9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تنهازنشهید در #کربلا!
هانیه ۱۷ روز بیشتر از زندگی مشترکش با #وهب نصرانی نگذشته بود که همراه با همسرش و مادر وهب به کاروان #سیدالشهدا پیوست، این #نوعروس #مسیحی در مسیر کوفه با #امامحسین علیهالسلام آشنا شد، و چنان شیفته رفتار ایشان شده بود که همسرش را در راه یاری امام حمایت کرد.
#محرم
#هانیه
.
◾️ یاری امام حسین (ع) و شهادت #وهب و ام وهب؛
وهب بن عبداللَّه بن جناب کلبی به میدان آمد. مادرش که با او بود گفت: فرزندم برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن. گفت: چنین خواهم کرد ای مادر! او به نبرد آمد و می گفت: «اگر مرا نمی شناسید ابن کلبی هستم که اکنون با من و مبارزه ام آشنا خواهید شد و حمله ام را خواهید دید. انتقام خود و دوستانم را خواهم گرفت و اندوه را از امروز که با غم و اندوه همراه شده برطرف می کنم. ضربات من در نبرد، شوخی بردار نیست.»
وهب حمله کرد و گروهی را از پای در آورد. آن گاه نزد مادر و همسرش برگشت و به مادر گفت: از من خشنود شدی؟
مادر گفت: راضی نمی شوم تا در برابر فرزند دختر پیامبر کشته شوی! همسرش گفت: تو را به خدا مرا به اندوه و مصیبت خودت گرفتار نکن. مادر گفت: به سخنش گوش نده و در حضور نوه رسول اللَّه نبرد کن تا فردای قیامت شفیع تو باشد.
وهب به میدان رفت و می خواند: «ای مادر! من چون بنده مؤمنی ضمانت می کنم که با شمشیر و نیزه بر اینان بزنم تا طعم تلخ جنگ را بچشند. من مردی قوی و استوارم و در موقع سختی و بلا، سست نیستم. خدای دانا مرا کافی است چه این که به بزرگان عرب نسب می برم».
او پیوسته جنگید تا دستش بریده شد ولی توجهی نکرد و جنگید تا دست چپش هم قطع شد. مادر به سراغش آمد و خون از صورتش پاک می کرد که شمر متوجه این زن شد و غلامش را فرستاد و تا با عمودی بر سر او کوفت و سرش را شکست که منجر به قتلش شد. او نخستین زن شهید در نبرد حسینی بود.
📚منبع
مقتل خوارزمی، جزءالثانی، ص ۱۴۸
#امام_حسین
#اصحاب
#ام_وهب
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه #اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج #عباس_حیدرزاده
●━━━━━━───────
*روز چهارم از #حر بگم که وقتی بالا سرش اومد ابی عبدالله سرش را به زانو گذاشت مدال بهش داد دستمال به سرش بست فرمود:"أنتَ الحُرُّ کما سَمَّتک اُمُّک"از سعید ابن عبدالله بگم که شهید نماز ابی عبدالله بود ایستاد جلو ابی عبدالله سیزده تا تیر به بدنش خورد تا ابی عبدالله سلام نمازش رو داد سعید روی زمین افتاد حضرت اومد بالینش یه جمله ای به آقا گفت، گفت: آقا جان آیا وفا کردم فرمود: "نعم، انت امامی فی الجنه"از کدامشون بگم از زهیر بگم از حبیب بگم از بُریر بگم؟از اون شهیدی بگم که وقتی میدان اومد زره اش رو بیرون آورد. #عابس بدنش رو برهنه کرد. گفتن چرا لباست رو بیرون میاری؟چرا خودت رو برهنه کردی ؟گفت: "انا مجنون الحسين" من دیوانه ی حسینم.از غلام سیاه بگم وقتی حضرت بالینش رسید براش دعا کرد "اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ"از اَسلم ترک بگم که وقتی بالا سرش اومد ابی عبدالله صورت رو صورتش گذاشت، خیلیه ها امام معصوم حجت خدا صورت رو صورت کسی بگذاره..یکسان رخ غلام و جوان بوسه داد و گفت:*
در دین ما سیه نکند فرق با سفید
*اما بذار از اون جوانی بگم امروز که مسیحی بود به دست خود ابی عبدالله مسلمان شده بود. بذارید از اون جوانی بگم که هفده روز بود از عروسیش میگذشت، تازه داماد بود مادرش روز عاشورا بهش گفت: مادر برو عزیز فاطمه رو یاری کن. اونقدر با ادب بود گفت: چشم مادر. آمد میدان خودش رو معرفی کرد جنگید عده ای رو به هلاکت رسوند برگشت گفت مادر ازم راضی شدی؟ مادر گفت نه پسرم میدونی کی ازت راضی میشم ؟ وقتی جلو اباعبدالله تو خون خودت بغلتی، وقتی سرت رو از بدنت جدا کنند راضی میشم.. اومد پیش همسرش پیش نو عروسش گفت: خانم! اومدم اجازه بگیرم برم زنش راضی نمیشد.گفت: #وهب اگه بری میدان من تنها میشم، من غریب میشم..همسر جوانش رو راضی کرد. دوباره اومد میدان جنگید نوشتن دستهاش رو قطع کردن
وهب رو زمین افتاد همسر جوانش تا این صحنه رو دید یه مرتبه دیدن عمودی به دست گرفت اومد وسط میدان نشست کنار بدن خونین وهب پیراهن وهب رو تو دستش گرفت گفت: باریکلا وهب خوب پسر فاطمه رو یاری کردی.. نوش جانت میری بهشت پیش رسول خدا.. وهب همین طور که اشک میریخت به خانمش گفت: چی شد اومدی وسط میدان برگرد اینجا جای تو نیست؟گفت وهب تو خیمه بودم.یه صدایی شنیدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم. صدای ابی عبدالله را شنیدم هی میگه "واغربتا.." دیگه نتونستم تو خیمه بمانم.. شمر ملعون دستور داد به غلامش گفت برو این زن رو به هلاکت برسون.لذا اول شهیده ی کربلا زن وهب نصرانی..بود. خانمِ وهب اومدی خونها رو از صورتش پاک کردی. اما بمیرم برا اون خواهری که اومد کنار گودال قتلگاه یه نگاه کرد دید حسینش سر نداره..*
در قتلگاه آمدم و سر نداشتی
یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی
دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم
حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی
زینب بمیرد این همه خونی نبیندد
خواهر شود فدای تو یاور نداشتی
ته مانده های پیروهنت هم ربوده شد
چیزی برای غارت لشگر نداشتی
ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده
یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی
بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای
حق می دهم حسین، برادر نداشتی
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#روضه_اصحاب
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها