🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت713
#نویسنده_سیین_باقری
دلم فروریخت این دختر چی میگفت به من از احساسی میگفت که در دل من شکل نگرفته و خودش رو عین ببر زخمی درگیر کرده؟
من چجوری باید پاسخش رو میدادم وقتی خودم از حالم و اطرافم خبر نداشتم
میدونستم سلما داره دل میبازه ولی فکر نمیکردم تا این حد پیش رفته باشه که پدرش هم از ماجراش با خبر باشه
لعنت به من که نمیدونم کی و کجا خطا کرده بودم که خدا این چنین داشت منو با نفسم در مینداخت
اب دهانمو رو قورت میدادم و تند تند پلک میزدم میترسیدم جلوی اشکاش کم بیارم و ضعف نشون بدم اون هم شبیه من آوار بشه روی زندگیش
دستمو بردم سمت دستگیره ی در و با صدای آرومی گفتم
_خدا لعنت کنه محمد مهدی رو
نفهیدم چطور شد که با اون خراب تنهاش گذاشتم و تا آخرین سرعت مجاز روندم سمت خرابه های پشت دانشگاه
بی هوا بخشی از ماشین کوبیده شد به درختی و به اجبار متوقف شدم
از ماشین پیاده شدم و چند قدم تند تند و پر حرص رفتم و برگشتم
مشتمو بی هدف میکوبیدم به هوا و دنبال راه چاره ای بودم تا نه دل اون دختر رو شکونده باشم نه دل بی صاحاب خودمو بیخیال شده باشم
سیگاری از جعبه کشیدم بیرون و اتیش زدم تا دلم پاش بسوزه بلکه آروم بشم ولی بی فایده بود
اولی دومی سومی که رسیدم گوشیم زنگ خورد
پروانه بود
دستی توی موهام کشیدم و کلافه نفسمو دادم بیرون
_مامان
میدونستم بند دلش پاره میشه وقتی مامان صداش میکنم
_قلب مامان
درمونده کنار ماشین سر خوردم و نشستم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