سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
📝 #محمد_رسولی
#شعر
🔹 مدح حضرت علیاکبر(ع) و وصف اتفاقات روز و انتخابات
ای دل امشب بیشتر بیتاب باش
محو آقازادهی ارباب باش
دلبری محو رخ دلدادهای
وه چه آقایی چه آقازادهای
حرف جانبازی شود، آماده اوست
ای برادر بنگر آقازاده اوست
جانفدای مکتب و دین است این
رسم آقازادگی این است این
عدهای لفظ ز معنا خالی اند
بس که آقازادهی پوشالیاند
عدهای فکر عبور از مردمند
در همین شهرند و دور از مردمند
پای صندوق آفتابی میشوند
پشت جبهه انقلابی میشوند
فکرشان دنبال حزب و دسته است
انقلاب از دست اینها خسته است
دیده ملت آخر هر چیز را
فرق خدمتکار و عشق میز را
ما نخوابیدیم بیداریم ما
ملت تشییع سرداریم ما
او که قبرش هم کنار مردم است
هم چنان خدمتگزار مردم است
آی مسول عزیز و محترم
خادم مردم بمان در این حرم
تا ابد باری گران بر دوش توست
مردم ما جایشان آغوش توست
صندلی اینجا فراوان ریخته
پای آن خون شهیدان ریخته
پس تو امید دل دشمن نباش
تکهای از پازل دشمن نباش
آه از آنکس که ناکس میشود
دشمن از رفتار او حس میشود
با همه این حرفها حرّیم ما
از شهیدان که نمیبرّیم ما
بی خبر از حال کشور نیستیم
با خبر هستیم که میایستیم
یک دل و یک رای و یک رنگیم ما
از همان آغاز در جنگیم ما
عرصه بر اهل حقیقت تنگ نیست
لحظهای دنیا بدون جنگ نیست
چون زنم بر سینه سنگ صلح را؟
کی جهان دیده است رنگ صلح را؟
هرکجا آیینه هست و سنگ هست
جنگ هست و جنگ هست و جنگ هست
جنگ حتما موشک و خمپاره نیست
خانههای مردم آواره نیست
کار او تغییر باورهای ماست
جنگ گاهی پشت سنگرهای ماست
الغرض این جنگ، جنگ ریشههاست
عرصهاش امروز در اندیشههاست
رزمگاه دیگری برپا شده است
نوبت جنگ روایتها شده است
جنگ مابین امید و خستگی
جنگ استقلال با وابستگی
جنگ ویرانی و آبادی است این
جنگ استبداد و آزادی است این
جنگ استعمار با حق خواهی است
بی تفاوت بودنم کوتاهی است
نیست در عالم به غیر از این دو راه
راه کاخ سبز، راه قتلگاه
نیست اینجا یک دو قطبی بیشتر
حق و باطل، کفر و ایمان، خیر و شر
عزم ما بر مکر دشمن غالب است
دشمن و دلسوزی ما؟! جالب است
ردی از دشمن که دیدی مکث کن
هرچه که او خواست تو برعکس کن
خانهای را که به زحمت ساختیم
بگذریم از آن یقینا باختیم
حفظ باید کرد این احساس را
حفظ باید کرد این میراث را
من شعارم مرگ بر ناکامی است
رای من، جمهوری اسلامی است
جنگ یعنی جنگ تاریکی و نور
صلح باشد صبح فردای ظهور
📝 #محمد_رسولی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#غزل
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
#محمد_رسولی
#حضرت_رقیه_علیها_السلام
#غزل
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
📝 #محمد_رسولی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#غزل
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
#محمد_رسولی