🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت211 #نویسنده_سیین_باقری با نشستنم کنار دایی عامر م
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت212
#نویسنده_سیین_باقری
عامر که متوجه حضورم شد دستپاچه گفت
_سلام ابجی نماز تموم شد؟
مرد برگشت سمتم خودشو جمع و جور کرد و با لحن ارومی سلام داد
استرس افتاد به جونم از لحن گرم و گیرایی که داشت دستپاچه شدم از حضور نزدیکش توی اتاقکی که چند ساعت پیش دقیقا همونجایی که نشسنه بود من خوابیده بودم
دلم رفته بود برای دوتا نگاه قهوه ای فقط جرات اقرار نداشتم
چادر نمازمو بین انگشت فشردم با گزیدن لب پایینم سلام دادم و رو به عامر گفتم
_بله همین الان تموم شد
بعد هم برای گریز از معرکه گفتم
_اگه اجازه بدین من برم با خانم کوچیک درس بخونم
خیلی زود دفتر کتابمو برداشتم و از اتاقک فرار کردم
میدونستم خانم کوچیک خونه نیست و رفته گردش اما راه چاره ای نداشتم برای فرار از گرمای وحشتناک اتاق که داشت تمام تنمو میسوزوند
هوا سرد بود و من تحمل سرما رو نداشتم جایی هم نداشتم که بخوام بهش پناه ببرم
پس رفتم سمت الونک قربانعلی تق تق در زدم خیلی زود صدای گرم و دلنشینش بلند شد
_بله بابا بیا تو هرکی هستی
لبخندی زدم دمپاییمو از پام خارج کردم وارد اتاقش شدم
سفره شامش پهن بود لقمه توی دهانش بود
_ای وای بد موقع مزاحم شدم
لقمه اش رو قورت داد گفت
_اتفاقا خوب موقع ای اومدی بابا بیا بشین سر سفره که پهنه مطمینم شام نخوردی
_نه شما راحت باشین اصلا من میرم
_دخترم اگه بری ناراحت میشما بیا باباجان بیا
خندیدم و اروم گام برداشتم رفتم سفره ی کوچک پارچه ایش که روش پر از نون خشک خورد شده بود و تخم مرغ و سیب زمینی ابپز
_خب بابا نگفتی چرا سری به ما زدی؟
درحالیکه تیکه نونی میذاشتم توی دهنم جواب دادم
_اومدم توی باغ قدم بزنم گفتم سری هم به شما بزنم
_توی باغ؟ تو این سرما؟
خندیدم و گفتم
_خانم کوچیک نیست؛ سرگردون شدم هرشب باهم درس میخوندیم
_آها ملیحه بانو هم رفته گردش امروز
عمیقا غرق فکر کردن به حضور پسرخان تو اتاقک بودم و جوابی به قربانعلی ندادم
_اره بابا داشتم میگفتم ان شالله که فردا توی مجلسی که میخواد برگزار بشه؛ خان وفایی بزرگی کنه و دندون طمعش رو بکشه؛ شاید این رعیت بیچاره هم به نون و نوایی رسیدن
گیج پرسیدم
_یعنی چی قربانعلی؟
_هیچی بابا این جمشید از قدیم الایام زورگو بود و مال رعیت خور
پارسال که دست مردم به خریدن بذر نرسید؛ این بز خری کرد و تمام زمینا رو مفت از چنگ مردم در اوورد
اولش به اسم اجاره بعد هم گفت که مال خودمه و شما حقی ندارید
خب مردم بیچاره چی میگفتن؛ اگه اعتراض میکردن حتی کشاورزی روی زمینای خودشونم ازشون میگرفت چه برسه به اینکه صاحب بشن
صادقانه گفتم
_خان وفایی رو دوست ندارم
آهی کشید و گفت
_هیچکی دوست نداره بابا انقدر ظلم کرده به مردم بیچاره که راهی برای محبت نذاشته فقط حیف از اون فرشته ای که زنشه
_اره گلرخ خانم مهربونه نسرین هم مهربونه ولی نادر خان؛ نادر خان اصلا خوب نیست
در همین حین در اتاق قربانعلی باز شد و دوباره با پسر خان چشم در چشم شدیم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانال رمــان دوم مـــــا👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