1_1140469086.mp3
3.85M
اگر کشتن چرا آبت ندادن..
چرا زان در نایابت ندادن ♫
اگر کشتن چِرا خاکت نکردن
کفن بر جسم صَد چاک نکردن.. ♫
اگر کشتن چرا مویت کشیدن!!
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن ♫
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری ♫
چرا بر تن برادر سر نداری؟؟؟
بمیرم من مَگر مادر نداری ♫
دانلود مداحی اگر کشتن چرا خاکت نکردن محمود کریمی
خودم دیدم حسین را سربریدن
خودم دیدم که در خونش کشیدن!! ♫
خودم دیدم گلویِ اصغرم را
خودم در ورکشیدم اکبرم را! ♫
وای حسین وای حسین
تموم زندگی مال حسینه ♫
دلم همواره دنبال حسینه
مگه هر کی بَد شد دل نداره… ♫
مگه عشقت برام حاصل نداره
مگه ادم بدا عاشق نمیشن…….
#محرم #شام_غریبان#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سَلامٌعَلىقَلبِزَينَبَالصَّبور
کلیپ مداحی "دیر رسیدم"
خدایا به اضطرار دل حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان فرج امام ما را برسان.
#اللهمعجللولیکالفرج
اشک چشمتون جاری شد برای فرجِ صاحب عزا دعا کنید...😭
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
6_144227340221212000.mp3
3.9M
🏴 #شام_غریبان_امام_حسین_ع
🎤•| #حاج_سیدمهدی_حسینی|•
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان که تکیه گاه ندارد
حسین وای
آهوی زخمی در دشت چگونه رود و
حسین وای
مانده ام تنها بین چشم نامردان
حسین وای
ابی عبدالله حسین
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
6_144226240709122637.mp3
6.71M
🏴 #شام_غریبان_امام_حسین_ع
🎤•| #حاج_حسین_طاهری|•
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
زینب زینب زینب سر گشته ی دوران آواره طوفان
زینب زینب زینب حفظ عهد و پیمان شیر شه مردان
زینب زینب زینب محبوبه ی جانان قرآنینه قوربان
زینب زینب زینب شمشیر دو پهلو دان بُرنده بیان زینب
زینب زینب زینب صحرای مصیبت ده غمنن قوجالان زینب
زینب زینب زینب حجب و ادبه مظهر شأن و شرف منبر
زینب زینب زینب تعبیر رسا زینب تسبیح خدا زینب
زینب زینب زینب محراب عبادت ده تفسیر دعا زینب
زینب زینب زینب پرونده ی خونین شاه شهدا زینب
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹صد حنجره فریاد🔹
دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی، دور یک بیتُالحَرام
حملهور، بر کعبه دید اصحاب فیل
دشتی از نمرود گِرد یک خلیل..
کَعب نیها گِرد کعبه، در طواف
سنگها دارند قصد اعتکاف..
«دیدهای تلفیق خون و خاک را؟
بر زمین افتادن افلاک را؟»
دیدهای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟
دیدهای تکیه دهد بر نیزه کوه؟
دیدهای پَرپَر، گُل احساس را؟
دیدهای یک یاس و، صدها داس را؟
دیدهای صد سنگ و یک آیینه را؟
نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟..
ماهتابی با شفق، آمیختهست
خون پیشانی به رویش ریختهست..
زخمهها در پردۀ بیداد بود
یک گلو، صد حنجره فریاد بود
::
دید بالای بلندی، خواهر است
دست او گه بر فلک، گه بر سر است
درد، در دل بود بر لب آه داشت
یا «رسولالله» و «یا الله» داشت..
هر دو تن، گویی دو بیجان پیکرند
شاهد جان دادن یکدیگرند
در صدای او، ولی جوهر نبود
جوهر گفتار، با خواهر نبود..
در نگاه خود، پیام صبر داشت
کوه را با استواری وا گذاشت
ای امید من برو اینجا مباش
خود نمک بر زخمهای من مپاش..
رُو به خیمه رهبری آغاز کن
خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن
ماه من، منظومهام را کن رَصَد
بوی آتش بر مشامم میرسد..
آسمان در شب، پر از اَنجُم شود
در دل شب، قرص ماهم گم شود
جستجوی خویش را دنبال کن
گر نجُستی، روی در گودال کن..
کودکان ما همه دُردانهاند
گِرد شمع داغها پروانهاند
بر سر بیمار من تیمار باش
در کنارش کاروانسالار باش..
