🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت812
#نویسنده_سیین_باقری
بقدری ذهنم درگیر خوندن خاطرات مهدی بود که تو ذهنم منتظر حلاجی حرفهای ایلناز نموندم
وقتی از رفتنش خیالم راحت شد دفترچه رو از تو کیفم درآووردم و دراز کشیدم گرفتمش جلوی صورتم و ورق زدم
همینجور که دنبال ادامه ی نوشته میگشتم، کاغذ کوچکی از بین صفحه ها افتاد زیر گردنم انگار عکس سه در چهار بود
فورا برش داشتم قبل از اینکه بتونم عکس رو ببینم پشتش رو خوندم با خط ریز نوشته بود
«م.م صبرایی هزار و سیصد و ...»
خیلی زود عکس رو برگردوندم و نگاهش کردم دایی محسن بود با چشمای مهربونتر و موهای روشنتر و لب و دهنی کشیده تر انگار دایی محسن رو گذاشته باشن تو عکس و کمی دستکاری کرده باشن چهره اش رو
حدس اینکه صاحب عکس دایی محمد مهدی هست سخت نبود من تا اون زمان ندیده بودمش ولی با همین یک بار دیدن هم عاشق چهره اش شدم
همون صفحه ای که عکس ازش افتاده بود باز کردم و بازهم خط مهدی این بار کج و کوله تر نوشته بود
«نامردی بود که منو از مادرم جدا کردین هرچند پروانه تاج سرمه»
چند ثانیه زل زدم به نوشته اش و چند لحظه مغزم از حرکت ایستاد گذشته ای که تیکه تیکه از زبون دیگران برام تعریف شده بود عین نوار یک فیلم برام مرور شد
آه کشیدم و بیشتر از قبل دلم برای محمد مهدی سوخت بقول زن دایی پروانه، خوشحالی برای محمد مهدی حروم شده بود انگار
صفحه ها رو تند تند زدم جلو و رفتم رسیدم به جایی که نباید
«وقتی الهه بخواد برم طرف اون دختر، یعنی رفتنم حتمیه یعنی محمد مهدی برو که باید بری یعنی محمد مهدی منتظر من نمون، رفتنم طرف اون دختر از طرف الهه تایید شده و من باید ببُرم رشته ی امید از .. »
با حرص دندونهام رو روی هم فشردم و چند بار تکرار کردم
_از چی از چی ها از چی چرا ننوشته نکنه منظورش منم نکنه مهدی الهه رو خواسته نکنه نکنه نکنه نکنه ....
چندبار پشت هم کوبیدم روی تخت و نفسم رو پر صدا دادم بیرون چرا من هیچوقت به مهدی فکر نکرده بودم نکنه اون هنوز ذهنش حوالی من باشه و من خودخواهانه جلوش حرف از ایلزاد زده باشم
نه اینطور نیست پس چرا گفت نمیتونه نصیحت مامان مهری رو اجرا کنه؟
اره اره چرا مهدی گفت؟ حتماً که منظورش به من نیست چه امیدی به من داره وقتی گفت نمیتونه اجرا کنه اخه
ای خدا من نمیتونم با این عذاب وجدان کنار بیام
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