میکنم خودم خدمتشو میکنم. یکی میگفت: آقا رو ببینم به پاش میفتم با گریه.اما دیدن در وا شد، چهار نفر یه تخته ی درو به دوش گرفتن، آی زیر این تخته رو گرفتن، خبر دارین جنازه رو، رو جِسرِ بغداد بردن، سه شبانه روز جنازه رو رو پُلِ بغداد گذاشتن، بعد سه شبانه روز دفن کردن... هفت تا کفن آوردن هفت تا کفنِ قیمتی به تنِ موسی بن جعفر کردن، جنازه رو با احترام دفن کردن، اما تا محلِ دفن حضرت، هر کی زیر تابوتو میگرفت با گریه برمیگشت، میگفتن چرا گریه میکنید؟ میگفتن تابوت آوردن، هفت تا کفن به تنِ حضرت کردن اما هنوز صدای زنجیر میاد.. آخه وصیت کرد منو با غل و زنجیر دفنم کنید....
دیدین یکی از دنیا میره میگن زودتر دفنش کنید، جنازه رو زمین نمونه خوبیت نداره... وای وای.. امامِ ما سه شبانه روز جنازه ش رو پل بغداد بود. جنازه ی امام جواد هم رو پشت بام خانه سه شبانه روز بود. ارباب من و شما حسین هم سه شبانه روز رو خاکِ داغ کربلا بود. اما من یه آقایی رو سراغ دارم برا دفنش عجله کردن.یه وقت دیدن از پشت خیمه صدا میاد، میگه حسین جان صبر کن، دارم مادر اصغر رو میارم، حسین...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#حاج_محمد_بذری
#روضه_امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
حاج محمدرضا بذریBazri_Shahadat_Hazrat-Zahra_1400.mp3
زمان:
حجم:
10.49M
🏴 السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا
🔊 بدرود امیدم، همه دار و ندارم
باید بدنت رو توی تابوت بزارم ...
◼️ #روضه_حضرت_زهرا
🎤حاج محمد رضا #بذری
غمناک ترین حادثه زندگی من
مهر من و مهتاب شب بندگی من
با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم
این کوچه شده باعث شرمندگی من
از ناله من موج گرفت خشک ترین رود
از رفتن تو کوچه این شهر مه آلود
بدرود بهشتم،نفسم،عشق عزیزم
آهسته برو،پشت سرت اشک بریزم...
بدرود قرارم،همه دار و ندارم
باید تورو به خالق منان بسپارم
میگن در جنت دیگه مسمار نداره
اونجا کسی با بال ملک کار نداره
باید روی گلبرگ شقایق بنویسند
گل تاب فشار در و دیوار نداره...
انگار گلم اومده بودی که بری زود
کز روز تولد به تنت رخت سفر بود
بدرود بهشتم،ملکم،روح بلندم
بند کفنت رو باید انگار ببندم
بدرود امیدم،همه دار و ندارم
باید بدنت رو توی تابوت بزارم ...
#فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
.
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
حاج محمدرضا بذریBazri_Shahadat_Hazrat-Zahra_1400.mp3
زمان:
حجم:
10.49M
🏴 السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا
🔊 بدرود امیدم، همه دار و ندارم
باید بدنت رو توی تابوت بزارم ...
◼️ #روضه_حضرت_زهرا
🎤حاج محمد رضا #بذری
غمناک ترین حادثه زندگی من
مهر من و مهتاب شب بندگی من
با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم
این کوچه شده باعث شرمندگی من
از ناله من موج گرفت خشک ترین رود
از رفتن تو کوچه این شهر مه آلود
بدرود بهشتم،نفسم،عشق عزیزم
آهسته برو،پشت سرت اشک بریزم...
بدرود قرارم،همه دار و ندارم
باید تورو به خالق منان بسپارم
میگن در جنت دیگه مسمار نداره
اونجا کسی با بال ملک کار نداره
باید روی گلبرگ شقایق بنویسند
گل تاب فشار در و دیوار نداره...
انگار گلم اومده بودی که بری زود
کز روز تولد به تنت رخت سفر بود
بدرود بهشتم،ملکم،روح بلندم
بند کفنت رو باید انگار ببندم
بدرود امیدم،همه دار و ندارم
باید بدنت رو توی تابوت بزارم ...
#فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
.
