🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت333 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت334
#نویسنده_سیین_باقری
یا الله گویان وارد اتاق شدم احتیاط واجب بود وقتی نمیدونستم مهمون کیه برعکس همیشه با سکوت وارد شدم
مامان پروانه با چادر آویزون دستهای آویزون تر وسط اتاق ایستاده بود و از روی شونه هاش اندام مردونه ای که بلند تر از قد و قامتش بود پیدا بود
حدس میزدم کیه دلم نمیخواست نگاهمو بیارم بالاتر با مردمک چشمم در جدال بودم که نرسه به چشمهای مرد برنده ی رو به روم ولی مردونه تر از من ایلزاد بود که با تواضع پیش دستی کرد
_سلام ناخوندم میدونم
دلم به جواب دادن نبود ولی نمیتونستم قدرت تربیت پروانه و عقیله رو در خودم سرکوب کنم که جواب سلام و تواضع در برابر تواضع واجب بود و من باید اجراش میکردم
با صدایی خش دار تر از صدای ایلزاد جواب دادم
_علیک سلام در خونه ی عقیله همیشه به روی حبیب خدا بازه ما بی خبر اومدیم
ایلزاد دست دست کرد تا جمع رو ترک کنه عقیله ولی خانوم تر از این حرفا بود که اجازه ی رفتن بده به کسی که بی گناه مقصر بود
_مگه نگفتم دل نزن برای موندن تو خونه ی عقیله؟
با تعجب مامانو نگاه کردم یعنی واقعا این زن ذره ای حسادت تو خونش نبود که مهربونی نکنه با رقیب عشقی پسرش؟
خودم جواب خودمو دادم خودم رجوع کردم به عقلم؛ نه دلیلی بر نامهربونی نبود وقتی ایلزاد هم قربانی یک اتفاق اسف بار بود
_میدونید که ماجرای شما زمین تا آسمونه تفاوتش برام از ماجرای دیگران ولی الان موندنم جایز نیست
عقیله پیشدستی کرد
_رفتنت به خونه جمشید و اماج طعنه و کنایه قرار گرفتن جایزه پسرجان؟
کاش عقیله اجازه میداد از ایلزاد از میدون و مکان امن من خارج بشه من جز اینجا پناهی نداشتم
_پسر ناصر بزرگ شدی
صدای پروانه چرا خش دار شده بود مگه پسر ناصر تا این حد تعجب داشت؟
_بزرگ بودم پروانه خانم روزی که پدرم کشته شد بزرگ شدم
طعنه بود به ما یا میخواست افتخار کنه به خودش؟
_بزرگ بودم پروانه خانم دقیقا از روزیکه مادرم طوق بیحیایی به گردن انداخت و بچه شیرخوارشو رها کرد و رفت
دیدم پروانه بانو به خودش لرزید
_من بزرگ به دنیا اومدم پروانه خانم نقل افتخار و بزرگ عقلی نیست من کوچک شما هم هستم ولی من از اول هم با موهای سفید به دنیا اومدم که به همه ثابت بشه ایلزاد بچه ی ناخواسته بوده
پروانه بانو به خودش لرزید عقیله سکوت کرده بود وقتی اون سکوت کرده یعنی مهدی کاره ای نیست که مداخله کنه باید سکوت کنه ومعرکه رو تماشا کنه
مامان پروانه تکیه گاه خواست دستشو اوورد بالا و کمک خواست تا سقوط نکنه پا برداشتم برم سمتش ایلزاد زودتر رسید دستشو گرفت
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانال رمــان دوم مـــــا👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