هوالشّاهد
#مقتل
تمام دشت روایت از آب می کردند
به هر شراره دلی را کباب می کردند
شبیه ماهی افتاده در کناره ی رود
رقیّه های حرم آب آب می کردند
به پیشواز حسین ابرهای خونباری
قبای سرخ تن آفتاب می کردند
عصا و سنگ و سه شعبه... خدا قبول کند!
به هر طریق که می شد، ثواب می کردند
سه ساعت است که گودال...لااقل ای کاش
برای کشتن مولا شتاب می کردند!
سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت
چقدر روی تن او حساب می کردند!
غروب روز دهم اسب ها امامی را
برای گندم ری آسیاب می کردند
تو را اگرچه سر صبر کشته اند، امّا
به وقت غارت خیمه شتاب می کردند
و هرکه گفته... دروغ است! من که می دانم
مخدّرات به هر رو حجاب می کردند
ولی بمیر مسلمان که مست ها با دست
به آیه های نجابت عتاب می کردند
شبی به خاک نشستند آسمانی ها
که اقتدا به غم بوتراب می کردند
#حسن_خسروی_وقار
نقش از نقّاش گرانقدر روزگار ما #حسن_روحالامین
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🖤 به پیشگاه #سرور_و_سالار_شهیدان_اباعبدالله_الحسین(ع)
مدح یا مرثیه!؟
...........................
خون خود را دادی و دادی قیامَت را به خلق
اینچنین دادی سعادت در قیامت را به خلق
می شود چشم زمین، رود و... دلش دریای خون
می رساند آسمان وقتی سلامت را به خلق
مثل مادر مُرده ها بر صورت و سر می زنند
ذاکران وقتی که می گویند نامت را به خلق
هر که در #گودال آمد دست خالی برنگشت
ای به قربانت که بخشیدی تمامت را به خلق
در کنار صوت قرآنِ تو، ده ها خطبه خواند
زینب آمد تا بفهماند کلامت را به خلق
مدح یا مرثیه!؟ وقتی اشک بر تو کیمیاست.
شاعرم... باید بگویم من کدامت را به خلق!؟
از علیِ اکبر و اصغر گذشتی آنچنان
هدیه دادی با علی، نسل امامت را به خلق
#محمد_عابدی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
خونینترین قصیدهی غمها تویی حسین
داغ تو را همیشه سرایم به شور و شین
بعد از تو شرم بر رخ دریا نشسته است
موجش به یاد آن لب عطشان شکسته است
آهنگ سوگنامهی تو ضرب سینههاست
ساز غمت ز چنگ غم این جهان جداست
عالم همه به عشق تو و در هوای توست
خورشید من مگر دلِ گودال جای توست؟
گلگون شده ز خون تو دامان کربلا
بر روی خاک مانده تنت بی کفن چرا
شد سهم اهلِ قافله، پایِ پُر آبله
شلاق، شد خوراکِ اسیران قافله
زینب سپر برای اسیران کربلاست
در پیش چشمِ او سر تو روی نیزههاست
جامانده پیش جسم غریب تو جان او
حالا سرت به نیزه شده سایبان او
دریای صبر میشود و میشکافد او
نیرنگ و نقشههای پلیدانهی عدو
نامت حسین زینت لبهای زینب است
یادت چراغ روشن شبهای زینب است
دشمن اسیر زینب و زینب اسیر توست
او اسوهی شهامت و اُختِ دلیر توست
بر روی شانه، پرچم عشق تو میبرد
تا انتهای راه تو با صبر میرود
با قلب خسته میرود اما شبیه کوه
با دست بسته میرود اما شبیه کوه
#مستان
#شهادت_امامحسینعلیهالسلام_و_یاران_باوفای_ایشان_تسلیت
🥀🥀🥀🥀
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زینب_س
#وداع_با_پیکر_برادر_گودال_قتلگاه
دنیا بدون تو پس از این همچو محشر ست
بی تو برای زینب تو روز آخر ست
وقت وداع با تن تو فکر میکنم
دیگربرای زینب تو مرگ بهتر ست
اینجا به روی خاک بیابان تنت رهاست
زلفت به روی نیزه پریشان آن سر ست
دیدم به روی پیکر در خون تپیده ات
سنگ و عصا و نیزه و شمشیر و خنجرست
بشنو صدای ناله ز گودال میرسد
آری صدای ناله ی جانسوز مادرست
یک جای بوسه نیست بر این جسم چاک چاک
جایی که مانده بوسه زنم حلق و حنجرست
من را به زور نیزه و شلاق میبرند
یک دست من به چادر و دستی به معجر ست
یاری نمانده است که یاری کند مرا
بر روی نیزه ها سر عباس و اکبرست
باور نمیکنم که تو بر خاک خفتی و
وقت وداع آخر خواهر،برادر است
ای وای دارم از تو دگر دور میشوم
جان میرود مرا ز تن و دل پر آذرست
تو جان زینبی و ز جان دوست دارمت
ای پاره ی تنم به خدا می سپارمت
#جواد_کریم_زاده
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_حسین_ع_عاشورا_نبرد_اصحاب
بر روی شاه تشنه چو بستند آب را
در سینه حس نمود غم بیحساب را
تفسیر کرد کشته ی در خون خضاب
یعنی به تشنگان حرم این خطاب را
هستید جملگی هدف این انتخاب را
در این کویر تشنه و این شوره زار طف
تنها سپاه کفر گرفته مرا هدف
از روی بغض و کینه ی خود با شه نجف
رو کرده اند جانب ما چون ز هر طرف
تا تشنه سر بُرند یل بوتراب را
چیزی نمانده تا شب عاشور سر شود
الطاف حق به اذن خدا جلوه گر شود