::
هر چه گفتش چشم بربند از حسین
زینب، امّا دل نمیکَند از حسین
داشت یک تن بیمِ جان دو امام
گاه در گودال، دل، گه در خیام
زین طرف، بییار، مانده یک غریب
ز آن طرف، بیمار میخواهد طبیب
مرغ دل، گه در حرم، پَر میکشید
گه به سوی قتلگه، سر میکشید..
بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا
گه به سوی مَروه، گاهی در صفا
زیر پایش دید میلرزد زمین
رنگ گردون، همچو روی شرمگین..
آبها، گویی تلاطُم میکنند
بادها هم، راه خود گم میکنند
جامه گردون در خُم نیلی زند
خود به روی خود، شفق سیلی زند
ز آسمان، خورشید باشد جلوهگر
یا که داغی را نهاده بر جگر؟..
رنگ از مهتابِ روی او پرید
بوی پرپر گشتن گُل را شنید
عشق، کوه صبر را از جای کَند
رفت سوی مجمر آتش، سپند
پای از ره ماند، امّا دل دواند
بر زمین چون سایه، خود را میکشاند..
با تن بیجان، سوی جانانه رفت
شمع، سوسو میزد و پروانه رفت..
آمد و دید از عِناد قوم کین
گوشوار عرش، بر روی زمین..
بانگ زد: آیین مهمانیست این؟
کافران! رسم مسلمانیست این؟..
آه ای نفرین بیحد، بر شما
نیست آیا یک مسلمان در شما؟
این گلو را مصطفی بوسیدهست
صد گُل از گلبرگ رویش چیدهست..
دیدۀ او، مشعل اُمّالقُراست
سینۀ او، لوح محفوظ خداست
سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟
کی به یک آیینه، صدها سنگ زد؟
این شَفَقرخسار، ماه زینب است
کعبۀ دل، قبلهگاه زینب است..
از لبش دارد حیات، آب حیات
دست هَستی خواهد از دستش برات..
::
دیدهای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و، حنجری؟..
دیدهای روی حریر، الماس را؟
دیدهای داسی نبُرّد یاس را؟..
خواهر از این سو و از آن سو، عدو
بود یک خنجر، به روی دو گلو
گر چه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
لیک با او هالهای از نور بود
چشم خفّاشان به رویش کور بود
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
پیکر بیجان خود را میکشاند
میفتاد و عشق او را میدواند
تا حسین از عزم او آگاه شد
صحنه بیش از زخمها، جانکاه شد
گفت، ای همسَنگر من خواهرم
ای تو ناموس خدا رُو در حرم..
باز سوی خیمهها پیمود راه
ای قلم برگرد سوی خیمهگاه..
بس زبان افصح اینجا لال شد
کسی چه میداند چه در گودال شد..
هر قلم اینجا شکسته بهتر است
جز لبان عشق، بسته بهتر است
::
نِی توان دارد زبان، بر گفتنش
نِی دلی را طاقت بشنفتنش..
آیههای عاشقی تفسیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد..
باغ را عطر خدا پُر کرده بود
کربلا را دو صدا پر کرده بود
خواهری گفتا: به قربان سرت
بانویی گفتا: بمیرد مادرت
آسمانا، گریه سر کن بر زمین
«سر بریدند آسمان را در زمین»
📝 #علی_انسانی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
بی برادر روز خود را هم اگر فردا کند
بی برادر با دلش فردا چگونه تا کند
بوی پیراهن که نه
آخه دیگه پیراهنی نیست كه بوی پیراهن رو استشمام كنه
بوی پیراهن که نه، عطر تن ِ خونین ِ کیست
باید این گم گشته را در کربلا پیدا کنم
داره دنبال برادر می گرده،نوشتن هر چند قدم می رفت می نشست رو زمین،خاك ها رو مشت می كرد،می بویید،یه لحظه ای شد دیگه عمه ی سادات خسته شد،پاها دیگه توان نداره،دستاش رو روی سرش گذاشت،گفت:حسین تا اینجارو من اومدم،دیگه نمی دونم كجا دنبالت بگردم،خودت كمكم كن،یه وقت شنید از ته گودال یه صدایی داره میآد، اُخَیَّة إلَیهِ درست اومدی زینبم
سکه ی اشکش بر این خون ِ به ناحق ریخته
ریختن دارد، که باید خون بها پیدا کند
مثل اشک از چشم صحرا راه می افتد فرات
آبرویی بلکه در چشم خدا پیدا کند
بین ِ پیکر های بی سر رد بوی سیب را
می کند دنبال تا یک آشنا پیدا کند
می دود این سو و آن سو پا به پای نیزه ها
تا که پیکر را جدا، سر را جدا پیدا کند
ما همه پا منبری هستیم،مهدی جان بیا
روضه ی زینب مگر صاحب عزا پیدا کند
