eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت329 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) *محمد مهدی* چندساعتی بود جنازه روی زمین مونده بود ولی همچنان کسی از تصمیم بابابزرگ مبنی بر اینکه کجا باید دفن میشده با خبر نبود _بخدا من نمیدونم محسن اصلا وقت نشده بوده که بهم بگه این موضوع رو دوباره بابا عصبانی شده بود و با تشر حرف میزد حق داشت نباید جنازه میموند روی زمین مامان مهری اصرار داشت وصیت نامه باز بشه عمه سهیلا با داد و بیداد میگفت نه بعد از دفن میت بابا محسن اومد نزدیک مامان مهری ردی زمین کنارش زانو زد _میدونید وصیت نامه کجاست؟ دوباره اشکاش جاری شد پیرزن بیچاره تو این چند ساعته اندازه ده سال خمیده تر شده بود سرشو تکون داد و با اشاره دست گفت _گاوصندوق اتاق خواب مهدی بلده بازش کنه بابا نگاهم کرد با چشمام بهش اطمینان دادم که میتونم باز کنم از جا بلند شد و اشاره کرد دنبالش برم که دوباره صدای جیغ عمه بلند شد _بابام رو زمینه میخواین وصیت نامه اش رو باز کنید شما رحم به دلتون نیست ها؟ بابا محسن عصبی برگشت سمتش _سهیلا دهنتو میبندی یا بیرونت کنم؟ خواست دوباره داد و بیداد کنه که شوهرش با تشر گفت _سهیلا بس کن زن بیچاره رضا و راضیه که با حرفای مادرشون شرمنده تر میشدن عمه لیلا باوقار نشسته بود گاهی سرشو با تاسف تکون میداد بیچاره عمه ملیحه که سپر طعنه و کنایه های عمه سهیلا بود _برید باز کنید برید بعضیا خوب دندون تیز کردن بابا طاقت نیاوورد رفت سمتش همزمان رضا از جا بلند شد و خودشو انداخت بین مادرشو بابا _دایی تورو خدا به من ببخشید بابا محسن مصنوعی تف انداخا و گفت _حیف اسم خواهر که گذاشتن روی تو صدای گریه های عمه بلند شد و منو بابا روونه ی اتاق مشترک صادق خان و مامان مهری شدیم در کمد دیواریو باز کردم رگال گاو صندوق رو کشیدم با ترفندی که بابابزرگ یادم داده بود بازش کردم _بابا من میدونم بابابزرگ چی وصیت کرده خواست داد و بیداد کنه _نگفتم که یکی مثل عمه بعدا حرف در نیاره نگه دندون تیز کرده یا هرچیزی آرومتر شد _خب نگفته کجا میخواد دفن بشه؟ سر به زیر انداختم _سیاه کمر از جا بلند شدم _تمام اموالشم زده به اسم الهه هیچ ارثی برای شما و بقیه بچهاش نذاشته پوشه زرد رنگ رو خارج کردم و دادم دستش و زودتر از خودش از اتاق رفتم بیرون 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