یا رب روا مباد که این شب سحر شود
حتی حسین سد ره یک نفر شود
برداشتم بیعت ام از شیخ و شاب را
گفتا زهیر پر غم و با چشم اشک بار
کای سید شباب جنان ای نکو تبار
شایسته است جان دهم اکنون به پای یار
زنده اگر شوم و بمیرم هزار بار
هیهات گر ز کف بدهم این رکاب را
گفتا به یادگار حسن جان این عمو
تفسیر مرگ چیست به کامت عمو بگو
گفتا به راه توست شرابی که در سبو
احلی من العسل چو بریزم در این گلو
فرزانه وار داد به شه این جواب را
هنگامه ی نبرد و همی اذن شاه شد
هنگام رزم تن به تن دو سپاه شد
اول شهید جنگ حر سر به راه شد
عابس، سینه چاک و بی زره و بی کلاه شد
حب الحسین الجننی اش برده تاب را
اصحاب یک به یک سوی جنت نموده سیر
مسلم حبیب اَسلم و جون عابس و زهیر
عامر نعیم سعد اَنس نافع و بریر
نعمان و زید و شوذب و جابر چنان مصرّ
خون داده نخل پر ثمر انقلاب را
وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت
گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت
ذکری علیِّ اکبر او بر زبان گرفت
یعنی شهادتین علی در بیان گرفت
آغوش دشت پر شده بوی گلاب را
هنگام رزم هاشمیان چون فرا رسید
آمد برون ز خیمه علی اکبر رشید
اذن جهاد خواست که با صد هزار امید
اول نفر ز هاشمیان او شود شهید
درهم نمود زلف پر از پیچ و تاب را
هنگام رزم نوگل باغ ولا شد و
یعنی که بزم حجله ی قاسم عزا شد و
در یک نگاه چون حسن مجتبی شد و
قاسم چو مجتبی و جمل کربلا شد و
بربست بر رخش ز عمامه نقاب را
ذکر و کلام اهل حرم العطش عمو
ذکر خیام و اهل حرم العطش عمو
ذکر تمام اهل حرم العطش عمو
ذکر مدام اهل حرم العطش عمو
بشنید ساقی العطش و آب آب را
رازیست بین العطش و کودکان مشک
رازیست بین العطش و تشنگان مشک
ساقی شنید بار دگر از زبان مشک
صد شکر هست ساقی لب تشنگان مشک
ساقی ز شط می آورد آن دُر ناب را
آه از دمی که دید به طفلان نمانده رنگ
با نیزه ای به دست میان نبرد و جنگ
ساقی به اذن شاه به شط زد چه بی درنگ
آورد دُرّ ناب به سختی ز شط به چنگ
حالا به سوی میکده آرد شراب را
افتاد چون ز پیکر آن نامدار دست
از دست داد او ز یمین و یسار دست
"دندان مدد دهد چو بیفتد ز کار دست"
برمشکِ آب تیر؟ نیاید به کار دست
گویی چو ریخت آب ببیند سراب را
دیگر چه گویمت که چه ها شد میان راه
چون چار هزار تیر رها شد از آن سپاه
یکباره بر نشست تمامی به قرص ماه
آه از نهاد حور و ملک شد بلند آه
خواندش برادرم ، دگر آن مستطاب را
از صدر زین فتاده ام ادرک اخا حسین
تیری به چشمم و شده دستم جدا حسین
شرمنده ام ز اهل خیام تو یا حسین
هرگز مبر تنم به سوی خیمه ها حسین
چون میکشم خجالتِ آن ماهتاب را
بشکست از این غمت کمرم ساقی حرم
مرغ شکسته بال و پرم ساقی حرم
عباس برادرم قمرم ساقی حرم
سوی حرم خبر چه برم ساقی حرم
با خود برم چگونه غم بی حساب را
چشمان مه فتاده به سیمای آفتاب
قرص قمر نگر، رخ زیبای آفتاب
چشمان ماه محو تماشای آفتاب
سر روی سینه ، دل به تمنّای آفتاب
بنگر وداع تلخ مه و آفتاب را
پُر گشته دشت از کِلُ و فریاد و همهمه
در خون تپیده پیکر ساقی علقمه
بیهوش در جنان شده زین غصه فاطمه
دیگر عدو ندارد از این جنگ واهمه
از یاد برده موعظه ها و عتاب را
دیگر میان اینهمه غوغا و ولوله
تنها حسین مانده و صد شور و هلهله
اندر غیاب اکبر و عباس، حرمله
خواهد کند سه شعبه رها در مقابله
گلگون نموده حنجر طفل رباب را
خشکیده لب غریب در آن دشت پر بلا
شد عازم نبرد شهنشاه کربلا
میزد به قلب آن سپه و قوم اشقیا
میکرد با چکاچک شمشیر خود چه ها
تا بر سپاه دون بچشاند عذاب را
کشت از سپاه کفر بسی شاه کم سپاه
تا اینکه شد ز شدت زخم او به قتلگاه
الشّمر جالِسًُ زجفا یش به صدر شاه
زینب رسید دیر رسید آه آه آه
راسش نه، بوسد حنجر عالیجناب را
آن یک عمامه میبَرَد آنیک عبای او
پیراهنش یکی بَرَد آن یک قبای او
شمشیر و خُود از این و زره هم برای او
سر هم که شمر دون ببُرَد از قفای او
یا ساربان که بُرد عقیق و رکاب را
پایان جنگ و زینب و مرکب سوار ها
سرهای خون چکان و نیِ نیزه دار ها
تاریکی شب و غمِ طفلان و خارها
شمر و سنان و حرمله و نابکار ها
آنان که بسته اند به دستش طناب را
هجده سر بریده به نی در برابرش
سرهای عون و قاسم و عباس و اکبرش
راسی دگر به نی که نیاید به باورش
یا رب روا مباد که راس برادرش
ای کاش دیده بود در آن لحظه خواب را
#جواد_کریم_زاده
#روضه_عبور_از_قتلگاه
قاتلان، ناموسِ زهرا را اسیری میبرند
زینب کبراست که با این حقیری میبرند؟!
او عقیله، دخترِ شاهِ بنی هاشم علی است
با چه اوضاعی بزرگان را اسیری میبرند؟!
شمرها دانند، اینها صاحبانِ کعبه اَند
باز از گودال، با وضعِ خطیری میبرند
ناقه های بی جهاز و بانوان بی پناه
نور را با نار، بی یار و مجیری میبرند
خیلِ نامحرم، کنار محرمانِ مصطفی
دستهای بسته را با بد سفیری میبرند
شمرهای بی حیا تا میتوانند از جفا
بد دهانی میکنند و بد مسیری میبرند
جمعی از اعرابِ اوباش و اَراذل، با کتک
کودکانِ خسته را چون جمعِ پیری میبرند
روزِ روشن، از میان روستاها و قُراء
با لباس پاره چون طفلِ صغیری میبرند
از کنار کشته های بی سرِ کرب و بلا
عده ای مظلومه را، جمع کثیری میبرند
حنجرِ پاره، گواهِ اینهمه بی حرمتی است
بی سر و پاها، سری را با دلیری میبرند!
با کلام الله بازی میکنند و سرخوشند
رَاس ها را مست ها با دلپذیری میبرند
ظالمان، گویی نمیدانند تا شام خراب
با ستم دارند جمع بچه شیری میبرند
گاه زیر تازیانه، گاه زیر کعبِ نی
آل عصمت را به دستور امیری میبرند
دختران حتی ز یکدیگر خجالت میکشند
کوفیان، این جمع را با سر بزیری میبرند
عاقبت اَسرار آل الله بازاری شدند
آل زهرا را ببین از چه مسیری میبرند
حاج محمودژولیده
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_جانسوز_شام_غریبان
دریغ و درد، ز دلهای خسته ی امشب
اَمان، ز داغِ حریمِ شکسته ی امشب
فغان، ز اشکِ نمازِ نشسته ی امشب
نه حرمتی، نه حریمی نگاه داشته شد
نه احترامِ قدیمی نگاه داشته شد
هجوم و حمله و غارت، مباح شد ای وای
به اهلبیت، جسارت مباح شد ای وای
به اهلِ خیمه خسارت، مباح شد ای وای
نسیمِ عاطفه رفت و ز غِیض شد طوفان
شمیمِ فاطمه رفت و ز بُغض شد طوفان
همان مصیبتِ آتش، دوباره شد تکرار
به روی فاطمه ها خَش، دوباره شد تکرار
به زیرِ ضربِ لگد غَش، دوباره شد تکرار
شبیهِ غلغله و ازدحام در گودال
به دورِ خیمه فتادند زیرِ پا اطفال
همینکه حکمِ فرار از امام شد صادر
میانِ خیمه اَراذل، شدند بَد حاضر
و آن امام زمان، خود به دیده شد ناظر
رسید، دستِ اَجانب به زیورِ طفلان
کشید، زینتِشان را ز معجرِ طفلان
تهاجمِ علنی، سوی بانوان را دید
ز پای، غارتِ خلخالِ دختران را دید
ربودنِ همه اموالِ کاروان را دید
چه میزبانیِ خوبی ز میهمان کردند
به ضربه صورتشان را چه بد نشان کردند
به ناله های یتیمانه هم، نشد رحمی
به اشکِ چشم غریبانه هم، نشد رحمی
به گاهواره ی دردانه هم، نشد رحمی
اَثاثها به جسارت ربوده شد ز حرم
لباسها به غنیمت ربوده شد ز حرم
میانِ شعله ی آتش، امامِ سجاد است
سرِ امام زمان، ناسزا و فریاد است
به قصدِ کشتنِ او لشکری ز بیداد است
دفاعِ عمه ی سادات از علیِ زمان
شبیه حضرت زهراست، بی هراس و عیان
هنوز تیرگی و آفتاب ها باقی است
به چهره های منافق، نقاب ها باقی است
قسم به چادر زینب، حجاب ها باقی است
عفاف و عصمتِ زهرائیان، همه محفوظ
میانِ هاله ای از نورِ فاطمه محفوظ
بیا امام زمان، انتقام را برسان
جوابِ ناله ی هر صبح و شام را برسان
میان اهل وِلا، انسجام را برسان
گِره ز شامِ عزا وا نمیشود بی تو
ز ما رضایتِ زهرا نمیشود بی تو
حاج محمودژولیده. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
چند بیت از زبان امام زمان ارواحنا فداه
#ناحیه_مقدسه
#گودال
پیشاپیش برای بعضی ابیات معذرت خواهی می کنم سعی کردم مستند و عین مقتل باشه
خون گریه کردم روز و شب خون گریه کردم
گفتم حسین جان زیر لب خون گریه کردم
تاکه سلامت می دهم ای جدِّ بی سر
می بینمت تنها شدی در بین لشگر
آید به گوشم نالهٔ هَلْ مِن معینت
وقتی شکسته شد جبین نازنینت
دادی لباس خویش بالا با چه دردی
پیشانی خونین خود را پاک کردی
میبینم آن قلب سپیدت را که پیداست
بر سینه ات جای نوازش های زهراست
میبینم آن نامرد، با تیر سه شعبه
شد بی هوا وقتی رها تیر سه شعبه
در سینه جا خوش کرد با سختی بسیار
لعنت به تیری که فرو رفته چو مسمار
بیرون زد از پشت کمر با خون ممتد
هرچه تکان دادی ز سینه در نیامد
تاخم شدی از پشت ، بیرونش کشیدی
فریادهای مادرت را می شنیدی
می بینم ابن کعب راهی جستجو کرد
از پشت سر نیزه به کتف تو فرو کرد
اینجا به بعد روضه جانم گشته برلب
خوردی زمین با صورت از بالای مرکب
از هر طرف شد حمله ور لشگر به سویت
کردند با سر نیزه دائم زیر و رویت
با چکمه روی سینهٔ تو راه رفتند
