eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
434 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ ادمین تبادل⬇️ @Tabligh_nohe
مشاهده در ایتا
دانلود
. بیابانی که خون بر قلب زینب شد همینجا بود همانجا که تن تو نامرتب شد همینجا بود تنت پامال سم چند مرکب شد همینجا بود اسیر مردمان نامؤدب شد همینجا بود همینجا بود افتادی و من هم با تو افتادم تو در گودال جان دادی و من صدبار جان دادم صدایت قطع شد بین حرم واویلتاه افتاد نگاهت قطع شد از ما به سمت ما نگاه افتاد سرت را میبرید و سمت ما لشکر به راه افتاد سرت با شمر بیرون رفت تن در قتلگاه افتاد تنور و دامن شمر و درخت و بر سنان رفتی مگر خواهر نداری روی دست این و آن رفتی به دنبال سرت غم بی قرین خوردم چهل منزل چه طعنه ها که از شمر لعین خوردم چهل منزل به پایت سنگها از آن و این خوردم چهل منزل تو از نیزه زمین خوردی زمین خوردم چهل منزل چهل منزل به هر سنگی که خوردی سنگ هی خوردم سرت را که بغل کردم ببوسم کعب نی خوردم الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها شترها بی جهاز آمد فراوان گشت مشکلها بگویم دختران رفتند بی محرم به محملها چه ها بر ما گذشت آه ای برادر بین محفلها عزیزم روضه ها باز است دل را آب و آتش کرد فقط سربسته میگویم سکینه چند جا غش کرد تو را از من گرفتند و عزا کردند عیدم را بگویم چه کشیده ها که خوردم چه کشیدم را نمیدیدند اگر نامحرمان شمع چکیده‌م را نشان میدادمت یک لاخه از موی سفیدم را جوانی هام قربان سر تو که مقدس بود همان بزم شراب شام بهر پیری ام بس بود ۱۴۰۳ .
بعد حضرت ثارلله(شور)-کربلایی رضا شیخی4_5803047381549192937.mp3
زمان: حجم: 8.16M
بعد حضرت ثارالله... • ﷽ • سبک:شور متن:بعد حضرت... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بعد حضرت ثارالله دستان تو پرچم امامت برداشت صوت تو چنان غران بود شام و کوفه را بوی قیامت برداشت دنبال حقیقت بودند خطبه‌ی تو پرده از حقیقت برداشت عَلَمت علم عباسه چه علمی قلمت تاریخ و نوشته چه قلمی دختر بی بی زهرایی چه نسبی عقیلة الکراری چه لقبی زینب زینب زینب فتنه‌ی دشمن شد باطل یا بتل الصبره زینب به غم میگه آره آخه این جبل الصبره زینب عقیلة العرب یا زینب ☘☘☘☘☘☘☘ گفته اسکتو ای کوفه یک لحظه سکوت به عالمین حاکم شد حیدره که رجعت کرده وقت محشر عقیلة القائم شد اسلام حقیقی خطبه اش هر کسی شنید شهادتین لازم شد سپرت غضب عباسه چه سپری قمرت قمر اربابه چه قمری خون حیدره تو رگ هات چه پدری هنرت صبره ای جانم چه هنری مسلط به فن خطبه قضیه جالب شد زینب اباالعجائب شد حیدر ام العجائب شد زینب
✅حضرت رسول اکرم(ص) از مصیبت هایی که قرار بود؛ برای اهل بیتشان اتفاق بیافتد، آگاه بود و همواره با دیدن آنها، به یاد آن مصیبت های پیش روی آنها می افتادند و گریه می کردند. روایات زیادی این صحنه ها را به تصویر کشیده است. 1⃣گریه برای :👇 در روایتی آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) به همراه امام علی(ع) از مکانی عبور می کردند که به مناسبتی حضرت رسول اکرم(ع) بلند بلند گریستند. امام علی(ع) علت را جویا شدند و پرسیدند : 📋《يَا رَسُولَ اَللَّهِ(ص)! مَا يُبْكِيكَ؟ ♦️یا رسول الله(ص)! علت گریه شما چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود : 📋《یَا اَخِی! ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا إِلاَّ بَعْدِي》 ♦️ای برادرم علی جان! كينه ها و حقدهایی را مى‌بينم كه در سينه‌هاى این مردم نسبت به تو پنهان داشته اند، و آن را اظهار نخواهند كرد مگر بعد از من!(۱) 2⃣گریه برای :👇 از ابن عباس روایت شده است که؛ در زمان حیات حضرت رسول اکرم(ص) وقتی که زمان رحلت ایشان نزدیک شد؛ 📋《بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقِیلَ لَهُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! مَا یُبْكِیكَ؟》 ♦️آن حضرت(ص) به قدرى گریست كه محاسن مباركش تر شد. عرض شد : یا رسول الله(ص)! چرا گریه مى كنى؟ حضرت(ص) فرمود : 📋《أَبْكِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی كَأَنِّی بِفَاطِمَةَ(س) بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی : یَا أَبَتَاهْ! فَلَا یُعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی!》 ♦️براى ذرّیّه و فرزندانم و آن ستم هایى كه از جفاكاران امّتم بعد از من به ایشان مى رسد، مى گریم. گویا مى بینم دخترم فاطمه زهرا(ص) بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا مى زند : یا ابتاه! احدى از امّت من به فریاد او نمى رسد.(۲) 3⃣گریه برای :👇 از امام علی(ع) نقل شده است که فرمود : 📋《بَيْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ(س) وَ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَيْنُ(ع) عِنْدَ رَسُولِ اللهِ(ص) إِذِ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَبَكَى فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟!! فَقَالَ : أَبْكِي مِمَّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدِي! فَقُلْتُ وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟》 ♦️من، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع)، پیش رسول خدا(ص) بودیم که ناگهان، نگاهی به ما کرد و گریست. گفتم : یا رسول الله(ص)! برای چه می گریید؟ فرمود : به آن چه پس از من بر شما فرود خواهد آمد. گفتم : یا رسول الله(ص)! آن چیست؟ بعد حضرت(ص) درباره امام حسن فرمود : 📋《قَالَ : أَبْكِي من طَعْنَةِ الْحَسَنِ(ع) فِي الْفَخِذِ وَ السَّمِّ الَّذِي يُسْقَى》 ♦️گریه ام از آن نیزه ای است که بر پای حسن(ع) می زنند و از زهری که او را مسموم می سازد!(۳) 4⃣گریه برای :👇 ابن قولویه روایتی را از امام باقر(ع) نقل می کند که ایشان می فرماید : 📋《كَانَ رَسُولُ الله(ص) إِذَا دَخَلَ الْحُسَيْنُ(ع) اِجْتَذَبَهُ إِلَيْهِ》 ♦️هرگاه سيّدالشهداء(ع) نزد حضرت رسول اکرم(ص) می آمد، حضرت(ص) تمام آغوش خود را می گشود و او را دنبال می کرد. سپس به امام علی(ع) می فرمود : 📋《أَمْسِكْهُ! ثُمَّ يَقَعُ عَلَيْهِ فَيُقَبِّلُهُ وَ يَبْكِي》 ♦️او را نگاه دار! سپس پیامبر(ص) روی حسین(ع) می افتاد و او را پیوسته می بوسید و گریه می کرد. امام حسین(ع) عرض کرد : 📋《يَا أَبَهْ! لِمَ تَبْكِي؟》 ♦️پدر جان! علت گریه ی شما چیست؟ پیامبر اکرم(ص) می فرمود : 📋《يَا بُنَيَّ! أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّيُوفِ مِنْكَ وَ أَبْكِي》 ♦️پسرم! جای شمشیرها را می بوسم و گریه می کنم.(۴) 5⃣گریه برای :👇 هنگامی که حضرت زینب(س) به دنیا آمد، قنداقه ایشان را خدمت حضرت رسول اکرم(ص) بردند. در این هنگام؛ 📋《فَهَبَطَ جِبرَائِيلُ يَقرَأُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) السَّلَامَ مِن اللهِ الجَلِيلِ وَ قَالَ لَهُ : سَمِّ هَذِهِ المَولَودِةِ زَینَبُ(س)!》 ♦️جبرائیل بر رسول اکرم(ص) نازل شد و از طرف خداوند متعال سلام رساند و گفت : نام این مولود را زینب(س) نامگذاری کن! 📋《ثُمَّ أَخبَرَهُ بِمَا يَجرِي عَلَيهَا مِن المَصَائِبِ فَبَكَى النَبِیُّ(ص)》 ♦️سپس جبرائیل به مصائبی که در آینده برای زینب کبری(س) رخ خواهد داد را به رسول اکرم(ص) خبر داد، سپس رسول اکرم(ص) گریستند و فرمودند : 📋《مَنْ بَكَی عَلَی مُصَابِ هَذِهِ الْبِنْتِ، كَانَ كَمَنْ بَكَی عَلَی اَخَوَیْهَا الْحَسَنِ(ع) وَ الْحُسَیْنِ(ع)》 ♦️كسی كه بر مصیبتهای این دختر گریه كند، همانند كسی است كه برای برادرش، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گریسته است.(۵) 📚منابع : ۱)المسترشد طبری شیعی، ص۳۴۱ ۲)امالی شیخ طوسی، ص۱۸۸ ۳)امالی شیخ صدوق، ص۱۳۴ ۴)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۴ ۵)زینب الکبری(س) من المهد الی اللحد قزوینی، ص۳۵
🏴 🏴 🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی مصطفی کامران ✍شاعر:حاج رضا یعقوبیان نام مداح حذف نشود ❌❌ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حسین من بمیرد از برای تو زینب از غم تو منم به تاب و تب جانم ز غربتت بود بر لب غریب مادر جان فدای تو سوزد زینبت از برای تو فرزندانم عون و محمدم دارند هر دو حال و هوای تو ای برادرجان یا حسین من۴ حسین من از غم تو سر تا به پا دردم آماده دو فرزند خود کردم بر یاری ات دو هدیه آوردم فرزندان من ابن جعفرند در شجاعت عباس حیدرند دو گل از گلخانه ی خواهرند در وفاداری همچو اکبرند ای برادرجان یا حسین من۴ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حسین من ز جام عشق تو زده ساغر قبول کن دو هدیه از خواهر تا که شوند فدایی اکبر این دو رزمنده از آل رسول باشند نوه ی حیدر و بتول حق پهلو شکسته مادرم یا ثار الله از من نما قبول ای برادرجان یا حسین من۴ حسین من بگذار جانفدای تو گردند کشته به کربلای تو گردند غرقه به خون برای تو گردند برادرجان این دو جوان پاک می افتند پیش پای تو به خاک ببینی بر زمین کربلا پیکر هر دو غرقه خون و چاک ای برادرجان یا حسین من۴
پنجاه و چندسال از مردم بریده بودم در پشت پرده بودم خلوت گزیده بودم هم صحبتم تو بودی همسایه ام ابالفضل تفسیر آیه کردم قران شنیده بودم امروز اول صبح مثل اسیر جنگی به شهر سابق خود تنها رسیده بودم هرکس که دید خندید بر راه رفتن من دنبال دخترانت از بس دویده بودم ترسیدم از شلوغی حق داشتم حسین جان کوچه ندیده بودم! دعوا ندیده بودم! از شمر طعنه خوردم از حرمله کشیده بغضی شکسته بودم رنگی پریده بودم از شرّ چشمهای سنگین آشنایان بر صورتم نقابی از خون‌ کشیده بودم چادر برایم آورد خرما برایم آورد آن‌ دختری که‌ روزی او را خریده بودم دیدم سرت شکسته! دیدی سرم شکسته؟ دیدم به نیزه بودی! دیدی خمیده بودم؟ در قصر کوفه‌ بت را با خطبه ام شکستم مثل خلیل آنجا من برگزیده بودم ✍️
به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام به روي شانه ي خود كربلا گذاشته ام براي آنكه مرا غُصه ي تو پير كند روی تمام جوانيم پا گذاشته ام براي آنكه بگويم هنوز فكر توام ببين كه پيرهنت را كجا گذاشته ام شكسته تر شده اين دل، دلِ بدون حسين شكسته تر شده هرچه دوا گذاشته ام اگر بناست ببيني مرا بيا گودال که خويش را لب گودال جا گذاشته ام هنوز خون گلوي تو رنگ موي من است گمان مبر كه به مويم حنا گذاشته ام نشد اگرچه تنت را كفن كنم اما هنوز هم كفنت را سوا گذاشته ام قدری از کرب و بلا روضه بخوان دلتنگم تو خودت جای همه روضـه و مـنبر داری ✍️
هر که با رأس بریده گفتگویی داشته زینب اما گفتگوی کو به کویی داشته گفت با رأس برادر خواهر خونین جگر نیمه شب در گوشۀ ویران ، که ای نور بصر گر چه گاهی در تنور و دیر و بر نِی می روی از مدار چشم زینب ماه من کِی می روی گاه بر یک شاخه ای از یک درختی ، آشکار گاه بر نیزه به سنگ کینه می گردی شکار ناگهان در آسمان کوفه رؤیت می شوی ناگهان ای سر به بزم شام زینت می شوی گه بدامانِ تنور و گه به چشمانِ عبور شد نصیب تو وصال و من به هجرانت صبور گاه در خورجینِ خولی گاه در صندوقچه ای گاه باشی شاهد بازار و گاهی کوچه ای گاه زیر پای مرکبهای دشمن گم شوی گه زبانم لال تو بازیچۀ مردم شوی گاه از چشم یتیمانِ حرم گردی نهان ناگهان با آهِ یک جا مانده می گردی عیان ای خوش آن نیمه شبی که نورِ ویران می شوی در طَبق ای ماه ، مهمان یتیمان می شوی ای سرِ دور از وطن جای تو در ویرانه نیست حیف امّا چاره ای بر شمع و بر پروانه نیست بارها دیدی مرا بر ناقۀ عریان سوار سرخ گرییدی که دیدی عترتت را در حصار بارها دیدی مرا با دست بسته ، سرفراز بارها دیدی مرا بودم نشسته در نماز این همه درد و بلا و غم ولی با این همه غیر زیبایی ندیدم ای عزیز فاطمه می برد زینب چهل منزل پیامت یا اخی هر کجا هستی سرت بادا سلامت یا اخی ✍️
زینبت پیر ، زِ در وازهٔ ساعات شده هتک حرمت چقدر عمهٔ سادات شده هلهله بود و کِل و چنگ شراب و شادی این چه اسلام و چه دینیست که بد ذات شده؟ آسمان رنگ عجیبی شده امروز ببین! رنگ رخساره زینب چقدر مات شده مرد نامحرم شامی به لباسش خندید کوچه بازار پر از خندهٔ الوات شده پای نیزه همگی پا به زمین کوبیدند سنگ بر دست یهودی به تو سوغات شده ✍️