#رضااا_ابوالحسنی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_دوم #روضه_طفلان_حضرت_زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم ۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
*امشب شب چهارم محرمه، از دو تا از #اصحاب و محمد و عون دوتا آقا زاده های زینب کبری خواهرزاده های، ابی عبدالله میخونم که هر دو شهادتشون خیلی جانسوزه..اینکه میگن طفلان زینب این طفلان نقل کوچه بازاریست تو زبونا افتاده طفل بچه ی کم سن وسال میگن اینا کم سن وسال نبودن اینا جنگیدن. اینا وقتی جنگیدن دیگه کم سن وسال نیستن. میشه گفت تازه جوان بودن حالا سنشون رو هم مختلف نوشتن هرچی هست هردو برادر بالای پونزده سال بودن نقل های مختلف تا بیست وچند سال هم هست. این دوتا آقا زاده بین راه تو سرزمین زاتق به ابی عبدالله ملحق شدن حتی نقل اینه پدرشونم اومده بود. عبدالله بن جعفر، همون جعفر طیار معروف که برادر امیرالمومنین هست خودشون رو رسوندن پدرشون هم ملحق شد. برا ابی عبدالله امان نامه آورد. اما ابی عبدالله فرمود: این اراده ی خداست. من پیغمبرو به خواب دیدم..خدا اراده کرده تو رو کشته ببینه..خدا اراده کرده زن و بچه اتو اسیر ببینه..تا این جمله رو گفت اینجا این دوتا آقازاده اولین بار بود شنیدن بناست این زنا به اسارت برن. هرکی به قافله ی ابی عبدالله ملحق میشد زینب ذوق می کرد.روز پنجم شیشم وقتی حبیب اومد تا زینب متوجه شد حبیب اومد صدا زد سلام من رو به حبیب برسونید. تا حبیب شنید زینب کبری بهش سلام میرسونه، نوشتن نشست روخاک یه مشت خاک رو به سرش میریخت من کی باشم که زینب به من سلام بده.اما همینجور گریه میکرد میگفت: حسین کار به کجا رسیده با حضور پیرمردی مثل من زینب ذوق می کنه.چقدر غریب شدی آقا..وقتی دید دوتا آقا زاده ها رو عبدالله آورد ذوق کرد. الحمدالله منمپیش کش دارم برا حسین...*
بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیمخط بزنی
بنا نبود بمانی غریب در صحرا
و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا
بنا نبود مهیای سوختن باشی
میان خیمه پی کهنه پیروهن باشیم
اینا خیلی اصرار کردن دایی قبول نمی کرد اینا برن .زینب کبری اومد جلو خیلی اصرار کرد.ابی عبدالله هی بهانه می آورد.یه وقت صدا زد زینب جان! شاید پدرشون اصلا راضی نباشه..صدا زد حسینجانپدرشون توصیه کرده قبل فرزندان تو، فرزندان من جان بدن. هرچی ابی عبدالله میگفت زینب قبول نمی کرد.میگفت: نه ..این بچهها باید در راه شما جان بدن..زینب شروع کرد قسم دادن.حسینجان! تو رو به مادرمون زهرا،حسینجان!تو رو به بابامون علی، حسینجان! تو رو به جدمون...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دو_طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
آبی که به لب علی اصغر نرسید بایدم متحیر باشه. تیر که به گلوی علی اصغر خورد ابی عبدالله خون گلوی علی اصغر سه تا کار کرد انقد داغ برا ابی عبدالله سنگینه سه تا کار کرد ابی عبدالله اول یک کف خونه علی اصغر و پاشید امام باقر فرمود اگه یک قطره به زمین میرسید آنن عذاب نازل میشد. اونروزی هم که مادرش دید شمشیر بالا سر علی گفت الان میرم لباس بابامو رو سرم میگیرم نفرینتون میکنم.مولا صدا زد سلمان سریع برو زهرا رو دریاب بگو علی گفته نفرین نکن اینجام به اشاره امیرالمومنین و اطاعت فاطمه زهرا عذاب برگشت،عذاب نازل نشد.اینجام اگه یک قطره خون زمین میرسید عذاب نازل میشد. کار دوم ابی عبدالله این بود یک کف خون گرفت قنداقه ی علی روخونی کرد شاید مربوط به قیامت باشه آخه بناست این قنداقه خونی وارد عرصه محشر بشه. یکی از اسباب شفاعت همین قنداقه خونی اصغره..