دنبال یوسف گرگ ها در چاه رفتند
سر تا به پایت را زبس پامال کردند
دیدم تنت را زنده زنده چال کردند
از عمد لج کردند و حرمت را دریدند
پیراهنت را تنت بیرون کشیدند
دادند دست حرمله پیراهنت را
عریان رها کردند در صحرا تنت را
شد پیکرت بر عکس تشییع جنازه
نه روی شانه زیر چندین نعل تازه
جسم تو با رمل بیابانها یکی شد
پیراهنت با چادر زهرا یکی شد
آنان که روی پیکر بی سر دویدند
چادر ز روی خواهرت زینب کشیدند
تنها دهد مردن از این غصه نجاتم
یک عمر در فکرِ «نساءُالبارزات م »
پرده نشینان حرم را خوار کردند
ناموس مارا وارد ِ بازار کردند
میبینم این تصویر را هر روز و هر شب
با آستین پوشنده رویش ، عمه زینب
مستوره ای که آبرو بخشِ حجاب است
میبینمش انگار در بزم شراب است
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#قاسم_نعمتی
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
همان سری که یحب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لام میم طا ها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیهء کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
#سیدحمیدرضا_برقعی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم بر هم بگذاری سر او را بردند
عطر و عمامه و انگشتر او را بردند
تیغ در دست همه کوفی و مجنون ...رهزن
توی گودال تنِ گوهرِ او را بردند
تا بجنبد به خودش حضرت ناموس خدا
این حرامی صفتان معجر او را بردند
سیب سرخی ..لب لعلی به لبن آغشته
روی دستش علیِ اصغر او را بردند
عده ایی گرگ صفت تیغِ به کین آلوده
وسط معرکه ها اکبر او را بردند
پای گودال بلا دخترِ شیرین سخنش
بر سر و سینه زنان خواهر او را بردند
وای از هودج نوری که به خاک آوردند
تا دمِ مرگ ولی مادر او را بردند
علقمه پرشده بود از عطش سرخ لبش
چشمِ درخون شده ی یاور او را بردند
بیصدا دست تومانده ست که بی دست شدی
دست های قلم و دفتر او را بردند
دست و پا می زد و غرقابه ی دریای عطش
خنجری آمد و از تن سر او را بردند
تازه این اول راه است که در روضه ی غم
گریه ها چشم ترِ دختر او را بردند
#اکرم_نورانی
اجرا: زیبا صادقی
تهیه و تدوین: خضرائی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🏴صَلَّی اللهُ عَلیکَ یاسَیِّدَنَا العَطشان
بانگ شادی و هلهله برخاست
چون به میدان نشست گرد و غبار
غرق خون بود هستی زینب
زخمهای تنش هزارهزار
سوی مقتل دوید مویهکنان
تا خودش را سپر کند زینب
اندکی دیر اگر رسد باید
خاک ماتم به سر کند زینب
غرق در خون نفسنفس میزد
حضرت عشق بیکس و تنها
رمقی چون نداشت با چشمش
از خودش دور کرد خواهر را
پسازآن شمر سوی مقتل رفت
رفت تا کار را تمام کند
کار او که تمام بود! خدا
رحم بر خواهر امام کند
میبرید از حسین سر ظالم
نبرید از حسین دل زینب
به سر و سینه میزد و میکرد
خاکها را به اشکْ گِل زینب
مویه میکرد زینب و برخاست
نالۀ "یا بُنَیَّ" از گودال
در زمین و در آسمان پیچید
نالۀ مادری پریشانحال
ناله میکرد و پیش چشم ترش
سر برید از حسین شمر لعین
با سر از قتلگاه بیرون رفت
پیکر شاه ماند روی زمین
تشنه بود و سرش جدا کردند
پیش چشمان مادرش، ای وای!
نکند دشمن ازسرِ کینه
بکند قصد پیکرش، ای وای!
پسازآن ده حرامی ملعون
بر سر کینه و جفا ماندند
اسبها را که نعل تازه زدند
بر روی جسمش اسب تازاندند
پسازآن شد سری به نیزه بلند
نالۀ اهلبیت افزون شد
پیرهنْ کهنه هم از او بردند
دل سنگ از مصیبتش خون شد
▪️▪️▪️؛
بوسه بر رگ نداشت سابقهای
زینب این بوسه از کجا آموخت؟
چونکه لب بر رگ حسین گذاشت
دل دشمن به حال زینب سوخت...
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
🏴 #محرم۱۴۰۳
#زمزمه #سبک_ثابت
#امام_حسین سلام الله علیها
#شام_غریبان_امام_حسین
#سبک_دلم_چرا_یه_جور_دیگه_در_اضطرابه
شعر: #بهمن_عظیمی ✍
سبک: #عبدالله_باقری 🎼
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
حسینم رفت
من موندم و یه دشت و بچه های گریون
حسینم رفت
من موندم و آوارگی و یه بیابون
وای من که / لحظه لحظه
زارم و بی قرارِ حسینم
لابلای / خیمه ها سوخت
موهای یادگار حسینم ۲
منم مُردم ۲
کنار قتلگاه خیلی کتک خوردم
حلالم کن براتو آب نیاوردم (منم مُردم ۲)
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
حسینم رفت
من موندم و یه باغ پر از آتیش و غنچه!