. بیابانی که خون بر قلب زینب شد همینجا بود همانجا که تن تو نامرتب شد همینجا بود تنت پامال سم چند مرکب شد همینجا بود اسیر مردمان نامؤدب شد همینجا بود همینجا بود افتادی و من هم با تو افتادم تو در گودال جان دادی و من صدبار جان دادم صدایت قطع شد بین حرم واویلتاه افتاد نگاهت قطع شد از ما به سمت ما نگاه افتاد سرت را میبرید و سمت ما لشکر به راه افتاد سرت با شمر بیرون رفت تن در قتلگاه افتاد تنور و دامن شمر و درخت و بر سنان رفتی مگر خواهر نداری روی دست این و آن رفتی به دنبال سرت غم بی قرین خوردم چهل منزل چه طعنه ها که از شمر لعین خوردم چهل منزل به پایت سنگها از آن و این خوردم چهل منزل تو از نیزه زمین خوردی زمین خوردم چهل منزل چهل منزل به هر سنگی که خوردی سنگ هی خوردم سرت را که بغل کردم ببوسم کعب نی خوردم الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها شترها بی جهاز آمد فراوان گشت مشکلها بگویم دختران رفتند بی محرم به محملها چه ها بر ما گذشت آه ای برادر بین محفلها عزیزم روضه ها باز است دل را آب و آتش کرد فقط سربسته میگویم سکینه چند جا غش کرد تو را از من گرفتند و عزا کردند عیدم را بگویم چه کشیده ها که خوردم چه کشیدم را نمیدیدند اگر نامحرمان شمع چکیده‌م را نشان میدادمت یک لاخه از موی سفیدم را جوانی هام قربان سر تو که مقدس بود همان بزم شراب شام بهر پیری ام بس بود ✍ ................. دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب شون پره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر ، لاله ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو تو یه شب نرفت ✍ ............... علیها_سلام رفتنت مثل رفتن خورشید بعد تو سهم دخترت شامه توی تاریکی خرابه ی شهر روی ماهت چیزی که میخوامه حق داری حرف نمی زنی با من خسته ای تازه از سفر اومدی خیلی تحویل گرفتی دختر تو تا که گفتم بیا با سر اومدی اومدی و خرابه روشن شد تو برا ما همیشه نور بودی طوری که بوش میاد بابای گلم چن شبی مهمون تنور بودی . نمیشه خوب ببینمت آخه دشمنا نور چشمامو بردن خدا می دونه مردای شامی چی به روز سر تو آوردن همونی که گرفته پیرهن تو دوتا گوشواره ی منم برده میشه از اخم صورتت فهمید به رگ غیرت تو برخورده نکنه دیدی دستامو بستن نکنه دیدی ماجراها رو نگو که دیدی می زدن طعنه نگو که دیدی می زدن ما رو کاش منو می زدن همیشه ولی رو سر تو شراب نمی دیدم بلایی رو که اومده سرمون بابا حتی تو خواب نمی دیدم ✍ ‌
به نام خدا السلامُ علیکِ یابنت امیرالمومنین 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بانو ! به احتــرامِ تو، خَم شد قلم زِ دست تعـظیـم کـرد و نــامِ تو بر دفتـرم نشست دروصف نام وشأنِ توآنگونه ای که هست پیــدا نکرد واژه و ، بغض قلــم شکـــست بردم  دوبـاره نـامِ تو ،  بانوی قهـرمان! تا بشکفد به پایِ تو این شعر نیمه جان  بانواگرچه وصف تومقصوداین دل است اما قلــم زدن زِ تو ، بسیـار مشـکل است شعرم بدون لطف تودیگر چه قابل است باز این قلم ،به درگَهِ لطفِ تو سائل است تا باز  خـود ، مـدد کنی از بحـرِ رحمتت تا واژه واژه صف شود از بهرِ خدمتت ای آنکــه بــرده نــورِ تو تــأثیـــر آفتـــاب پنهـــان نموده بَدرِ تو رخســارِ مـاهـتـــاب ای گوهـــر نجابـت و ای مظهـــر حجــاب ای