کاری کردن آسمونیا بی طاقت شدن خدا پیام تسلیت فرستاد.دیدن یک کف خون گرفت هی به محاسن خودش میماله صدا بلند شد به گوش ارباب رسید یا حسین نکن حسین این کارو نکن ما همین الان تو بهشت براش یک دایه در نظر گرفتیم. این خون و به صورت خودت نکش آسمونیا رو بیچاره کردی نکن. ما عوضش میدیم. آب متحیره یه جایی دشمن متحیر شد اما اون آقایی که آب تا مزارش میاد متحیره خودش متحیر شد دیدن حالا دو سه قدم میاد طرف خیمه هی برمیگرده حسین هی میاد هی برمیگرده گویا حسین روی برگشت به خیمه رو نداشت*
لالایی الهی تو گهواره
حس کنی بارون داره رو صورتت می باره
بخواب مادر لالایی
بخواب مادر شاید دیدی خواب آب
لالایی شد بیچاره مادر
بخواب مادر بخواب مادر
لالایی گهواره اتو تاب میدم
دیشب توی خواب دیدم دارم بهت آب میدم
مثلا تو رو تاب میدم؛ مثلا به تو آب میدم
مثلا تو صدام کردی؛ من با خنده جواب میدم
مثلا عمو برگشته؛ شدم آره خیالاتی
مثلا همه جمعیم و توی آغوش باباتی
لالایی گلم؛ تشنه ی یه جرعه آب علی
لالایی گلم؛ بیا بغلم بخواب علی
آوراه ام میان هر شهر کرده ای
شیرت نداده ام نکند قهر کرده ای
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزه دار،داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
سر شب تا سحرش میزدنش
سوخته بود و جگرش میزدنش
پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش میزدنش
*انقدر پشت خیمه گریه کرد.زینبم از این طرف داشت همه رو تو خیمه آروم می کرد. بچه هایی بودن که پاها سوخته، گوشواره کنده شده، سیلی خورده، مو کشیده شده همه رو زینب آروم کرد تو هق هق گریه دید صدای گریه از بیرون میاد آروم اومد پشت خیمه دید رو یه تل خاکی رباب به سینه اش میزنه..آخ مادرت بمیره صدا زد رباب ما بزرگتر این بچه هاییم ما بی قرار بشیم اینام بی قرار میشن. تو اینجوری بی قرار گریه کنی من جواب این بچهها رو چی بدم .تازه آرومشون کردم با گریه رو آورد به سمت زینب کبری صدا زد زینب جان غروب اشتباه کردم آب خوردم تشنه ام بود اما کاش نمیخوردم.الان شیر دارم، شیر خواره ندارم.چرا ابی عبدالله وقتی سکینه از هوش رفت تو عالم رویا اومد بهش فرمود:"شيعتي مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذكروني،اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني" شیعه ما آب میبینه میگه حسین..صحبت غریب و شهید میشه میگه حسین..سکینه جان تو رو بگو ای کاش همه این گریه کنا یه جا بودن کربلا، هیچ جا امام حسین آرزو نکرد صدا زدل"لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشورا جميعاَ تَنْظُروني"کاش همه بودید یه صحنه رو میدید"كَيْفَ اِسْتَسْقي لِطِفْلي فَاَبوا اَن يّرْحَمُوني"میدید به بچه ام رحم نکردن.چرا به سکینه؟آقا داره پدر دختری درد و دل میکنه.یعنی این داغ هم منو بیچاره کرده هم ربابو.تو برو بگو به بچه امون رحم نکردن*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•نفسِ تو علی اکبرم...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجراشده#شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
نفسِ تو علی اکبرم جلو چِشِ من بریدن
جوون منو چجوری به خاک و به خون کشیدن
خون لخته میاد از کنج لبت
داره می بینه عمه زینبت
بدجوری کردن نامرتبت
بمیرم که پیکرت شد ارباً اربا جانِ بابا
پا توپیش من نکش به روی خاکا جانِ بابا
پاشو تا عمه نیومده تا اینجا جانِ بابا
کینهٔ علی ببین چجور امیدم و ناامید کرد
همون یه نگاه به جسمت محاسنم و سفید کرد