حسینم رفت
من موندم و هشتاد و چارتا زن و بچه
نیست اباالفضل - نیستش اکبر
تا بشه زانوی اون رکابم
همسفر با - شمر و خولی
میبَرَن سوی بزم شرابم ۲
چه نامرده ۲
صحرا پر از ارازلای ولگرده
ساربونو دیدم یه جا کمین کرده (چه نامرده ۲)
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•پنج تن یک تنه ..
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_شام غریبان اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
نبریدم پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
*دیگه نفس نمونده نه برای من
نه برای تو نه برای زینب ..*
هیچکس نیست که بالای سرش گریه کنم
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
«حسین جان...»
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آخه آبروی همه عریان روی صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
*من دوروبریمامو میبینم میخوان داد بزنن نفس ندارن از بس امروز گریه کردن*
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده
باز هم آمده این حرمله ی وا مانده
*همه رو بی بی زینب آروم کرد زینب بچه هایی که هی گریه میکردن یکی میگفت ببین عمه تو روخدا گوشوارمو اصن کندن گوشمو پرخون شده..یکی میگفت عمه! دامنم آتیش گرفت آتیش به پام رسید عمه..یکی میگفت عمه! معجرمو بردن
هر کی یجور گریه میکرد .همه رو بی بی هر طور بود آرام کرد.همه آروم شدن
اما یه وقت دیدن تو این آرامش که فقط یه صدای هق هق از بچه ها میومد همه دور هم جمعن تو این خیمه نیم سوخته
دیدن یه صدا داره از بیرون خیمه میاد
بی بی زینب اومد پشت خیمه دید بی بی رباب کنار یه تل خاک نشسته..هی به دلش میزنه مادر قربونت بره..بی بی دست گذاشت رو شونه رباب..رباب! اینجا امن نیست بیا بریم تو خیمه.. من به زور بچه ها رو آروم کردم..اگه میخوای گریه کنی بیا تو خیمه گریه کن..سرشو آروم گرفت بالا دید صورت رباب غرق اشکه..صدا زد زینب جان! الان وقت شیر خوردنشه امروز غروب اشتباه کردم آب خوردم الان شیر دارم شیرخواره ندارم...حسین*
سر شب تا سحرش میزدنش
سوخته بود بال و پرش میزدنش
پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش میزدنش
*خداروشکر محرم زنده موندیم وسینه زدیم...
«شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام»*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_محرم
#شب_شام_غریبان
#حاج_محمد_بذری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_شام_غریبان اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده
باز هم آمده این حرمله وا مانده
ساربان داد نزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه نرو همسفر ما مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینبِ تو زیر لگدها مانده
*دور تا دور خیمه ها رو خندق کنده بودن
راه ورود به سمت خیمه ها محدود بود
این نامردا با اسباشون سمت خیمه ها می اومدن وقتی خیمه ها رو سوزوندن بچه هام باید از همین راه فرار میکردن..به خدا بعضی از این بچه ها زیر پای این اسبا جون دادن..
همه فرار کرده بودن تو این بیابون عمر سعد دستور داد همه این بچه هایی که فرار کردن یه جا جمع کنید مقتا نوشته بیست وسه تا بچه رو جمع کردن یکی صدا زد عمر سعد اگه میخوای این بچه ها رو سالم به شام برسونی الان دارن از تشنگی هلاک میشن یه کم بهشون آب برسون..
یه مشک آبو انداخت وسط بچه ها آب ریختن تو ظرف دادن به اولی نگاه کرد و نخورد..داد به بغل دستیش اونم نخورد
اونم داد به بغل دستیش نخورد سر آخر ظرف آب رسید به رقیه.. دیدن آبو گرفت رفت سمت گودال قتلگاه..گفتن کجا داری میری؟ گفت یه مقدار به حلقوم بابام آب برسونم..مگه من تشنگی بابامو فراموش میکنم..اون موقعی که صورت من رو بوسید صورتم سوخت..بچه ها رو جمع کردن بی بی شمرد دید دو تا ازین بچه ها کمن ..صدا زد ام کلثوم بیا بچه ها رو بگردیم پیدا کنیم آروم آروم دور خیمه ها رو شروع کردن گشتن بچه ها نبودن..گفتن بریم سمت گودالو بگردیم..اومدن سمت گودال اما هنوز یه عده دنبال غارت بودن
هنوز یه عده از غارت سیر نشده بودن..
شیخ محمد قائمی (ره)میگفت :یه وقت بی بی رو کرد به این نانجیبایی که دنبال غارت بودن فرمودن این دور و بر بچه ندیدین؟ خیلی حرفه ها ..دختر علی بیاد رو بزنه به این نامردا سراغ این دو سه تا بچه گمشده رو بگیره.. اونقدر گشتن دیدن زیر یه بوته ی خار این دو تا همدیگه رو بغل کردن گویا دارن گریه میکنن.. آخه زیر صورتشون خیس اشک شده بود زمین گل شده بود از ترس ..تا اومدن این بچه ها رو بگیرن دیدن یه سیاهی داره از دور جلو میاد.. بی بی با گریه گفت: نیا دیگه بسه..اینقدر این بچه ها امروز کتک خوردن دیگه بسه دیگه نزن..
اما تعجب کرد دید داره صدا گریه میاد تو تو این دشت کدوم مرده داره با ما گریه میکنه دلش برا ما میسوزه..دید صدا آشناست..با گریه میگه زینب من بابات علیم اونم که پشت سرمه مادرت زهراست
«حسین...»
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_محرم
#شب_شام_غریبان
#حاج_محمد_بذری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
سینه زنی جانسوز ویژۀ ایام محرم و صفر و شب هایِ جمعه به نفسِ حاج محمود کریمی.mp3
4.15M
: #ارسالی از جهانیان
🖤سینه زنی جان سوز ویژهٔ ایام محرم وصفر وشب های جمعه به نفس حاج محمود کریمی 🎙
▪️▪️▪️▪️
یا حسیــن😭😭😭😭
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
«عزیز خواهر غریب مادر ...»
