eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) سرشو اورد بالا انگار تازه منو دیده بود سعی کرد بخنده فقط سعی کرد _نه همه چی اوکیه، گرسنمه ناهار اماده ست؟ با ترید گفتم _اماده ست رفت سمت دستشویی و گفت _عادتم دادی به غذای خونگی خانوم لبخند زدم و گفتم _نوش جونت تا بیای اماده میکنم میدونستم وضو میگیره و اول نمازشو میخونه برای همین کمی تعلل کردم و غذا رو کشیدم مطمین بودم چیزی شده که به من نمیگه ناهارشم برعکس همیشه در سکوت خورد تشکر کرد و رفت خوابید بعد از رفتنش گوشیمو برداشتم زنگ زدم ایلناز هرچی بود اون خبر داشت زود جواب داد و گفت _منتظر بودم زنگ بزنی ایلزاد اومد خونه؟ _اره اومد میشه بگی چخبر شده ؟ کلافه بود _چی بگم والا معلوم نیست مامانت چی از جون این بدبخت میخواد هی بهش میگه چشمت دنبال مال و اموال الهه بوده و ... چه میدونم الهه فقط مطینم خوشی به تو نیومده رضا از اونور خط گفت _چی میگی ایلناز چیکارش داری بده من گوشیو حوصله نداشتم کسی باهام حرف بزنه گوشیو قطع کردم و بی حال بلند شدم رفتم تو اتاق ایلزاد به پهلو خوابیده بود تند تند نفس میکشید رفتم کنارش دراز کشیدم واقعا من بدبخت بودم بدبخت ترین دختر دنیا ایلزاد تکون نخورد آروم دستمو گذاشتم روی دستشو گفتم _چرا از حرفهایی ناراحت میشی که یه ارزن هم نمی ارزن جواب نداد دوباره گفتم _چرا با من حرف نمیزنی ایلزاد مگه من همونی نیستم که عاشقش بودی محکم گفت _هنوزم هستم _خب اگه هستی نذار غم بشینه تو دلم من جز تو کیو دارم نرم تر شد برگشت سمتم نگاهم کرد موهامو نوازش کرد چشمامو کنکاش کرد و گفت _من عاشقتم با بغض گفتم _آدم عاشق شبیه تو نیست رفتارش، هست؟ لبخند زد چشماشو باز و بسته کرد و گفت _رفتارش چجوریه؟ چشمامو بستم و سرمو فرو بردم تو سینش من چقدر محتاج بودم به هر محبتی از سمت این مرد 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