اگه قرار باشه آقات برات روضه بخونه،خود امام زمانم امشب حرف عمه جانش رو می زنه،میگه:حسین،یاجَدّا
اگر کشتن چرا آبت ندادن
تو را زآن دُر نایابت ندادن؟
امون از دل زینب،وای از دل زینب
از یه طرف مادرش زهرا می خونه امشب:
اگر کشتن چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند؟
حالا نوبت روضه خونی ِزینب ِ،حسین جان:
چرا انگشت و انگشتر نداری؟
چرا عمامه ای بر سر نداری؟
امون از دل زینب،وای از دل زینب
همه روضه خوندن حالا نوبت حسین ِ،تا زینب گفت:چرا عمامه ای بر سر نداری؟ گفت:خواهرم
نگو عمامه ای بر سر نداری
چرا زینب به سر معجر نداری؟
همه دور گودال دارن میخونن:
امون از دل زینب،وای از دل زینب
شما فكر می كنید این همه درد و این همه مصیبت ،این همه غم وامشب زینب با كی تقسیم میكنه؟برا كی میره میگه؟رو كرد به سمت علقمه:آی غیرت الله
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
خوشبحالت عباس
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
دیدی اما مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را ،محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه می رفت، بی یار و یاور ندیدی
مانند خواهر ندیدی
آری در آوردن تیر، بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر، از نای اصغر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
حیرانی ِ یک پدر را ، با نعش نوزاد ِ بر دست
آن بُهت و ناباوری را ،در چشم مادر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
امشبم نبودی ببینی،همه رو آروم كردم،یه وقت دیدم پشت خیمه ها یه ناله ای میآد،رد ناله رو گرفتم داداش،دیدم رباب روی خاك ها نشسته،هی این خاك هارو روی سر می ریزه،هی به صورت لطمه میزنه،گفتم:عروس مادرم،عزیز دلم،مگه نمی بینی چه طور بچه هارو یه خورده آروم كردم،تو باید كمك من باشی،من ویاری كنی،چرا این طور داری ناله می كنی؟جیگر من خون هست خون ترنكن،صدا زد خانم دست خودم نیست،از عصری كه اینها یه جرعه آب به ما دادند،سینه هام پر شیر شده،تا حالا پسرم بود شیر نداشتم،حالا كه شیر دارم دیگه پسرم نیست،هنوز صدای گریه هاش تو گوشم ِ
آن بُهت و ناباوری را ،در چشم مادر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
شد پیش تو نا امیدی، تیر ِ نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت، انبوه لشکر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
نبودی ببینی چه طور عشقم رو دوره كردن،یكی با شمشیر می زد،یكی با نیزه می زد،یه عده قُربَهً الی الله سنگ می زدند،عباس اونی كه جیگرم رو خون كرده اینه،پیرمردها می اومدند با عصا می زدند.
بر گودی گرم گودال ،خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من، دستی به خنجر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
دل خونی اما برادر، دل خون تر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا ، مولای ِ بی سر ندیدی
مانند خواهر ندیدی
*
خودم دیدم ز بالای بلندی
که محبوب خدا را سر بریدند
امون از دل زینب،وای از دل زینب
*
از كجای ِ روضه آدم توی شام غریبان می تونه بگه؟از گودال بگیم:همه بچه ها رو آورد،یه روایت میگه:بی بی زینب همه رو شُمرد دید رقیه نیست، رد ناله رو گرفت،رفت،گشت،چقدر خانم هی رفت،هی اومد،هی رفت بچه ها رو پیدا كرد.یه جایی اُم الكثوم كمكش می كرد ، بچه هایی رو زیر بُته پیدا كردند دست گردن هم انداخته بودند همون جا جون داده بودند،یه دونه رو زینب رو دست گرفت،یه دونه رو اُم الكثوم. اومد دنبال رقیه داره می گرده،یه وقت دید صداش از گوشه ی گودال میآد. اومد عزیز دلش رو بغل كرد،تو راه كه میآد میگه:عزیزم مگه تو این بدن رو میشناسی؟بغض كرده،نه عمه جان،اما وقتی داشتم دنبال بابا میگشتم،هی صدا زدم:اَ بَتا،بابا.دیدم از گودال صدا میآد:عزیز دلم،عزیز دلم. حالا دیگه همه ی دل نگرانی ِ حسین فقط برای همین سه ساله است.