یک گوشۀ گودال ، مادر رو دیدم من
که رفته بود از حال ، دیر رسیدم من
صدا زدی من رو ، خودم شنیدم من
صدایِ رگ هات بود ، دیر رسیدم من ..
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
عمامه تُ بردند ، دیر رسیدم من
شمشیرِتُ بردند ، دیر رسیدم من
افتانُ و خیزانُ ، نفس بریدم من
پیرُهنُ بردن ، دیر رسیدم من
با بوسه از رگ ها ، به خون تپیدم من
میان خاک و خون ، دیر رسیدم من
«عزیز خواهر غریب مادر ...»
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
«عزیز خواهر غریب مادر#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
2066489091_515728361.mp3
4.91M
جانم به تو و شبای کربلای تو
جانم به تو و به گنبد طلای تو حُسین
از هر بلا فروا الی یک سِجده رو به کَربَلا
شد بهترین رنگ زمین رنگ غروب کَربَلا
⍨
جانم به تو و به گنبد طلای تو حُسین
ما رو بطلب فدای اون محبتت
ما رو بطلب یه شب برا زیارتت
جانم به تو و شبای کَربَلای تو ♩حسین
صبرم کمه سهمم غمه قلبم بریده از همه
ناقابلم اما دلم تنگه برات یک عالمه
جانم به تو و لطافت نسیم تو ◦♫
جانم به تو و به زائر حریم تو حسین
ما رو بطلب تویی مدینه ی کرم
ما رو بطلب شبای جمعه تو حرم حسین
ــــــــــــــــــــــــ↬ــــــــــــــــــــــــ
ای راه من همراه من ای کشته ی دور از وطن
ای چاره ساز گریونه باز چشمام واسه اون پیروهن
جانم به تو و پیکر زیر مرکبت
جانم به تو و حنجر نامرتبت حُسین ♩⍨
ما رو میکُشه اون تن روی بوریا ◦♫
ما رو میکُشه محله ی یَهودیا حُسین ◦♫.
مارو میکشه زینب و بزم شامیا حسین
ــــــــــــ↫#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا #امام_حسین
1_1140469086.mp3
3.85M
اگر کشتن چرا آبت ندادن..
چرا زان در نایابت ندادن ♫
اگر کشتن چِرا خاکت نکردن
کفن بر جسم صَد چاک نکردن.. ♫
اگر کشتن چرا مویت کشیدن!!
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن ♫
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری ♫
چرا بر تن برادر سر نداری؟؟؟
بمیرم من مَگر مادر نداری ♫
دانلود مداحی اگر کشتن چرا خاکت نکردن محمود کریمی
خودم دیدم حسین را سربریدن
خودم دیدم که در خونش کشیدن!! ♫
خودم دیدم گلویِ اصغرم را
خودم در ورکشیدم اکبرم را! ♫
وای حسین وای حسین
تموم زندگی مال حسینه ♫
دلم همواره دنبال حسینه
مگه هر کی بَد شد دل نداره… ♫
مگه عشقت برام حاصل نداره
مگه ادم بدا عاشق نمیشن…….
#محرم #شام_غریبان#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سَلامٌعَلىقَلبِزَينَبَالصَّبور
کلیپ مداحی "دیر رسیدم"
خدایا به اضطرار دل حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان فرج امام ما را برسان.
#اللهمعجللولیکالفرج
اشک چشمتون جاری شد برای فرجِ صاحب عزا دعا کنید...😭
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
6_144227340221212000.mp3
3.9M
🏴 #شام_غریبان_امام_حسین_ع
🎤•| #حاج_سیدمهدی_حسینی|•
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان که تکیه گاه ندارد
حسین وای
آهوی زخمی در دشت چگونه رود و
حسین وای
مانده ام تنها بین چشم نامردان
حسین وای
ابی عبدالله حسین
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
6_144226240709122637.mp3
6.71M
🏴 #شام_غریبان_امام_حسین_ع
🎤•| #حاج_حسین_طاهری|•
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
زینب زینب زینب سر گشته ی دوران آواره طوفان
زینب زینب زینب حفظ عهد و پیمان شیر شه مردان
زینب زینب زینب محبوبه ی جانان قرآنینه قوربان
زینب زینب زینب شمشیر دو پهلو دان بُرنده بیان زینب
زینب زینب زینب صحرای مصیبت ده غمنن قوجالان زینب
زینب زینب زینب حجب و ادبه مظهر شأن و شرف منبر
زینب زینب زینب تعبیر رسا زینب تسبیح خدا زینب
زینب زینب زینب محراب عبادت ده تفسیر دعا زینب
زینب زینب زینب پرونده ی خونین شاه شهدا زینب
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹صد حنجره فریاد🔹
دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی، دور یک بیتُالحَرام
حملهور، بر کعبه دید اصحاب فیل
دشتی از نمرود گِرد یک خلیل..
کَعب نیها گِرد کعبه، در طواف
سنگها دارند قصد اعتکاف..
«دیدهای تلفیق خون و خاک را؟
بر زمین افتادن افلاک را؟»
دیدهای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟
دیدهای تکیه دهد بر نیزه کوه؟
دیدهای پَرپَر، گُل احساس را؟
دیدهای یک یاس و، صدها داس را؟
دیدهای صد سنگ و یک آیینه را؟
نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟..
ماهتابی با شفق، آمیختهست
خون پیشانی به رویش ریختهست..
زخمهها در پردۀ بیداد بود
یک گلو، صد حنجره فریاد بود
::
دید بالای بلندی، خواهر است
دست او گه بر فلک، گه بر سر است
درد، در دل بود بر لب آه داشت
یا «رسولالله» و «یا الله» داشت..
