eitaa logo
احسان تبریزیان
981 دنبال‌کننده
137 عکس
105 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
زینب آورد امانتی ها را سربه زیر و خجالتی ها را سینه زن های اکبر و اصغر اولین بچه هیئتی ها را تا مشخص شود عیار خودش می فرستاد قیمتی ها را دولت دختر علی می برد آبروی حکومتی ها را روی پا نیزه ها بلند شدند تا ببینند غیرتی ها را دور می شد دو رد پا از هم در پی آن ، دو تا صدا از هم از همان دور بوسه می گیرند جای بابا دوتا دوتا از هم تا بسازند کربلا باهم تا بگیرند کربلا از هم با رجز های حیدری این دو جان گرفتند بارها از هم دورشان جمع می شود لشکر کم کنی هر کدام را از هم تیغ ها عاقبت یکی گشتند تا شدند این دوتا جدا از هم عاقبت داغ روزگار شدند دو غزال حرم شکار شدند سر هر یک به یک طرف افتاد تا که معنای ذوالفقار شدند تا که این دو علی علی گفتند همه ی دشت نیزه دار شدند دانه دانه به خاک افتادند سیب بودند پس انار شدند تیغ ها چون شدند دست به کار چکمه ها نیز پا به کار شدند ساعتی بعد با سری خونین بر سر نیزه ها سوار شدند
(۱) دوست دارم که ترک لاف کنم خلوتی رفته، اعتکاف کنم تا شوم مُحرم حریم دمشق کعبه‌ی عشق را طواف کنم سخن از کاف و ها و یا گویم صحبت از عین و شین و قاف کنم حرف از معنی حجاب زنم یاد از بانوی عفاف کنم اوّلین حرف و آخرین مطلب السّلام علیکِ یا زینب! (۲) السّلام ای ملیکة الدّنیا! السّلام ای شفیعة العقبا! السّلام ای نبیره‌ی یاسین! السّلام ای نتیجه‌ی طاها! السّلام ای سلالة الحیدر! السّلام ای سلیلة الزّهرا! السّلام ای حسن ز پا تا سر! السّلام ای حسین سر تا پا! بردی ای نور عین و عین نور! تو از این پنج نور، فیض حضور (۳) ای تو ناموس قادر متعال! مایه‌ی افتخار احمد و آل فاطمه عصمت و علی خصلت مجتبی سیرت و حسین کمال ای حریم تو احسن المأمن! وی مدیح تو افضل الاعمال! دم ز تو می‌زنیم در همه دم یاد تو می‌کنیم در همه حال ای که یادت نمی‌رود از یاد! پدر و مادرم فدای تو باد! (۴) فاطمه زاده و علی حسبی علوی ذات و فاطمی نسبی کرمت شامل رجال و نسا حرمت مستجار شیخ و صبی ای ملقّب به زین اب! زینب! تو سزاوار این‌چنین لقبی زینبت خوانده است گر چه خدا به خدا زِین جدّ و امّ و ابی ای تو آیینه‌ی صفات حق! عفّت تام، عصمت مطلق (۵) خطبه‌هایت مبلّغ مکتب گریه‌هایت مروّج مذهب از تو باید سرود در هر روز بر تو باید گریست در هر شب چه بگویم که در رساله‌ی عشق عشق فتوا دهد بر این مطلب: با ادب با وضو بباید برد نام عُلیا مخدرّه زینب وه! که نامت به وحی، تمثیل ست زآن که نام‌آور تو جبریل ست (۶) ای خداوند عشق! یا زینب! عبد در بند عشق یا زینب! زیر و رو کرده‌ایم کون و مکان نیست مانند عشق، یا زینب! عشق اگر عشق توست ما همه‌ایم آرزومند عشق، یا زینب! کیستی؟ ای به عشق سنگ محک! عشق را با تو هست حقّ نمک (۷) عقل، مجنون توست سیّدتی! عشق، مفتون توست سیّدتی! ماندگار است تا ابد اسلام لیک مدیون توست سیّدتی! حج و صوم و صلوة وخمس و زکات همه مرهون توست سیّدتی! نه فقط کربلا و کوفه و شام کعبه ممنون توست سیّدتی! همه هستیّ خود فدا کردی دِین خود را به دین ادا کردی (۸) محو صبر تو حضرت ایّوب مات اشک تو یوسف و یعقوب یاد تو در ضمیر جان محفوظ نام تو در کتاب دل مکتوب گَرد و خاک حریم پاک تو را حور با گیسویش کند جاروب تویی آن کس که بس مصیبت دید شد به امّ المصائبی منسوب چه مصائب؟ که سخت پیرت کرد بلکه از عمر خویش سیرت کرد (۹) آن که از بار غم خمیده تویی داغ بر روی داغ دیده تویی آن که هم بوده مادر دو شهید هم شده مادرش شهیده تویی آن که از خیمه‌گاه تا گودال همه‌ی راه را دویده تویی آن که فریاد واحسینایش از زمین بر فلک رسیده تویی تویی آن زن که رفت مردانه کوفه، زندان و شام، ویرانه (۱۰) تویی آن بانویی که فاضله بود بری از نقص بود و کامله بود تویی آن بانویی که در دل شب گرم راز و نیاز و نافله بود تویی آن بانویی که بر لب او نه گلایه نه شِکوه نه گله بود تویی آن بانویی که چل منزل در اسیری امیر قافله بود راه را با حسین کردی طی تو به محمل، حسین بر سر نی (۱۱) چون که می‌رفتی، ای علی‌رفتار! به سوی قبر احمد مختار تا حریم رسول اکرم بود، پیش‌گام تو حیدر کرّار هم حسن همرهت بُدی ز یمین هم حسین از پی‌ات شدی ز یسار تو کجا روی ناقه‌ی عریان؟ تو کجا بین کوچه و بازار؟ خاطر عاطر تو آزردند بزم نامحرمان تو را بردند (۱۲) ای مهین جلوه‌ی دلارایی! وی بهین اسوه‌ی شکیبایی! ما همه ذرّه و تو خورشیدی ما همه قطره و تو دریایی ای وجودت مطاف درد و غم در لقب کعبة الرّزایایی آن همه داغ دیدی و گفتی من ندیدم به غیر زیبایی همه مبهوت و مات بینش تو آفرین‌ها بر آفرینش تو (۱۳) گر شود صبر با تو رو در رو پیش پای تو می‌زند زانو صابران را تو برترین اسوه شاکران را تو بهترین الگو درد جان را محبتت درمان زخم دل را ولایتت دارو ما فقیر تو و تو مستغنی ما گدای تو و تو شه‌بانو هر چه هستیم خوب یا که بدیم چنگ بر تار چادر تو زدیم (۱۴) من کجا مدح دخت دخت رسول؟ نازپرورده‌ی علیّ و بتول ای عقیله میان هاشمیان! عاجز از درک تو تمام عقول تا بیایم به آستان‌بوسی کی به من می‌دهی تو اذن دخول؟ به سر آمد مدیحه و پایش بزن از راه مهر، مُهر قبول "تربتم" لیک کم‌ترم از خاک باد ارواح العالمین فداک!
4_5794310434521619240.mp3
7.71M
🎧 🚩 فرزندان حضرت زینب سلام‌الله علیها 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی
📎منم اونکه آقا بهت راهو بستم --------------------------------- منم اونکه آقا بهت راهو بستم میدونی که خیلی دلت رو شکستم منم اونکه لرزوند دل بچه‌هارو اونم که رقم زد برات کربلا رو نگا کن که حالا سرافکنده‌ام من به پیش نگاه تو شرمنده‌ام من کوچیکم ولی تو بزرگی کن آقا بیا بگذر از من تو رو جون زهرا __________ منم مثل حرّم پشیمون و خستم نمک خوردم اما نمکدون شکستم میبینی اسیرم تو مرداب دنیا ندارم امیدی به امروز و فردا نجاتم بده که خداییش بریدم هدر رفته عمرم ته خط رسیدم یه نفرین کن آقا منم سر به راه شم یه کاری کن از این اسارت رها شم _________ وفا کردی اما جفا دیدی از من عطا کردی اما خطا دیدی از من یه کوه طلا رو به ارزن فروختم به یک لحظه لذت حسینو فروختم تمومی حرفام به جز ادعا نیست من اصلا مسیرم شبیه شما نیست فقط داد زدم که دوست دارم آقا تا وقت عمل شد کم آوردم آقا 🆔@ehsantabriziyan
در رگ رگش نشانه‌ی خوی کریم بود او وارث کمال پدر از قدیم بود دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود این کودک شهید که گفته یتیم بود؟ وقتی حسین سایه‌ی بالای سر شود کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟ در لحظه‌های پر طپش نوجوانی‌اش با آن دل کبوتری و آسمانی‌اش با حکم عمّه، عمّه‌ی قامت کمانی‌اش بر تل زینبیه بود پی دیده بانی‌اش اخبار را به محضر عمّه رسانده است دور عمو به غیر غریبی نمانده است خورشید را به دیده شفق‌گونه دید و رفت از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت از خیمه‌ها کبوتر عاشق پرید و رفت تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت می‌رفت پا برهنه در آن صحنه‌ی جدال می‌گفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال دارد به قتلگاه سرازیر می‌شود مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می‌شود کم کم خمیده می‌شود و پیر می‌شود یک آن تعلّلی بکند دیر می‌شود در موج خون حقیقت دریا نشسته است دورش تمام نیزه و تیر شکسته است :: دستش برید و گفت: که ای وای مادرم رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست خونش حنا به روی عمویش کشیده است از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است تیری تمام قد به گلویش رسیده است تیری که طرح حنجره‌اش را بهم زده آتش به جان مضطر اهل حرم زده یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه ماندند در میانه‌ی گرگان یک سپاه فریاد مادرانه‌ای آید که: آه، آه دارد صدای اسب می‌آید ز قتلگاه ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند ارواح انبیا همه با شیون آمدند
بارگاهی که شده عرش خدا کَفْش‌کَنش لشکری پای نهادند به روی بدنش این حسین است که مانده است تنش روی زمین؟! یا روی خاک، به لب آمده جان حسنش یک‌ نفر درصدد غارت عمامه‌ی او یک نفر آمده تاکه ببرد پیرهنش دورتادورِ حرم دست حرامی‌ها بود وارد معرکه شد شیر یل صف شکنش رجز شیر جمل نعره‌ی مستانه‌ی اوست یاحسن بود که می‌ریخت ز کنج دهنش آمد و داشت به لب آیه‌ی "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" گفت سیناست همین سینه‌ی غرق محنش بی وضو آنکه نبرده است دمی نام عمو بود با شمر درآن مهلکه روی سخنش به ادب نافه‌گشایی کن ازآن زلفِ سیاه *جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش* ساربانا سر من سهم تو اما عوضش دست بردار از انگشت و عقیق یمنش بود آن لحظه دعای لب عطشان عمو که میان دل خود داشت غم یاسمنش *یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از دست حسود چمنش* وای از بال و پرش، رفت به غارت با تیغ وای از حنجره‌اش، حرمله شد راهزنش وطن آغوش حسین است، خوشا عبدالله لاأقل جان نسپرده است به دور از وطنش *جناب حافظ (ره)
چون باد در حرارت دشت و دمن دوید چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا رو به شکارگاه، غزال ختن دوید می‌خواست ایستاده نسوزد شبیه شمع خورشید‌وار با همۀ سوختن دوید مردان، زره به قامت مردانه بسته‌اند این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟ با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه غربت‌کشیده بود و به سوی وطن دوید تیغ برهنه منتظر دست‌بوسی‌اش با سر به پای‌بوس تن بی‌کفن دوید آغشته شد به خون خدا خون پاک او وانگاه در رگان عقیق یمن دوید یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟ زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید
برادر تشت خون را لاله‌باران کرد، یادم هست و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد، یادم هست صدا زد: رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود برادر! با تو تا هنگامۀ گودال خواهم بود برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد برادر آن‌که شمشیرش خرافات جمل را کشت شکوهش جبت و طاغوت جهان، لات و هبل را کشت سخن فرمود با لب‌های قاسم، مرگ شیرین شد و ثاراللّهی‌ام با خون عبداللّه رنگین شد درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده برایم دست خود را سایۀ سر نه، سپر کرده بیا خواهر، ببین خون جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبداللّهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر شبیه کودکی‌هامان بساط گریه برپا کن بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد گلوی سرخِ عبداللّه آهنگ حسن دارد بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر صدای روضه می‌آید، صدای روضۀ مادر
رفت قاسم، رفت سقا و علی اکبر... عمو من ز تو تنهاتر و از من تو تنهاتر عمو نیست زور و بازویم مثل علی اکبر ولی هست اما غیرتم مثل علی اصغر عمو به سکینه گفته‌ام غصه نخور از رفتنم دست‌های من فدای معجرت دخترعمو زمزمِ خون راه افتاده‌ست، دست و پا نزن می‌دوم سوی تو مثل هاجرِ مضطر عمو جایِ بابایم پدر بودی برایم سال‌ها ای عزیزِ مهربانتر از پدر مادر، عمو آمدم یک ثانیه زنده بمانی بیشتر عمه رویت را ببیند دفعه‌ای دیگر عمو :: گیسویی که عمه‌ام دیروز می‌زد شانه‌اش آه افتاده‌ست دستِ شمر خیره‌سر عمو بینِ نیزه خوردنت جورِ مرا هم می‌کِشی زحمتت دادم حلالم کن دم آخر عمو نیزه خورده پهلویت، افتاده‌ای روی زمین آمده انگار مادر باز پشت در عمو حرمله با تیر جسمم را به جسمت دوخته برنمی‌دارم اگر از پیکرت پیکر عمو من ندارم دست؛ اما برندارم از تو دست تا دم جان دادنم مانند آب‌آور عمو چون تمام کودکی حالا در آغوشِ توأم نیست پایانی برای من از این بهتر عمو سروده گروه
برده‌ست بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسطه بین زمین و آسمان، دست جز از درِ این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن، دست در سجده و بر خاک افتادن، زبان، سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان، دست در پهنه‌ی تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان، دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در، یک پهلوان، دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان، دست جان‌ها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان، دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده بر در این آستان، دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان، دست یک روز در جنگ اُحد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است :: یک روز حیدر در دفاعِ از پیمبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیرِ کل‌ِ عالَم یَنصُرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان، دست راه گلو را داشت طی می‌کرد خنجر سد کرد راه حمله‌اش را ناگهان، دست آمد به مهمانیِ آغوشِ عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست زینب دو دستی بر سرش می‌زد در آنجا می‌رفت وقتی سمت چوب خیزران، دست :: هر قدْر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان، دست
وقتی عدو به روی تو شمشیر می‌کشد از درد تو تمام تنم تیر می‌کشد طاقت ندارم این همه تنها ببینمت وقتی که چلّه چلّه کمان تیر می‌کشد این بغضِ جان‌ستان که تو بی‌کس‌ترین شدی پای مرا به بازی تقدیر می‌کشد ای قاری همیشهٔ قرآن آسمان کار تو جزء جزء به تفسیر می‌کشد این‌که زِ هر طرف نفست را گرفته‌اند آن کوچه را به مسلخ تصویر می‌کشد برخیز! ای امام نماز فرشته‌ها لشکر برای قتل تو تکبیر می‌کشد