نَشکو الیکَ ربَّ العالمین
علی اکبر افتاده زمین
ندیدم امروز داغی اینچنین
هی جلو چشام داری میزنی پر پر جانم اکبر
تازه شد برام دوباره داغِ مادر جانم اکبر
منو میسپاری به خنده های لشگر جانم اکبر
اکبرم بالای نعش تو پسرم میخورم زمین
آتش گرفته این جگرم میخورم زمین
اکبرم مویم سفید گشته چنین قد کشیده ای
حق دارم ای پسرم، پدرم میخورم زمین
*راوی میگه تو کوچه های مدینه دیدم چنان صدای ناله ای بلنده حتی میگه شتر من از حرکت ایستاد و نشست خودمم از شدت حزن اون ناله نشستم رو زمین ناله زدم یکوقت دیدم در اون خونه باز شد یک دختری از اون خونه اومد بیرون سوال کردم اینجا منزل کیه؟ گفتن منزل سیدالشهداس منزل حسین بن علیه. گفتم: این صدا ناله ی کیه؟ گفت صدای ناله ی ام لیلاس مادر علی اکبر از وقتی داغ علی اکبر و دیده هر روز کارش اینگونه ناله زدنه معمولا اسمش کمتر تو روضه ها میاد نبود کربلا تومدینه که داغش و شنید گریه کرد..*
اکبرم دست خودم نبود که با زانو آمدم
پیچیده در کمرم درد که میخورم زمین
پسرم امروز روز جشن زمین خوردن من است
کف میزنن دور و برم میخورم زمین
اکبرم با پهلوی شکسته تو زنده میشود
داغ مدینه در نظرم، میخورم زمین
با هر تکان تن تو ز هم باز میشود
جسم تو را چگونه برم میخورم زمین
*تا اذن میدان گرفت علی اکبر تا اجازه میدان خواست.. ابی عبدالله همون اول بدون ذره ای تعلل گفت برو پسرم اما یکسر به خیمه ی زنا بزن. اومد تو خیمه ی زنا بچه ها خیلی این زن و بچه امید داشتن به علی اکبر همونجور که به اباالفضل العباس امید داشتن به علی اکبرم امید داشتن.
یلی است شیریست وجودش آرامش اهل خیمه اس حالا میخواد با زنا وداع کنه. دورش و گرفتن انقد این بچه ها گریه کردن دیدن این جا خودشون و به بازو علی اکبر آویزان میکنن داداش کجا میری ما رو تنها میذاری.. دیدن بچه ها دور علی اکبر و گرفتن گریه میکنن خودشون و آویزان به بازوی علی اکبر یوقت دیدن زینب اومد جلو علی اکبر شرم و حیا این علی اکبره دست پرورده ابی عبدالله است. محضر عمه جانش از خجالت سرش پایینه که این بچهها تشنه ان. یعنی عباس باشه علی اکبر باشه این زن و بچه از تشنگی ناله بزنن از خجالت علی اکبر سرش پایین. یکوقت زینب کبری اومد روبه روش علی جان میخوای بری یک جمله "ارحم غربتنا" به غریبی ما رحم کن علی اکبر ابی عبدالله دید این زنا ول نمیکنن علی اکبر و.. اومد صدا زد ممصوص در ذات خداست پسرمو رهاش کن این میوه الان دیگه رسیده است دیگه باید بره این گل وقت شکفتنشه دیگه باید بره همه رو یجوری آرام کرد اما مگه دل خود حسین آرام میشه حالا میخواد علی اکبر بره هی آقا کمک میکنه زره رو محکم میکنه هی بهانه میکنه یکم بیشتر قد و بالاشو ببینم. داره میره میگه پسرم خودتو درست کنم، زره تو محکم کنم، بابا حواست باشه ها یه خیمه منتظرتنا حواست باشه بابا.. قربونت بره حالی بود رفقا یه وقت ابی عبدالله دید دیگه نمیشه بیش ازین این پسرو معطل کنه آرام آرام سوار بر مرکب شد این علی نبود که میرفت همه وجود ابی عبدالله بود که میرفت اینجا اولین احتضار ابی عبدالله است.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی روضه حضرت قاسم علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