##روضه_شام_غریبان_👇👇👇👇👇
دامن عربیش آتیش گرفته یكی از نازدانه ها،از خیمه بیرون اومد دوان دوان،دید پشت سرش دشمن داره میآد،سوار بر اسب،تا نزدیكش شد،دستاش رو روی سرش گذاشت به حالت ِ تسلیم،صدا زد ما بابا نداریم. سوار گفت:كاری باهات ندارم،دلم سوخت اومدم آتیش دامنت رو خاموش كنم،از دشمن كه اینها محبت ندیدند،هر كی اومده زده،یا تازیانه زده،یا سیلی زده،یا گوشواره كنده و رفته. دشمن داره میگه،میگه:وقتی آتش رو خاموش كردم دیدم نگاه تو صورتم میكنه انگار یه چیزی می خواد بگه،اما هیچ چیز نگفت،من اصرار كردم،عزت نفس داره این بچه،گفتم:بگو چی می خوای؟گفت:هیچ چیز،گفتم:چیزی می خواستی بگو؟به اصرار من گفت:تو خورجین اسبت آب پیدا میشه،سه روزه اینها به ما آب رو بستن،عموم رفت آب بیآره،من باورم نمیشه میگن:عموم رو كشتن، میگه یه ظرف آب دستش دادم،با اون عطشی كه در این بچه دیدم،اما دیدم آب رو نگه داشته،هی داره گریه میكنه به هق هق افتاده این بچه،گفتم:آب مگه نمی خواستی چرا نمی خوری؟ گفت:آخه هنوز صدا بابام تو گوشم ِ، هی میگفت:آخ جیگرم،ای حسین.....اشك هاتو روی دستت بگیر،دست گدایی تو بالا ببر،خدا به بی كسی بچه های حسین،به تنهایی زینب،به سری كه امشب مهمان تنور خولی بوده،خدا فرج آقامون امام زمان برسان.
4_6046376997062444482.mp3
2.82M
روضه غارت
بسیار سوزناک😭😭
بانوای کربلایی محمد فکوری
#کانال_رسمی_مداحی_آذری
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج روضه قتلگاه
ایوای باشی دالدان کسیلن قارداشم ایوای
ایوای یوزی اوسته یخلان قارداشیم ایوای
ایوای بالاسی اوخلانان عطشان قوجاقندا
ایوای قالان عریان بدنی گون قاباقندا
ایوای داغلان پیکری آتلار ایاقندا
(آتلارون نعلین عوض اله دیلر دیدی حسین دوزدی ننم ام المصائب آدلانوب اما منیم مصیبتیم اولاردان باش گلدی کربلاده)
اگر باشی ننمین کوچه ده بلالره دوشدی
یوزونه سیلی دیوب گوشواره سی یره دوشدی
ننمین هاردا گوزی شمر الینده خنجره دوشدی؟
گر جوان ئولدی ننم مقتل بلاسین گورمدی
بیز باجی قارداشین هجران ماجراسین گورمدی
زینبون شامین حسینون کربلاسین گورمدی
یاخجی کی زهرا سینونده اوخ یاراسین گورمدی
آهسته الین سالدی یردن اوجالاندردی
تا آرخاسی اوسته اول نعشی دولاندردی
بیردن دیدی وای قارداش عالملری یاندردی
بواوخ ورانون الری دوشسون بیلگینن
بواوخ باجوون کاش دییدی اورگینن
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
هانسی اورگین قانی چخبدور ککورگینن
.
|⇦•پنج تن یک تنه ..
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_شام غریبان اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
نبریدم پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
*دیگه نفس نمونده نه برای من
نه برای تو نه برای زینب ..*
هیچکس نیست که بالای سرش گریه کنم
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
«حسین جان...»
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آخه آبروی همه عریان روی صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
*من دوروبریمامو میبینم میخوان داد بزنن نفس ندارن از بس امروز گریه کردن*
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده
باز هم آمده این حرمله ی وا مانده
*همه رو بی بی زینب آروم کرد زینب بچه هایی که هی گریه میکردن یکی میگفت ببین عمه تو روخدا گوشوارمو اصن کندن گوشمو پرخون شده..یکی میگفت عمه! دامنم آتیش گرفت آتیش به پام رسید عمه..یکی میگفت عمه! معجرمو بردن
هر کی یجور گریه میکرد .همه رو بی بی هر طور بود آرام کرد.همه آروم شدن
اما یه وقت دیدن تو این آرامش که فقط یه صدای هق هق از بچه ها میومد همه دور هم جمعن تو این خیمه نیم سوخته
دیدن یه صدا داره از بیرون خیمه میاد
بی بی زینب اومد پشت خیمه دید بی بی رباب کنار یه تل خاک نشسته..هی به دلش میزنه مادر قربونت بره..بی بی دست گذاشت رو شونه رباب..رباب! اینجا امن نیست بیا بریم تو خیمه.. من به زور بچه ها رو آروم کردم..اگه میخوای گریه کنی بیا تو خیمه گریه کن..سرشو آروم گرفت بالا دید صورت رباب غرق اشکه..صدا زد زینب جان! الان وقت شیر خوردنشه امروز غروب اشتباه کردم آب خوردم الان شیر دارم شیرخواره ندارم...حسین*
سر شب تا سحرش میزدنش
سوخته بود بال و پرش میزدنش
پشت خیمه رفته بود گریه کنه
سر قبر پسرش میزدنش
*خداروشکر محرم زنده موندیم وسینه زدیم...
«شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام»*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_محرم
#شب_شام_غریبان
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_شام_غریبان اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
باز چشمش به که افتاد رباب غش کرده
باز هم آمده این حرمله وا مانده
ساربان داد نزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه نرو همسفر ما مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینبِ تو زیر لگدها مانده
*دور تا دور خیمه ها رو خندق کنده بودن
راه ورود به سمت خیمه ها محدود بود
این نامردا با اسباشون سمت خیمه ها می اومدن وقتی خیمه ها رو سوزوندن بچه هام باید از همین راه فرار میکردن..به خدا بعضی از این بچه ها زیر پای این اسبا جون دادن..
همه فرار کرده بودن تو این بیابون عمر سعد دستور داد همه این بچه هایی که فرار کردن یه جا جمع کنید مقتا نوشته بیست وسه تا بچه رو جمع کردن یکی صدا زد عمر سعد اگه میخوای این بچه ها رو سالم به شام برسونی الان دارن از تشنگی هلاک میشن یه کم بهشون آب برسون..
یه مشک آبو انداخت وسط بچه ها آب ریختن تو ظرف دادن به اولی نگاه کرد و نخورد..داد به بغل دستیش اونم نخورد
اونم داد به بغل دستیش نخورد سر آخر ظرف آب رسید به رقیه.. دیدن آبو گرفت رفت سمت گودال قتلگاه..گفتن کجا داری میری؟ گفت یه مقدار به حلقوم بابام آب برسونم..مگه من تشنگی بابامو فراموش میکنم..اون موقعی که صورت من رو بوسید صورتم سوخت..بچه ها رو جمع کردن بی بی شمرد دید دو تا ازین بچه ها کمن ..صدا زد ام کلثوم بیا بچه ها رو بگردیم پیدا کنیم آروم آروم دور خیمه ها رو شروع کردن گشتن بچه ها نبودن..گفتن بریم سمت گودالو بگردیم..اومدن سمت گودال اما هنوز یه عده دنبال غارت بودن
هنوز یه عده از غارت سیر نشده بودن..
شیخ محمد قائمی (ره)میگفت :یه وقت بی بی رو کرد به این نانجیبایی که دنبال غارت بودن فرمودن این دور و بر بچه ندیدین؟ خیلی حرفه ها ..دختر علی بیاد رو بزنه به این نامردا سراغ این دو سه تا بچه گمشده رو بگیره.. اونقدر گشتن دیدن زیر یه بوته ی خار این دو تا همدیگه رو بغل کردن گویا دارن گریه میکنن.. آخه زیر صورتشون خیس اشک شده بود زمین گل شده بود از ترس ..تا اومدن این بچه ها رو بگیرن دیدن یه سیاهی داره از دور جلو میاد.. بی بی با گریه گفت: نیا دیگه بسه..اینقدر این بچه ها امروز کتک خوردن دیگه بسه دیگه نزن..
اما تعجب کرد دید داره صدا گریه میاد تو تو این دشت کدوم مرده داره با ما گریه میکنه دلش برا ما میسوزه..دید صدا آشناست..با گریه میگه زینب من بابات علیم اونم که پشت سرمه مادرت زهراست
«حسین...»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_محرم
#شام_غریبان_امام_حسین
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
12_Bazri-Shab_11_Moharam1396-001_(www.rasekhoon.net).mp3
16.78M
|⇦•پنج تن یک تنه...
#روضه_امام_حسین علیه السلام
#شام_غریبان به نفسِ حاج محمد رضا بذری