eitaa logo
🍂 الهه 🍂
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) منتظر بودم تا صدای ایلزاد را بشنوم و بگم چرا بدون اجازه وارد اتاقی شده که میدونه ممکنه لباس مناسبی تن من نباشه ولی شنیدن صدای ایلناز باعث تعجبم شد و برگشتم به سمتش ایلناز لبخندی زد و اومد نزدیک تر و گفت _میدونستم اگه اجازه بگیرم اجازه نمیدی برای همین بدون اجازه اومدم تو اتاقت خودش خندید و گفت _ وای چه اجازه تو اجازه ای شد ببخشید با مهربانی اومد کنار تختم روی زمین نشست و دستم رو توی دستش گرفت و گفت _ مزاحم خوابیدنت شدم جوابی ندادم مطمئن بودم حرفی داره دوست داشتم زودتر حرفش رو بشنوم _قبلا بهت گفته بودم که منو عین خواهرت ببین من تو عمرم هیچ کس بجز تو و به این شدت دوست نداشتم تو رو دوست دارم چون میدونم یک رنگی و پاکی حرفی که تو دلته به زبون میاری بهترین دختری هستی که من تو عمرم دیدم البته بدون بدجنسی چشمکی زد _ من خیلی خوش شانسم که تو پا گذاشتی توی زندگیم خداروشکر که باعث آرامش من مامان و ایلزاد شدی اخمی کردم که فوراً گفت _اخم نکن دیگه من از تو خبر دارم میدونم هیچکسی به جز ایلزاد نمیتونه فاتح دلت باشه میدونم که الان داری با خودت میجنگی که بینی ایلزاد و مادرت چیکار کنی میدونم که تو دلت آشوبه برای دیدن ایلزاد و الانم با شنیدن بوی عطرش فکر کردی اومده تو اتاقت و تو دلت کلی ذوق کردی پوزخندی زدم و اجازه دادم حرفشو تموم کنه کم نیاورد دستم را محکمتر فشرد و گفت _من حال الان تو رو درک میکنم این چند روزی که تهران بودم با دیدن خاله سهیلات از زمین و زمان سیر شدم اصلاً دوست نداشتم باهاش زیر یک سقف باشم اصلاً دوست نداشتم برای من عنوان نزدیکی پیدا کنه عنوانی مثل مادر شوهر که به خودی خود عنوان خوبی نیست و به هر حال همه ما تصور خوبی از مادرشوهر نداریم ولی خوب اینکه مادر شوهر آدم سهیلا خانم باشه یه فاجعه ست ولی خوب رضا به قدری مهربونه و آقاست به قدری منو درک میکنه منو میفهمه و قدم به قدم باهام میاد برای همه دیوونه بازیام که همه چیز را نادیده میگیرم به خاطر اون لبخند عاشقانه ای زد _شاید با خودت بگی ایلناز که بین دوراهی شوهر و مادرشوهرش مونده من بین دوراهیه کسی که دوستش دارم و مادر خودم و این دوتا قابل قیاس نیست، قابل قیاس نیست عزیز دلم ولی می خوام بگم آدم که عاشق یکی باشه به خاطرش از همه چی دست میکشه من نمیگم میتونی رابطه ات رو با مادرت قطع کنی من نمیگم مادرت میتونه رابطه اش رو با تو قطع کنه ولی میگم مادرت باید متوجه بشه که قدرت تصمیم گرفتن داری تو قدرت عاقل بودن داری نفس گرفت _مامان من عمه ی هر دوی شما هست میتونم بگم اونقدری که تورو دوست داره ایلزاد رو دوست نداره هر چند ایلزاد فرزندشه ولی تو رو بیشتر دوست داره خیالت از این بابت راحت باشه اگر یذره فکر می‌کرد که این ایلزاد برای تو مناسب نیست قطعاً خودش به پسرش اجازه نمی‌داد که توی زندگی تو پا پیش بذاره مثل دفعه قبل که از احساس ایلزاد زیاد مطمئن نبود و ازش خواست تا از زندگی تو کنار بکشه الان همه ما میدونیم ایلزاد اونیه که میتونه تو رو خوشبخت کنه برای همینه که پشتش هستیم دوست داریم که به هدفش برسه و پشت تو هم هستیم و دوست داریم که به آرامش برسی شونه ای بالا انداخت و گفت _شاید فکر کنی ایلزاد همه ی این حرفا رو یادم داده تا بیام به تو بگم من اگه نخوام کاری انجام بدم هیچکس نمیتونه مجبورم کنه پس مطمئن باش که الان اگه اینجام به اختیار خودم اینجام اگه اینجام به خاطر تو اینجام اومدم باهات چند کلمه حرف بزنم تو میتونی قبول کنی میتونی قبول نکنی میتونی هر تصمیمی بگیری هر تصمیمی تو بگیری برای من مامان و ایلزاد ارزشمنده و بهش گوش میدیم فقط امیدوارم حرفی نزنی تصمیمی نگیری کاری نکنی که یه روزی پشیمون بشی و اونموقع نتونی کاری کنی در کمال ناباوری خم شد پیشونیم رو بوسید و گفت _ من میرم دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم شبت بخیر عزیزم 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