قاسم گریان داشت میرفت. الان داری میری میدان باید رجز خوان بری دشمن از هیبت تو بترسه.. چرا گریان داره میره بسمت میدان؟ حتی راوی میگه دیدیم این بند کفششم آویزان بود گریه میکرد.سه تا علت داره سه تا علت و عرض کردم من نوشتم علت اولش و عرض کردم..علت بعدیش تو رجزش معلوم میشه صدا زد"ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی و المؤتمن هذا حسین کاالاسیر المرتهن"علت بعدیش برا این یک تیکه است .صدا زد این حسینه این نوه ی پیغمبره مثل اسیر،گرفتار شما شده گریه اش برا ابا عبدالله بود رفقا ..علت سومش هم اینجا معلوم میشه رو کرد به عمر سعد صدا زد شما سیراب باشید و اهل بیت پیغمبر همه تشنه .جمله اش اینه صدا زد حتی اسبان شما سیرابن اما اولاد پیغمبر لب تشنه ان ..اما حالا باید بجنگه قاسم بن الحسن از رزمش که نگم شیر زاده اس آقا زاده اس.رزمش هم بی نظیره زد به دل لشگر.یه نقلی هست رفقا در عرب اینگونه بود پرچمدار میفتاد شیرازه ی لشگر بهم می ریخت .نقل اینه زد به دل لشگر هم پرچمدار و زد قاسم پرچمدار افتاد زمین برا مدتی شیرازه ی لشگر از هم پاشید. تعداد زیادی و به درک واصل کرد خیلیا رو کشت بالاخره آقا زاده اس. حتی اون ازرق شامی و بچه هاش و همین آقازاده به درک واصل کرد چهارتا پسرش تعداد زیادی و به درک واصل کرد. اینجا بود یکوقت دور این آقازاده رو گرفتن گفتن اینجوری نمیشه باید سنگ بارانش کنیم هی سنگ میزدن به بدنش.. سه تا شهید رفقا تو کربلا سنگ باران شدن یکی عابس یکی قاسم یکی هم خود سیدالشهدا. عمربن سعد ازدی خدا لعنتش کنه صدا زد..گناهان عرب به گردن من اگه داغ این نوجوان و به دل عموش نذارم. لشگر و دور زد نوشتن چنان با شمشیر زد به فرق قاسم.. قاسم از اسب به زمین افتاد.رفقا دیدید تو شکار اینگونه اس اون کسی که اولین ضربه کاری رو میزنه میگه برید کنار شکار مال منه.وقتی ضربه رو عمربن سعد ازدی زد خودش اومد رو سینه قاسم نشست ..کاکل قاسم و به دست گرفت.وای وای ..اومد سرش و از بدن جدا کنه نوشتن ابا عبدالله مثل باز شکاری هی این لشگر و میشکافت خودش و رسوند به بدن قاسم دید این نامرد میخواد سر قاسم و از بدن جدا کنه آقا اینجا بود شمشیر و حواله داد دست این ملعون از بدن جدا شد این نامرد اهل قبیله اش و صدا زد همه اومدند کنار بدن قاسم جنگی در گرفت ابی عبدالله همه رو دور کرد هر شهیدی جون میداد یبار آقا رو صدا میزد اما قاسم مکرر میگفت: یا عماه.. یا عماه..هر سم اسبی که رو بدنش میومد هی پشت هم صدا میزد.گاهی سم اسب رو پهلوش میومد دیگه نمیگفت یا عماه میگفت یا اُمّاه.. اینجا بود ابی عبدالله همه رو دور کرد آرام آرام گرد و غبار جنگ خوابید ابا عبدالله اومد بالا سر قاسم دید هی داره قاسم پاشو رو زمین میکشه اومد سر قاسم و به دامن گرفت فرمود: خیلی برا عمو سخته عمو رو صدا بزنی نتونم برات کاری کنم ..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده #شب_هفتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
آبی که به لب علی اصغر نرسید بایدم متحیر باشه. تیر که به گلوی علی اصغر خورد ابی عبدالله خون گلوی علی اصغر سه تا کار کرد انقد داغ برا ابی عبدالله سنگینه سه تا کار کرد ابی عبدالله اول یک کف خونه علی اصغر و پاشید امام باقر فرمود اگه یک قطره به زمین میرسید آنن عذاب نازل میشد. اونروزی هم که مادرش دید شمشیر بالا سر علی گفت الان میرم لباس بابامو رو سرم میگیرم نفرینتون میکنم.مولا صدا زد سلمان سریع برو زهرا رو دریاب بگو علی گفته نفرین نکن اینجام به اشاره امیرالمومنین و اطاعت فاطمه زهرا عذاب برگشت،عذاب نازل نشد.اینجام اگه یک قطره خون زمین میرسید عذاب نازل میشد. کار دوم ابی عبدالله این بود یک کف خون گرفت قنداقه ی علی روخونی کرد شاید مربوط به قیامت باشه آخه بناست این قنداقه خونی وارد عرصه محشر بشه. یکی از اسباب شفاعت همین قنداقه خونی اصغره..کاری کردن آسمونیا بی طاقت شدن خدا پیام تسلیت فرستاد.دیدن یک کف خون گرفت هی به محاسن خودش میماله صدا بلند شد به گوش ارباب رسید یا حسین نکن حسین این کارو نکن ما همین الان تو بهشت براش یک دایه در نظر گرفتیم. این خون و به صورت خودت نکش آسمونیا رو بیچاره کردی نکن. ما عوضش میدیم. آب متحیره یه جایی دشمن متحیر شد اما اون آقایی که آب تا مزارش میاد متحیره خودش متحیر شد دیدن حالا دو سه قدم میاد طرف خیمه هی برمیگرده حسین هی میاد هی برمیگرده گویا حسین روی برگشت به خیمه رو نداشت*
