🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت859
#نویسنده_سیین_باقری
عقیله ولی کمی محکمتر از پروانه بود لبخند پر دردی زد و گفت
_از محمد مهدی مردونگی مونده که هرکسی نمیتونه اونو داشته باشه
پوزحند زدم و گفتم
_داری گولم میزنی؟ مثل بچگیام که پروانه گولم میزد تا نرم خونه ی عمه ملیحه؟ هربار میرفتم از احسان کتک میخورم با اینکه بزرگتر بودم
پروانه ناراحت شد چون یادش اوردم که بچه ی یکی دیگه رو صاحب شده عقیله ناراحت شد چون دوران بچگی منو ندیده بود
_احسان از اولم قلدر بود
پروانه اومد یادم ببره اوضاع آوار شده رو سرمو ولی بدتر کرد جواب دادم
_قلدر بود که الهه رو از چنگ من دراورد صیغه کرد برای ایلزاد تا به مال و اموال برسه
تک خنده ای کردم و گفتم
_میبینی مامان من حتی الانم که دوبرابر هیکلش رو دارم از پسش برنیومدم
پروانه گفت
_خودشم پشیمونه
عقیله گفت
_الهه اگه قسمت تو بود باید تو چنگت میموند قسمت نبوده حتما
جواب دادم
_سهم من همیشه باید گره بخوره با قسمتهایی که نیست مامان عقیله؟ قسمتم باشه یتیم بزرگ شم قسمتم باشه از مادرم دورم کنن قسمتم باشه زجر کشیدن پروانه رو ببینم که از جونم عزیزتره یا قسمتم باشه عمویی رو بابا صدا کنم که دوستش ندارم؟ قسمت من همیشه باید گره بخوره با نشدن چیزایی که دوست داشتم؟ نگو قسمت مامان عقیله به خود خدا هم برمیخوره بگو نشد اره نذاشتن بگو مهدی بی عرضه بود بگو عمه نذاشت بگو ..
یهو به خودم اومدم دیدم چقدر بی حیا شدم محمد مهدی اینجوری نبود که تو صورت مادرش داد بزنه هوار کنه گله کنه محمد مهدی حرمت مادراشو نمیشکست که دستمو چنگک وار کشیدم تو موهامو گفتم
_من چرا اینجوری شدم مامان عقیله
پروانه جواب داد
_خدا لعنت کنه مردی که تورو بزور از مادر جدا کرد و خدا لعنت کنه دلی که راضی شد بچه ی دیگرون رو بذاره جای بچه ی خودش
شک نداشتم که دلش شکست که پشت کرد بهمون و رفت
عقیله اخم کرد و گفت
_خدا لعنت کنه مادری که یاد بچش نداد حرمت کسی که بزرگش کرده نگهداره
اونم تنهام گذاشت و رفت نگاهی کردم به رفتنشونو زیر لب گفتم
_محمد مهدی جنسش فولاد نیست که انقدر تیر بخوره به قلبش و طاقت بیاره! محمد مهدی ربات نیست که تیر بخوره به قلبش و آروم بمونه محمد مهدی هم دلش گوشتیه درد میگیره
چقدر عجیب شده بودم سپر فولادی و تیر بارون میشدم رفتم از خونه بیرون تاریک بود و صدای موسیقی از اون عمارت کوفتی میومد مستقیم رفتم سرخاک مهری خانم
نشستم کنار سنگ سرد مزار و سرمای بهار نیومده ی کرمانشاه رو به جون خریدم و گفتم
_قلب من بین زنده ها خریدار نداره تو ناز کن نمیخوای بانوی پر مهر؟
انقدر اونجا نشستم که کم کم صدای موسیقی قطع شد وهوا استخون سوز تر راستی چرا کسی نگفت محمد مهدی کجا رفت؟
گوشیمو از جیبم در اوردم روشنش کردم یجز شماره ی اون دختره سلما هیچکس یادی از من نکرده بود و چقدر غریبونه سرگردون بودم تو شبی که الهه میشد عروس ایلزاد
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