هر دو تن، گویی دو بیجان پیکرند
شاهد جان دادن یکدیگرند
در صدای او، ولی جوهر نبود
جوهر گفتار، با خواهر نبود..
در نگاه خود، پیام صبر داشت
کوه را با استواری وا گذاشت
ای امید من برو اینجا مباش
خود نمک بر زخمهای من مپاش..
رُو به خیمه رهبری آغاز کن
خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن
ماه من، منظومهام را کن رَصَد
بوی آتش بر مشامم میرسد..
آسمان در شب، پر از اَنجُم شود
در دل شب، قرص ماهم گم شود
جستجوی خویش را دنبال کن
گر نجُستی، روی در گودال کن..
کودکان ما همه دُردانهاند
گِرد شمع داغها پروانهاند
بر سر بیمار من تیمار باش
در کنارش کاروانسالار باش..
::
هر چه گفتش چشم بربند از حسین
زینب، امّا دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، بیمار میخواهد طبیب
مرغ دل، گه در حرم، پَر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید..
بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا
گه به سوی مَروه، گاهی در صفا
زیر پایش دید میلرزد زمین
رنگ گردون، همچو روی شرمگین..
آبها، گویی تلاطُم میکنند
بادها هم، راه خود گم میکنند
جامه گردون در خُم نیلی زند
خود به روی خود، شفق سیلی زند
ز آسمان، خورشید باشد جلوهگر
یا که داغی را نهاده بر جگر؟..
رنگ از مهتابِ روی او پرید
بوی پرپر گشتن گُل را شنید
عشق، کوه صبر را از جای کَند
رفت سوی مجمر آتش، سپند
پای از ره ماند، امّا دل دواند
بر زمین چون سایه، خود را میکشاند..
با تن بیجان، سوی جانانه رفت
شمع، سوسو میزد و پروانه رفت..
آمد و دید از عِناد قوم کین
گوشوار عرش، بر روی زمین..
بانگ زد: آیین مهمانیست این؟
کافران! رسم مسلمانیست این؟..
آه ای نفرین بیحد، بر شما
نیست آیا یک مسلمان در شما؟
این گلو را مصطفی بوسیدهست
صد گُل از گلبرگ رویش چیدهست..
دیدۀ او، مشعل اُمّالقُراست
سینۀ او، لوح محفوظ خداست
سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟
کی به یک آیینه، صدها سنگ زد؟
این شَفَقرخسار، ماه زینب است
کعبۀ دل، قبلهگاه زینب است..
از لبش دارد حیات، آب حیات
دست هَستی خواهد از دستش برات..
::
دیدهای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و، حنجری؟..
دیدهای روی حریر، الماس را؟
دیدهای داسی نبُرّد یاس را؟..
خواهر از این سو و از آن سو، عدو
بود یک خنجر، به روی دو گلو
گر چه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
لیک با او هالهای از نور بود
چشم خفّاشان به رویش کور بود
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
پیکر بیجان خود را میکشاند
میفتاد و عشق او را میدواند
تا حسین از عزم او آگاه شد
صحنه بیش از زخمها، جانکاه شد
گفت، ای همسَنگر من خواهرم
ای تو ناموس خدا رُو در حرم..
باز سوی خیمهها پیمود راه
ای قلم برگرد سوی خیمهگاه..
بس زبان افصح اینجا لال شد
کسی چه میداند چه در گودال شد..
هر قلم اینجا شکسته بهتر است
جز لبان عشق، بسته بهتر است
::
نِی توان دارد زبان، بر گفتنش
نِی دلی را طاقت بشنفتنش..
آیههای عاشقی تفسیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد..
باغ را عطر خدا پُر کرده بود
کربلا را دو صدا پر کرده بود
خواهری گفتا: به قربان سرت
بانویی گفتا: بمیرد مادرت
آسمانا، گریه سر کن بر زمین
«سر بریدند آسمان را در زمین»
📝 #علی_انسانی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
بی برادر روز خود را هم اگر فردا کند
بی برادر با دلش فردا چگونه تا کند
بوی پیراهن که نه
آخه دیگه پیراهنی نیست كه بوی پیراهن رو استشمام كنه
بوی پیراهن که نه، عطر تن ِ خونین ِ کیست
باید این گم گشته را در کربلا پیدا کنم
داره دنبال برادر می گرده،نوشتن هر چند قدم می رفت می نشست رو زمین،خاك ها رو مشت می كرد،می بویید،یه لحظه ای شد دیگه عمه ی سادات خسته شد،پاها دیگه توان نداره،دستاش رو روی سرش گذاشت،گفت:حسین تا اینجارو من اومدم،دیگه نمی دونم كجا دنبالت بگردم،خودت كمكم كن،یه وقت شنید از ته گودال یه صدایی داره میآد، اُخَیَّة إلَیهِ درست اومدی زینبم
سکه ی اشکش بر این خون ِ به ناحق ریخته
ریختن دارد، که باید خون بها پیدا کند
مثل اشک از چشم صحرا راه می افتد فرات
آبرویی بلکه در چشم خدا پیدا کند
بین ِ پیکر های بی سر رد بوی سیب را
می کند دنبال تا یک آشنا پیدا کند
می دود این سو و آن سو پا به پای نیزه ها
تا که پیکر را جدا، سر را جدا پیدا کند
ما همه پا منبری هستیم،مهدی جان بیا
روضه ی زینب مگر صاحب عزا پیدا کند
اگه قرار باشه آقات برات روضه بخونه،خود امام زمانم امشب حرف عمه جانش رو می زنه،میگه:حسین،یاجَدّا
اگر کشتن چرا آبت ندادن
تو را زآن دُر نایابت ندادن؟
امون از دل زینب،وای از دل زینب
از یه طرف مادرش زهرا می خونه امشب:
اگر کشتن چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند؟
حالا نوبت روضه خونی ِزینب ِ،حسین جان:
چرا انگشت و انگشتر نداری؟
چرا عمامه ای بر سر نداری؟
امون از دل زینب،وای از دل زینب
همه روضه خوندن حالا نوبت حسین ِ،تا زینب گفت:چرا عمامه ای بر سر نداری؟ گفت:خواهرم
نگو عمامه ای بر سر نداری
چرا زینب به سر معجر نداری؟
همه دور گودال دارن میخونن:
امون از دل زینب،وای از دل زینب
شما فكر می كنید این همه درد و این همه مصیبت ،این همه غم وامشب زینب با كی تقسیم میكنه؟برا كی میره میگه؟رو كرد به سمت علقمه:آی غیرت الله
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
خوشبحالت عباس
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
دیدی اما مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را ،محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه می رفت، بی یار و یاور ندیدی
مانند خواهر ندیدی
آری در آوردن تیر، بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر، از نای اصغر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
حیرانی ِ یک پدر را ، با نعش نوزاد ِ بر دست
آن بُهت و ناباوری را ،در چشم مادر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
امشبم نبودی ببینی،همه رو آروم كردم،یه وقت دیدم پشت خیمه ها یه ناله ای میآد،رد ناله رو گرفتم داداش،دیدم رباب روی خاك ها نشسته،هی این خاك هارو روی سر می ریزه،هی به صورت لطمه میزنه،گفتم:عروس مادرم،عزیز دلم،مگه نمی بینی چه طور بچه هارو یه خورده آروم كردم،تو باید كمك من باشی،من ویاری كنی،چرا این طور داری ناله می كنی؟جیگر من خون هست خون ترنكن،صدا زد خانم دست خودم نیست،از عصری كه اینها یه جرعه آب به ما دادند،سینه هام پر شیر شده،تا حالا پسرم بود شیر نداشتم،حالا كه شیر دارم دیگه پسرم نیست،هنوز صدای گریه هاش تو گوشم ِ
آن بُهت و ناباوری را ،در چشم مادر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
شد پیش تو نا امیدی، تیر ِ نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت، انبوه لشکر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
نبودی ببینی چه طور عشقم رو دوره كردن،یكی با شمشیر می زد،یكی با نیزه می زد،یه عده قُربَهً الی الله سنگ می زدند،عباس اونی كه جیگرم رو خون كرده اینه،پیرمردها می اومدند با عصا می زدند.
بر گودی گرم گودال ،خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من، دستی به خنجر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
دل خونی اما برادر، دل خون تر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا ، مولای ِ بی سر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
*
خودم دیدم ز بالای بلندی
که محبوب خدا را سر بریدند
امون از دل زینب،وای از دل زینب
*
از كجای ِ روضه آدم توی شام غریبان می تونه بگه؟از گودال بگیم:همه بچه ها رو آورد،یه روایت میگه:بی بی زینب همه رو شُمرد دید رقیه نیست، رد ناله رو گرفت،رفت،گشت،چقدر خانم هی رفت،هی اومد،هی رفت بچه ها رو پیدا كرد.یه جایی اُم الكثوم كمكش می كرد ، بچه هایی رو زیر بُته پیدا كردند دست گردن هم انداخته بودند همون جا جون داده بودند،یه دونه رو زینب رو دست گرفت،یه دونه رو اُم الكثوم. اومد دنبال رقیه داره می گرده،یه وقت دید صداش از گوشه ی گودال میآد. اومد عزیز دلش رو بغل كرد،تو راه كه میآد میگه:عزیزم مگه تو این بدن رو میشناسی؟بغض كرده،نه عمه جان،اما وقتی داشتم دنبال بابا میگشتم،هی صدا زدم:اَ بَتا،بابا.دیدم از گودال صدا میآد:عزیز دلم،عزیز دلم. حالا دیگه همه ی دل نگرانی ِ حسین فقط برای همین سه ساله است.
##روضه_شام_غریبان_👇👇👇👇👇
دامن عربیش آتیش گرفته یكی از نازدانه ها،از خیمه بیرون اومد دوان دوان،دید پشت سرش دشمن داره میآد،سوار بر اسب،تا نزدیكش شد،دستاش رو روی سرش گذاشت به حالت ِ تسلیم،صدا زد ما بابا نداریم. سوار گفت:كاری باهات ندارم،دلم سوخت اومدم آتیش دامنت رو خاموش كنم،از دشمن كه اینها محبت ندیدند،هر كی اومده زده،یا تازیانه زده،یا سیلی زده،یا گوشواره كنده و رفته. دشمن داره میگه،میگه:وقتی آتش رو خاموش كردم دیدم نگاه تو صورتم میكنه انگار یه چیزی می خواد بگه،اما هیچ چیز نگفت،من اصرار كردم،عزت نفس داره این بچه،گفتم:بگو چی می خوای؟گفت:هیچ چیز،گفتم:چیزی می خواستی بگو؟به اصرار من گفت:تو خورجین اسبت آب پیدا میشه،سه روزه اینها به ما آب رو بستن،عموم رفت آب بیآره،من باورم نمیشه میگن:عموم رو كشتن، میگه یه ظرف آب دستش دادم،با اون عطشی كه در این بچه دیدم،اما دیدم آب رو نگه داشته،هی داره گریه میكنه به هق هق افتاده این بچه،گفتم:آب مگه نمی خواستی چرا نمی خوری؟ گفت:آخه هنوز صدا بابام تو گوشم ِ، هی میگفت:آخ جیگرم،ای حسین.....اشك هاتو روی دستت بگیر،دست گدایی تو بالا ببر،خدا به بی كسی بچه های حسین،به تنهایی زینب،به سری كه امشب مهمان تنور خولی بوده،خدا فرج آقامون امام زمان برسان.