لالایی الهی تو گهواره
حس کنی بارون داره رو صورتت می باره
بخواب مادر لالایی
بخواب مادر شاید دیدی خواب آب
لالایی شد بیچاره مادر
بخواب مادر بخواب مادر
لالایی گهواره اتو تاب میدم
دیشب توی خواب دیدم دارم بهت آب میدم
مثلا تو رو تاب میدم؛ مثلا به تو آب میدم
مثلا تو صدام کردی؛ من با خنده جواب میدم
مثلا عمو برگشته؛ شدم آره خیالاتی
مثلا همه جمعیم و توی آغوش باباتی
لالایی گلم؛ تشنه ی یه جرعه آب علی
لالایی گلم؛ بیا بغلم بخواب علی
آوراه ام میان هر شهر کرده ای
شیرت نداده ام نکند قهر کرده ای
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزه دار،داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
سر شب تا سحرش میزدنش
سوخته بود و جگرش میزدنش
پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش میزدنش
*انقدر پشت خیمه گریه کرد.زینبم از این طرف داشت همه رو تو خیمه آروم می کرد. بچه هایی بودن که پاها سوخته، گوشواره کنده شده، سیلی خورده، مو کشیده شده همه رو زینب آروم کرد تو هق هق گریه دید صدای گریه از بیرون میاد آروم اومد پشت خیمه دید رو یه تل خاکی رباب به سینه اش میزنه..آخ مادرت بمیره صدا زد رباب ما بزرگتر این بچه هاییم ما بی قرار بشیم اینام بی قرار میشن. تو اینجوری بی قرار گریه کنی من جواب این بچهها رو چی بدم .تازه آرومشون کردم با گریه رو آورد به سمت زینب کبری صدا زد زینب جان غروب اشتباه کردم آب خوردم تشنه ام بود اما کاش نمیخوردم.الان شیر دارم، شیر خواره ندارم.چرا ابی عبدالله وقتی سکینه از هوش رفت تو عالم رویا اومد بهش فرمود:"شيعتي مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذكروني،اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني" شیعه ما آب میبینه میگه حسین..صحبت غریب و شهید میشه میگه حسین..سکینه جان تو رو بگو ای کاش همه این گریه کنا یه جا بودن کربلا، هیچ جا امام حسین آرزو نکرد صدا زدل"لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشورا جميعاَ تَنْظُروني"کاش همه بودید یه صحنه رو میدید"كَيْفَ اِسْتَسْقي لِطِفْلي فَاَبوا اَن يّرْحَمُوني"میدید به بچه ام رحم نکردن.چرا به سکینه؟آقا داره پدر دختری درد و دل میکنه.یعنی این داغ هم منو بیچاره کرده هم ربابو.تو برو بگو به بچه امون رحم نکردن*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•خداحافظ برادر خواهریها...
#قسمت_اول #روضه #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
نمانده فرصت آن دلبریها
خداحافظ برادر خواهریها
گرفتارم نکن مشکل گشایم
حلالم کن مرا این آخری ها
بیا بیا دستی بکش بر روی قلبم
به جای زحمت آن مادریها
داداش در و میخ و لگد یادت که مانده
پریشانم از این یادآوری ها
لباس کهنهای مادر فرستاد
مراقب باش دارد مشتریها
داداش کمی از تشنگیت گفته بودی
نگفته بودی از غارتگری ها
برای زینب انگشتت مهم است
برای ساربان انگشتری ها
خیالت جمع قبل رفتن تو
گره خورده تمام روسری ها
مصیبت میشود با شمر و خولی
تحمل کردن دربه دری ها
حسین من!
