🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت814
#نویسنده_سیین_باقری
سردی کلام ایلزاد دلم رو زیر و رو کرد انتظار این نوع برخورد سرد و غیر دوستانه رو نداشتم فکر می کردم ایلزاد دیگه هیچ امیدی به من نداره و با این حرفش میخواد به من ثابت کنه که دیگه قرار نیست هیچ تلاشی برای من داشته باشه
احساس سبکی می کردم اگر فکر میکردم که از این سبک تر نمیشم حتماً از اتاقش می رفتم بیرون ولی موندم و سعی کردم خودم را محکم بگیرم سعی کردم کمتر به روی خودم بیارم و سعی کردم حالم رو بهتر بگیرم
لبخند تلخی زدم و ناخودآگاه به زبان آوردم و پرسیدم
_از به دست آوردن من دست کشیدی؟
جا خورد چشماش گرد شد اخم کرد عصبانی شد از جا بلند شد و نزدیکم شد
دندونهاش رو روی هم فشار داد و با حرکات لب گفت
_این خیال خام رو کی انداخته تو سر تو؟
این بار من جا خوردم از جدیت کلامش احساسات خوب سرازیر شد به قلبم اخم هام رو بیشتر کردم و گفتم
_حوصله ی منو نداری
نذاشت حرفم رو ادامه بدم تند و خشن گفت
_حوصله ی دنیا رو ندارم تو که دنیا نیستی
فقط نگاهش کردم
_حوصله ی خودمو ندارم تو که خودم نیستی
دوست داشت ادامه بده و من بهش این فرصت رو دادم
_حوصله ندارم زندگی ندارم احساس بیچاره هارو دارم خسته ام الهه خسته ام
زانوهاش خم شد و حالش زار
_خسته ام الهه خسته تر از چیزی که نشون نمیدم
قلبم به تپش افتاده بود انتظار نداشتم به این شدت به بینوایی بیوفته انتظار نداشتم ایلزاد هم اینجوری بشکنه اینجوری حالش بد بشه اینجوری دلم براش بسوزه
کف اتاق نشسته بود و نگاهش به رو به روش بود و نمیدونستم چیو زیر لب حلاجی میکنه برای خودش
دستام میلرزید نمیدونستم چیکار کنم در برابر مردی که اینجوری به زمین افتاده نمیدونستم باید چجوری دلشو خوش کنم نمیدونستم چی میتونه دل مردی که اینجوری شکسته رو بدست بیارم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