eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت340 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) *الهه* کم کم داشتم به وضعیتی که اینجا داشتم عادت میکردم بعد از ۲۰ روز عامرخان برگشت سرکارش و من مونده ام تو خونه اش تا روشنایی بدم به زندگیش میگفت عین دختر نداشتمی که هر لحظه از زندگیم آرزوشو داشتم منم دل خوش بودم به همین حرفای امیدوار کننده عقیله میگفت آبا از آسیاب افتاده تب و تاب فوت بابابزرگ کمرنگ تر شده و مامان مهری موندگار در سیاه کمر میگف چراغ خونه ی صبرایی روشن شده ولی خبری از خودش نیست خاطراتمو مرور میکردم و اشک میریختم بیهوده دور خودم میچرخیدم جارو میزدم ظرفا رو جا به جا میکردم غذا درست میکردم مینشستم پا میشدم کلافه بودم با اینکارا من درست نمیشدم الهه ی الان زمین تا آسمون تفاوت داشت با الهه یک ماه پیش با الهه شش ماه پیش کلافه شدم نشستم وسط هال بلند بلند اشک ریختم و به درگاه خدا گله و شکایت کردم از بخت تیره و تارم نمیدونم چند ساعت گذشته که بود شبیه هرروز صدای دینگ در ورودی اومد و عامر خان یا الله گویان وارد شد دستاش پر از پلاستیکهای میوه و تنقلات بود با خنده گفت _الهه جان بابا بیا خریدارو بردا .... هنوز جنله اش تموم نشده بود نگاهش افتاد به الهه که وسط اتاق افتاده بود و با چشمهای اشکبار نگاهش میکرد پلاستیکارو گذاشت زمین و اومد کنار نشست _چیشده خوبی؟ سرمو تکون دادم و دستی به گونه ها و بینیم کشیدم _خوبم صدام بم و گرفته شده بود جوری که خودمم باورم نمیشد _دلم برای مامانم تنگ شده عامر خان بریم سیاه کمر قول میدم ناشناس باشیم سرشو به نشانه منفی تکون داد و گفت _نمیشه اونجا هرجاش که پا بذاری جمشید خان هست با فوت صادق خدابیامرز بیخیال تو شدن صبر کن تا روزیکه مادرت بیاد اینجا الان همه خبر دارن جای تو امنه فقط نمیدونن دقیقا کجایی چند وقته عقیله میخواد بیاد اینجا و از سیاه کمر دل بکنه ولی میترسه تعقیب بشه لب باز کردم تا بگم طاقتم طاق شده و قصد برگشتن دارم ولی زنگ گوشی عامر خان اجازه نداد از جیب کتش در آوورد و بدون معطلی جواب داد _جانم عقیله جان سکوت کرد انگار شوکه بود چند ثانیه جوابی نداد و بعد گوشی رو گرفت سمتم _با تو کار داره عقیله خانم بامن چیکار داشت تا حالا باهام حرف نزده بود گوشی رو کنار گوشم قرار دادم و با صدای آرومی جواب دادم _الو؟ ریتم تند نفسهای مردونه ی پشت گوشی خبر از حضور کسی بجز عقیله میداد _سلام دختر فراری شنیدن صدای غمگین و ناراحتی که سعی میکرد شوخ بنظر برسه، دلم رو لرزوند غمم گرفت بغضم جا خوش کرد کنج گلوم _چقدر بد بودم که فرار رو ترجیح دادی؟ منکه گفته بودم درستش میکنم اولین قطره ی اشک _فرارت آبرو و اعتبار که ازم گرفت هیچ؛ آروم و قرار هم ازم گرفته اخرین نوه ی صادق خان چقدر متفاوت شده بود پسرعمویی که از بچگی محرمش بودم و چندماهه که فهمیدم با صیغه ی ایلزاد بودن راهی به ازدواج با دیگری ندارم 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت341 #نویسنده_سیین_باقری
✨☝️ اعضای جدید خوش آمدید❤ از پارت اول که سنجاق شده استفاده کنید و ۳۴۰ پارت رمان انلاین رو بخونید💋 بازهم پارت داریم😌👌
|✨|سلام دوستانی که تمایل دارند توی گروه نقد و بررسی رمان الهه شرکت کنن لطفا تشریف بیارن گروه♥️👇 https://eitaa.com/joinchat/606077003Cf3d23606de اگه جایی از رمان براتون ابهام داره مطرح کنید✅ |✨|
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت341 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) ریتم نفسهاش تند تر شد انگار عصبانی بود شاید هم بقول خودش بیقرار _نمیپرسم کجایی نمیخوام بدونم کجایی برعکس بابابزرگ در به در دنبالت نمیگردم آدم خوبی نشدم صیغه رو هم نمیبخشم منتظر میمونم تا روزیکه دست تقدیر مارو مقابل هم قرار بده دلم داشت زیر و رو میشد انگار یه کاسه آب جوش ریخته باشن توش و زیرش کبریت کشیده باشن جوش میزد و میجوشید _اگه یه روز مقابل هم قرار گرفتیم اون روز دیگه ازت نمیگذرم به فکر انتقام نیستم چون قرار نیست انتقام بگیرم ولی دیگه دلم اجازه نمیده ازت بگذرم پوزخندی زد و ادامه داد _سَر تر از هیچکسی نیست ولی برای دل من هستی سَر تری یادته اون رفیقم گفت ان شالله که این اخریشه؟ اره اخریش بود قصد هم ندارم بیخیالش بشم ولی دنبالت نمیام الهه اگه سهم منی دست تقدیر انقدر میچرخه تا تو رو رو به روم ببینم سکوت کرده بودم و جز صدای تنفسم صدای دیگه ای نمیرفت سمت ایلزاد _دوباره از اعتبارم مایه میذارم با هماهنگی دانشگاه منتقلت میکنم هر شهری که هستی، نمیخوام بفهمم به کجا رضایت میدن فقط میگم کارتو جور کنن درستو بخون نذار فردا روزی بگی ایلزاد مانعم شد نگاهی به عامر خان نگاهی به گوشی انداختم باورم نمیشد بخواد برام چنین کاری کنه _این تنها کاری بود که از دستم برمیومد بقیه اش رو میسپرم به خدایی که ۳۰ سال از زندگیم نداشتمش جوابی نمیدادم منتظر جوابم هم نموند ارتباط رو قطع کرد _چی میگفت پسر ناصر؟ پسر ناصر؟ چند ثانیه طول کشید تا مغزمون فرمون بده و اطلاعات بالا بیاره از اینکه پسرناصر کیه _گفت گفت میتونم برم دانشگاه عامر خان دسای به زمین کوبید و زیر لب گفت _لعنتی اگه عقیله ضامنش نمیشد هرگز اجازه نمیدادم به تو زنگ بزنه شوکه از حرکت ناگهانی عامر خان پرسیدم _چ .. چرا عقیله خانم انق... انقد هوای ایلزاد رو داره؟ بلند شد آستینش رو بالا زد و رفت سمت روشویی برای وضو _از وقتی مادرش ترکش کرد و تنها موند ۷_۸ ساله که بود ناخوداگاه خو پیدا کرد به عقیله شاید چون نسرین زیاد میرفت دیدنش زیرلب با صدای بلند تری الله اکبر الله اکبر رو تکرار کرد و مسح پا رو کشید رفت سمت سجاده اش 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
❥❥❥ خدا درقرآن‌ منتظرِحرف‌زدن‌با ماست؛ ما بانخواندنش‌میگوییم‌خداچرا جوابِ‌ما‌نمیدهد..!(: .. کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۷ روز مانده... به دست بر زمین افتاده سوگند شهـادت آیه‌ای کم داشت بی‌تو کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
[🖤🥀] . . مـادرےدربـسـتربـیمارےواربـابما روزوشـب‌گـریـہ‌براےحال‌مادر‌مے‌ڪند..🍂 . . کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
قسمَتـی وجود ندارَد براےِ داشـتن هَم بآید هر روز جَنـگید♥️😌 کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
🔴 سپهبد قاسم سلیمانی: باید اتصال مردم به انقلاب‌مان را عمیق‌تر کنیم؛ این وظیفه‌ی ماست. کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
و خدا داند چند نفر بعدها، خاطرات شهدایے را بگویند که این روزها کنار هم‌وطنانشان بودند.. 💔|• سَردٰار دِلهٰا کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
‹🍂 اگه درد میکشم یعنی زندم،اگه زندم یعنی میتونم بجنگم،اگه میتونم بجنگم پس یعنی میتونم موفق شم ..! کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇 🍂 @elahestory 🍂 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2