خودت رخت اسارت بر تنم کن
گذشت آن روزها آن سروری ها
*رو به رو لشگر ایستاد نوشتن ابی عبدالله به شمشیرش تکیه داد. رو به رو لشگر ایستاد میخواست حرف بزنه همه هلهله میکردن ابی عبدالله فرمود: لااقل صبر کنید ببینید چی میگم. همین جمله آقا همه رو به سکوت واداشت همه ساکت شدند. اقا فرمود: میدونید هل تعرفونی ایا منو میشناسید یا نه گفتن نعم انت ابن رسول الله و سبطه تو نوه پیغمبری تو فرزند پیغمبری.. مولا شروع کرد با همه صحبت کردن و نصیحت کردن اما کم کم صدای هلهله ها بلند شد یه وقت صدا کردن حسین میشناسیمت اما میخوایم کاری کنیم تو تشنه جان بدی ابی عبدالله تا این جمله رو شنید جملاتی فرمود: حاکی از این بود که خدا بر همه شما غضب کرده
دیگه حرف نصیحت تاثیر نداره دیگه کار به جایی رسید یاری هم برا آقا نمونده حتی علی اصغر جون داد. شروع کرد دونه دونه یارانش و صدا زدن باد تو محاسن حسین افتاده بود به نیزه ی غریبی تکیه داد. "یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه ما ینادی کم فلا تجیبونی" چتون شده حسین صداتون میزنه جواب من و نمیدید. انقدر صدا زد.. ارباب مقاتل نوشتن بدن شهدای کربلا میلرزید با این جملات ابی عبدالله.. میفرمون چتون شده حسین صداتون میزنه جواب نمی دید از خواب بیدار شید بلند شید میخوان دست ناموسم و ببندن میخوان به خیمه های بی دفاع من حمله کنن کجایید؟ «امشب هر چی گریه کردید تهش بگو خدایا آقامون و برسون برا فرج امام زمان دعا کن همه ی این گریه ها نذر فرج..»نوشتن بدن این شهدا شروع کرد به لرزیدن یعنی یا حسین اگه اراده کنی تو بخوای میایم مگه شب عاشورا اینا نبودن گفتن حاضریم هزار بار تو مسیر تو جان بدیم آقا من اماده ان .. استغاثه ابا عبدالله تمام شد حالا اومد تو خیمه من از وداع های ابی عبدالله چند نمونه بگم وداع ها مختلفه امشب مقتل میخوندم تا چهارده تا وداع نوشتن دوسه تاشو برات بگم اومد تو خیمه ی امام سجاد تا امام سجاد متوجّه حضور پدر شد صدا زدن عمه کمکم کن من بهت تکیه بدم پاهاش و جمع کرد صدا زد عمه مگه حجت خدا رو نمیبینی اومده تو خیمه ابی عبدالله گریان، عمه سادات گریان، امام سجاد گریان یکوقت صدا زد این عمی العباس بابا عمو کجاس ؟ صدازد عموتو کشتن. این بن عمی قاسم صدا زد قاسمم کشتن. صدا زد عین اخی علی اکبر داداشم علی اکبر کجاس اقا صدا زد علی اکبر م کشتن یکوقت دیگه اقا نذاشت ادامه بده اومدم همینقد بگم دیگه غیر من و تو مردی نمونده. امام سجاد رمق حرکت کردن نداشت دختر ابی عبدالله میگه یک صحنه رو یادمون نمیره .دختر ابی عبدالله فاطمه میگه دیدم برادرم امام سجاد به رو تو خیمه افتاده توان نداره بشینه ما برا اون گریه میکردیم اون ما رو میدید برا ما گریه میکرد. امام سجادی که اینگونه بی رمق بود یکوقت صدا زد عمه حجت خدا تنها مانده برو شمشیر منو بیار.عصامو بیار. حضرت صدازد خواهر دریاب برادر زاده تو زمین نباید از حجت خدا خالی باشه .
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#روضه_امام_حسین
#شب_عاشورا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•خداحافظ برادر خواهریها...
#قسمت_اول #روضه #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا #بذری
●━━━━━━───────
نمانده فرصت آن دلبریها
خداحافظ برادر خواهریها
گرفتارم نکن مشکل گشایم
حلالم کن مرا این آخری ها
بیا بیا دستی بکش بر روی قلبم
به جای زحمت آن مادریها
داداش در و میخ و لگد یادت که مانده
پریشانم از این یادآوری ها
لباس کهنهای مادر فرستاد
مراقب باش دارد مشتریها
داداش کمی از تشنگیت گفته بودی
نگفته بودی از غارتگری ها
برای زینب انگشتت مهم است
برای ساربان انگشتری ها
خیالت جمع قبل رفتن تو
گره خورده تمام روسری ها
مصیبت میشود با شمر و خولی
تحمل کردن دربه دری ها
حسین من!