وارثِ  جلالــتِ   زهـــرا  و  بـوتـــراب هر زینبـــی که زینــت بــابــا نمـی شــود هر دختـری که دختــر زهــرا نمـی شــود پیغمبــری، پیـام تو عیــنِ رســالـت است یک خطبـه از کلام تو تفسیـر عزت است شـورِ خـطـابه های تو، آری قیـامت است سنگینی و وقـار تو ، معنـای عفـّـت است بانوی عشق و عاطفه ای نهضت آفـرین بر اوجِ این صـلابـت و صبــر تو آفـرین! ای یادگار حیدر و، چون مرد ، شــیر زن ! ای مظــهـر صبــوریِ  بانـوی  مُـمتَـحـــَن ای غمـگســار غربـت و تنهــایــیِ حســـن ای یار شــاه  بی کفـن ! ای مـادرِ مِـحَـــن داری نشــان زِ حیـدر و بانـوی بی نشـان دریا شبیـه  قطـره ، تو دریـای بیکــــران آیینــه دار طلعــت رخشــان فاطـــمـه! احیــاگـر حقـیـقـت عـرفـان فاطــــمـه! داری کَرَم ز وسـعــت دسـتان فاطــمـه زیبنـده گوهری تو به دامـان فاطـــمـه بـاری اگر تو چـادر خود را تکـان دهــی یک گوشه از کرامت مادر نشـان دهــی ای حامـیِ شهـــادت و همســنگـر شهیــد ای راوی ِ روایــتِ  ســـرخِ  ســـرِ  شهیــد وقتی که بوسه می زدی بر حنجـر شهیـد بغضت شکست بی صدا ای خواهرشهید (ای کشتهٔ فتاده به هامون حسین من) (وی صیددست وپازده درخون حسین من) همنـاله با تو ، مــادرِ پهـــلو شکســته هـم می گفت"یا بُنَــیَّ"و می ریخت دم به دم همــراهِ گریه های تو،  سیــلابِ اشک غـم می ســوخت خیمــه گاه تو از آتش ستم با عمقِ درد و فاجعه ، بانوی بی بدیل! این رنجْنامه ها شده در چشم توجمیل وقتــی که نوبــتِ  دَمِ بُــرّنــدهٔ تو شـــد دنیــا اسیــرِ خطـبــهٔ کوبـنــده تـو شـــد حیــدر ، زبان ناطق و گوینــدهٔ تو شـــد دشمن زِ خطبه های تو شرمندهٔ تو شـــد می ریخت کاخ دشمنِ دون از کلام تو آتش به قلب من زده اَلشـّامْ شــامِ  تو سجده به زیر پای تو از "کیمیا" کم است اشکم  ، کنار اشک تو در حدّ شبنـم است درشــام ، با قیـامِ تو ، غوغای ماتم است داریم هر چه ، از تو و  مـاه محرم است بنیــان گذارِ مکتــبِ  کرب و بـلا شـــدی تصــویر نـاب آیــهٔ "قالــوا بلــیٰ "شــدی 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ رقیه سعیدی(کیمیا)
. یک زن قامت خمیده همچو مضطرها رسید خواهری بشکسته از داغ برادرها رسید خواهری که دست هایش بسته در زنجیر شد در روایت آمده بعد از حسینش پیر شد زینب آمد کربلا ، با آهِ سوزانِ خودش از اسارت آمده پیش حسین جانِ خودش از سفر با خاطرات تلخ و رنجور آمده تاول پا شاهد است او از رهِ دور آمده هر نفس مرثیه خوان غربت خون خداست او شهید زنده بعد از ماجرای کربلاست اربعین شد ،با هزاران آه و ناله آمده سینه اش آتش گرفته بی سه ساله آمده با خودش یک کوله درد بی شمار آورده است درد و دل های فراوان بهر یار آورده است: ای برادر جان ، سرت را بر سر نی دیده ام بعد تو هم ازدحام، هم مجلس مِی دیده ام کوفه و شام بلا ، آمد بلاها بر سرم ماجرایی شد حسینم ، ماجرای معجرم مو‌ سپید و قد کمانم، خواهری دل خسته ام من به دیدارت در این ثانیه ها دل بسته ام میروم اما دلم را میگذارم نینوا تا نفس دارم بگویم ای امان از کربلا