「هےنگاهتبکنمگمبشومدرچشمت
گمشدن
درشبِچشمانتوپیداشدناست💙🌧」
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🍀💛
#گندم_ری_نخواهی_خورد
نمیرسند به مُلکِ ری، آنهایی
که به هوایش خونِ مظلوم ریختند ...
+ منتقمِخونِشهیدخودخداست! منتظرباش!
#ترامپ_قمار_باز
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
سفرهۍ ݪطف علے تـا اینکہ برپـا مۍشود
واژهۍ احسـاݩ و نیکے خوب معنـا مۍشود..🌸
#حیدرڪرار
#اسلامعلیڪیاامیرالمومنیݩ(ع)🙌🏻
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
❗️اگر جلوی خود را در گناه نگیریم
🌼آیت الله بهجت (ره) :
ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﻣﻌﺎﺻﯽ ﻧﮕﯿﺮﯾﻢ، ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻭ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﻭ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍ ﺑﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﺍﻟﻬﯽ، ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ!
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
-♥️🌱
اگر زن ها این انقلاب را نمیپذیرفتند
و به آن باور نداشتند؛
مطمئناً انقلاب اسلامی واقع نمیشد...!!
• آیتاللّٰهخامنهای🌸🌿
↬یقیناً ڪُلُه خَیر⇜
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
#پارت_واقعی
پتو رو كنار ميزنم دستش رو ميذارم روي شكم تخت و صافم:
-ميگن بايد اينجا باشه! هيجان انگيز نيست؟
لرزش نامحسوس دستش رو حس ميكنم. با ترديد به شكمم نگاه ميكنه. همونطور ميذاره دستش اونجا بمونه.
حس خوبي بهم ميده. تموم وجودم گرم ميشه.
يه نطفه درونم و اين مهربون شدن خانزاده خيلي عجيب و شيرينه!
عضلات شكمم منقبض و چشمام پر حرارت ميشه. آروم لب ميزنه:
-بهش شب بخير بگم؟
پلكام مي لرزه:
لبهاش و نزديك شکمم نگه ميداره. از خالي شدن نفس هاش روي پوستم گر مي گيرم:
شب بخير كوچولو...
لحنش برام اغواگر به نظر ميرسه و وقتي لباي خيسش به شکمم میخوره و بوسه اي روش ميزنه. حس ميكنم ته دلم فرو ميريزه. ميخواد دستشو برداره كه بي اختيار دستشو چنگ ميزنم و اجازه اين كار رو بهش نميدم و ..❌
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
دختر چهارده ساله حامله از پسرخان😳☝️
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت221 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت222
#نویسنده_سیین_باقری
نسرین از اول هم مهربون بود بعد از اینکه همدیگه رو خوب چلوندیم ملیحه با شور شعف زیادی گفت بریم پشت باغ مخفیگاه دارم اونجا یه دل سیر حرف بزنیم
سه تایی دست همدیگه رو گرفتیم فارغ از اینکه من رعیتم و اونا خانزاده با خوشحالی کنار هم بودیم و پشت درختا نشسته بودیم بی توجه به سرمای هوا گپ میزدیم میگفتیم و میخندیدیم تا اینکه نسرین بی هوا گفت
_عقیله جون بخشیدی منو؟
دلم نمیخواست ملیحه از این راز باخبر بشه ولی اون فضول تر از این حرفا بود انقدر گفت چرا چرا که نسرین مجبور شد براش توضیح بده
_اون روز من خیلی ناراحت شدم نادر تو حالش خودش نبود عقیله نمیدونسته داره چیکار میکنه
رفته مهمونی؛ اونجا رویا دختر خالمو دیده؛ اینا از بچگی همدیگه رو دوست داشتن ولی نمیدونم چیشد که رویا بعد از اینکه دبیرستانش تموم شد گفت نادرو نمیخواد اون روز هم تو جشن دوباره بهش ابراز علاقه میکنه رویا پسش میزنه
ناراحت بوده میاد خونه عقیله رو پشت درختا میبینه خواسته اذیتش کنه، بابا سر میرسه
دستامو گرفت و گفت
_ببخشید عزیزم به خدا هنوزم منو مامان ازت یاد میکنیم نمیدونستم اینجایی و گرنه یه جوری خودمو بهت میرسوندم
لبخندی زدم و گفتم
_گذشت دیگه منم فراموش کردم
ملیحه تو شوک بود
_چرا ناراحتین خانوم؟
عصبی تشر زد
_زهرمار عقیله بدم میاد با احترام حرف میزنی
دایی عامر با صدا خندید و رو به من گفت
_عمه ات هنوزم بی اعصابه؟
تلخ خندیدم و گفتم
_عزیزدلم .. اره یه مقدار اعصاب نداره ته تغاری باغستون
_حیف شده ملیحه شایدم کم کاری از من بود شاید باید عاقلانه تر ازش خواستگاری میکردم حداقل به خان میگفتم نه پدرت
مامان گفت
_قسمت نبوده داداش اگه قسمت باشه زمین و زمان بهمدیگه دوخته بشه بازهم کسی نمیتونه مانع بشه
دایی سری تکون داد و جواب داد
_درسته ولی تلاش بیشتری میطلبید وگرنه ملیحه نمیوفتاد به چنگ نادر هرچند من رعیت زاده بودم ولی عاشق بودم چیزی که نادر نداشت
مامان حسرت گفت
_مگه ملیحه دلش راضی بود؟ تا شب عقد هم گریه میکرد و نگاهش به در منتظر تو بود ولی چه میشد کرد که خودخواهی جمشید خان و خبط پسرصادق خان ملیحه رو بیچاره کرد
_پسرصادق خان اسم نداره مامان؟
لبخند زد و گفت
_نمیتونم به زبون بیارم وقتی شاخ شمشادم کنارمه
مریم حسادتش گل کرد
_منم که ته گلدونم
دست انداختم دور گردنش به خودم نزدیکش کردم
_شما طوطی سخنگوی منی حسادت نکن که دلم میپوسه از اخمات
لبخند زد و خیلی راحت سرشو گذاشت روی پام و به مامان گفت
_ادامه اش رو بگین مامان
مامان دوباره چشماشو دوخت به گلای قالی و گفت
_از ترس اینکه ملیحه چیزی به گوش خانواده ش نرسونه ازش قول گرفتم حرفی نزنه ولی بعدها فهمیدم برای برادرش گفته بود
قربانعلی نفس زنون اومد سمتمون
_خانم کوچیک کجایین بابا جان بیاین ناهاره پدرتون منتظره
ملیحه و نسرین سبک بال بلند شدن رفتن سمت اندرونی
حتی قربانعلی ندید من اونجا نشستم
آهی کشیدم و دست زدم زیر چونه ام به تماشای درختای پاییزی نشستم و فکر کردم به اون شب که اگه خان نرسیده بود چه عاقبتی در انتطارم بود
صدای پایی شنیدم باعث شد تو جام جا به جا بشم و سرک بکشم ببینم کیه که داره بهم نزدیک میشه
با دیدن نادر خان که اخم شدیدی روی پیشونیش بود ناخواسته لرزه افتاد به جونم و دستام یخ زد
نزدیکم شد بدون نیم نگاهی گفت
_چطوری چشم آبی؟
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانال رمــان دوم مـــــا👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
ولا تجسسو...❌
و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید.
#قرآن
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
اگه خودت اولین طرفدار خودت نیستی
انتظار نداشته باش کس دیگه ای هم
طرفدار تو باشه🙌🏼🧡
|
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
خُذنےلِڪربلاءیآحُسَین
حیثُاݪحَیاةُفِےتَعود "
- حسین«؏»جآنَم🧡
مراباخودبھكربلاببر
جایۍڪھزندگیبھمن
بازمیگردد(:"
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
[🖇♥]
•دل نبستـم بهـ جهانے،
کهـ همهـ وسوسه است🌍•
•از همـهـ ارث جهــان،
یک تــو برایـم کافےست💍•
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
🔻پیامبر اکرم(ص): به من ایمان نیاورده است آنکه شب را سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد.
📚اصول کافی
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2