خودت رخت اسارت بر تنم کن
گذشت آن روزها آن سروری ها
*رو به رو لشگر ایستاد نوشتن ابی عبدالله به شمشیرش تکیه داد. رو به رو لشگر ایستاد میخواست حرف بزنه همه هلهله میکردن ابی عبدالله فرمود: لااقل صبر کنید ببینید چی میگم. همین جمله آقا همه رو به سکوت واداشت همه ساکت شدند. اقا فرمود: میدونید هل تعرفونی ایا منو میشناسید یا نه گفتن نعم انت ابن رسول الله و سبطه تو نوه پیغمبری تو فرزند پیغمبری.. مولا شروع کرد با همه صحبت کردن و نصیحت کردن اما کم کم صدای هلهله ها بلند شد یه وقت صدا کردن حسین میشناسیمت اما میخوایم کاری کنیم تو تشنه جان بدی ابی عبدالله تا این جمله رو شنید جملاتی فرمود: حاکی از این بود که خدا بر همه شما غضب کرده
دیگه حرف نصیحت تاثیر نداره دیگه کار به جایی رسید یاری هم برا آقا نمونده حتی علی اصغر جون داد. شروع کرد دونه دونه یارانش و صدا زدن باد تو محاسن حسین افتاده بود به نیزه ی غریبی تکیه داد. "یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه ما ینادی کم فلا تجیبونی" چتون شده حسین صداتون میزنه جواب من و نمیدید. انقدر صدا زد.. ارباب مقاتل نوشتن بدن شهدای کربلا میلرزید با این جملات ابی عبدالله.. میفرمون چتون شده حسین صداتون میزنه جواب نمی دید از خواب بیدار شید بلند شید میخوان دست ناموسم و ببندن میخوان به خیمه های بی دفاع من حمله کنن کجایید؟ «امشب هر چی گریه کردید تهش بگو خدایا آقامون و برسون برا فرج امام زمان دعا کن همه ی این گریه ها نذر فرج..»نوشتن بدن این شهدا شروع کرد به لرزیدن یعنی یا حسین اگه اراده کنی تو بخوای میایم مگه شب عاشورا اینا نبودن گفتن حاضریم هزار بار تو مسیر تو جان بدیم آقا من اماده ان .. استغاثه ابا عبدالله تمام شد حالا اومد تو خیمه من از وداع های ابی عبدالله چند نمونه بگم وداع ها مختلفه امشب مقتل میخوندم تا چهارده تا وداع نوشتن دوسه تاشو برات بگم اومد تو خیمه ی امام سجاد تا امام سجاد متوجّه حضور پدر شد صدا زدن عمه کمکم کن من بهت تکیه بدم پاهاش و جمع کرد صدا زد عمه مگه حجت خدا رو نمیبینی اومده تو خیمه ابی عبدالله گریان، عمه سادات گریان، امام سجاد گریان یکوقت صدا زد این عمی العباس بابا عمو کجاس ؟ صدازد عموتو کشتن. این بن عمی قاسم صدا زد قاسمم کشتن. صدا زد عین اخی علی اکبر داداشم علی اکبر کجاس اقا صدا زد علی اکبر م کشتن یکوقت دیگه اقا نذاشت ادامه بده اومدم همینقد بگم دیگه غیر من و تو مردی نمونده. امام سجاد رمق حرکت کردن نداشت دختر ابی عبدالله میگه یک صحنه رو یادمون نمیره .دختر ابی عبدالله فاطمه میگه دیدم برادرم امام سجاد به رو تو خیمه افتاده توان نداره بشینه ما برا اون گریه میکردیم اون ما رو میدید برا ما گریه میکرد. امام سجادی که اینگونه بی رمق بود یکوقت صدا زد عمه حجت خدا تنها مانده برو شمشیر منو بیار.عصامو بیار. حضرت صدازد خواهر دریاب برادر زاده تو زمین نباید از حجت خدا خالی باشه .
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#روضه_امام_حسین
#شب_عاشورا
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
@babolharam_net4_5933646758516100692.mp3
زمان:
حجم:
27.03M
|⇦•من امام هدایتم....
#روضه وتوسل به راوی دشت کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفس حاج محمد رضا #بذری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها