eitaa logo
🍂 الهه 🍂
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت243 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) روی تخت نشستم و پاهامو جمع کردم تو شکم چونه ام رو گذاشتم روی زانوم با پرکشیدن فکرم سمت روزهای خوب عمارت اولین قطره اشکم چکید دلم کمی محبتهای مامان مهری و خنده های پدربزرگ خان رو خواست دلم سر به سر گذاشتنای محمدمهدی و تشر زدمای رضا رو خواست دلم کمی خواهرونه هام با راضیه رو خواست دلتنگ بودم برای روزهایی که عادی میگذشت و هرروز و هر لحظه شوکی بهمون وارد نمیشد برای عطر چای گل محمدی مامان مهری و حلیم و دارچین خاله سهیلای مهربونم که روزهای اخر عجیب نامهربون شده بود چندبار گوشیمو برداشتم برای راضیه زنگ بزنم دوباره پشیمون شدم هربار اسمشو اووردم روی صفحه دوباره رفتم بیرون آروم و قرار نداشت باید میفهمیدم جریان چی بوده اینجوری روز به روز دلزده تر میشدم از ادمای دور و برم بلند شدم رفتم اتاق احسان بدون اینکه در بزنم باز کردم درحال باز کردن کمربندش بود با تعحب نگاهم کرد _تو چرا اینجوری وارد میشی؟ سرمو زیر انداختم و گفتم _ببخشید فکر میکردم هنوز نیومدی با مکث گفتم _میشه بیام تو؟ خندید و لباساشو عوض کرد اومد دستمو گرفت کشوندم داخل اتاق _تو که اومدی دیگه چرا اجازه میگیری گلپر چند وقت بود بهم محبت نکرده بود انقدر دلم پر بود که به محض نشستنش روی تخت خودمو ولوو کردم تو بغلش دستشو گذاشت پشت کمرم و با تشر گفت _من انبار باروتم اشکت بیاد تا خرخره پرم جویدن خرخره اینایی که دارن اذیتت میکنن و فعلا دستم زیر ساطورشونه و نمیتونم حرفی بزنم _احسان؟ _جان دلم عزیزم بغضم بیشتر شد _دلتنگم فشار دستاش بیشتر شد _منم _دلتنگ عمارت بابابزرگم و مامان مهری دلم برای راضیه تنگ شده عمدا اسم راضیه رو آووردم تا واکنششو ببینم دستاش که روی کمرم حرکت میکرد متوقف شد، مشت شد و فشار اوورد به کمرم با صدای خش داری تکرار کرد _راضیه؟ _اره راضیه دلم برای شب اول ماه رمضون تنگ شده که هنوز هیییچ اتفاق بدی نیوفتاده بود سرمو از بغلش کشوندم بیرون و کنجکاو زل زدم به چشمای به خون نشسته اش که انگار تو فضای دیگه ای سیر میکرد _راضیه سرکارم گذاشت دندون قروچه کرد و ادامه داد _من دنبالش نبودم من تو فاز این حرفا نبودم خودش شروع کرد خودش تموم کرد رگهای پیشونیش برجسته شده بود _یه روز اومد گفت دلش میخواد اصفهان قبول شه بهش گفتم چرا اونجا جوابی نداد بهش گفتم ازم دور نشو جوابی نداد بهش گفتم مگه منو دوست نداشتی جوابی نداد چشماشو بست و اخم به پیشونی نشوند _بهش گفتم اگه رفتی احسانو نداری ها بهش گفتم برو ولی یادت باشه خودت خراب کردی ها شونشو بالا انداخت و ادامه داد _رفت ولی خوشحال نبود رفت ولی اون کار احمقانه رو انجام داد رفت ولی ... سرشو تکون داد و گفت _راضیه بینمونو خراب کرد ولی نفهمیدم چرا و کی باعثش شد فقط حسرت اینو میخورم که اونقدری محرم نبودم که بهم بگه چرا منو و همه رو زیر منگنه قرار داده که حتما بره شهر غربت رفت و احسان موند و خبطی که کرده 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