eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت جدید تقدیم نگاهتون🌹 لطفا برای عاقبت به خیری ما و نابودی حسودان و بددلان ما دعا کنید شبتان نیک🌸🍃
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💚‌•.
-به‌ علی ‌شناختم ‌من ‌به‌،خدا ‌قسم ‌خدا را- 💚 ❥︎• ˹ ˼𖥸 ჻ 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) با حرفهای ایلزاد انگار دلم داشت پاره پاره میشد دوست نداشتم مرد مغروری روزهای گذشته و این چنین آشفته و کلافه ببینم دستش رو میون دستم فشردم و جواب دادم _این چه حرفیه کدام بیماری موندگار بوده که بیماری تو موندگار بشه هر چند که نمیشه اسمشو گذاشت بیماری تو حالت خوبه این اثراتی که میبینی داره بروز میده اثرات داروهاست اثرات سه هفته بیهوشی درست میشه چرا الان حرفی میزنی که منو ناراحت کنی و بعد خودت پشیمون بشی ابروهاشو بالا انداخت و مثل گذشته با بدجنسی گفت _ مگه قرار من پشیمون بشم لبخندی زدم و گفتم _ نمی دونم اگه آدم مهربون سابق باشی شاید پشیمون بشی البته تو بعد از این تصادفات انگار مخت تاب برداشته دیگه به مهربونی قبل نیستی بیچاره الهه چقدر داشتم سیاه بازی در می آوردم تا کمی حالش بهتر بشه الحمدالله کمی رو به راه تر شد و می خندید عمو ناصر از پشت شیشه اتاق نگاهمون می کرد و با شیطنت سرش رو تکون می داد ایلزاد لبخندی زد و گفت _چقدر مهربون از آب در اومد این عموی تازه از راه رسیده خندیدم و سرمو تکون دادم و گفتم _ کاش زودتر کشفش کرده بودم شاید اون موقع انقدر غصه نمیخوردم دوباره پرسید _ مگه الان غصه میخوری؟ جواب دادم _ اگه تو خوش اخلاقی کنی نه اگه کم محلم نکنی خوبم به خدا خوبم این بار انگار بهش برخورد با تخسی جواب داد _اینقدر نگو من کم محلت می کنم این به اون در یادته وقتایی که من عاشقی میکردم تو کم محلی میکردی حالا داره تلافی میشه بلند خندیدم و جواب دادم _ اگه تلافی میشه و حالت بهتر میشه باشه این دفعه من عاشقی می کنم تو کم محلی کن اخماشو تو هم کشید و گفت _قصدم این نیست دست خودم نیست دیگه دیگه نشد جوابش رو بدم چون عمو ناصر یا اللهی گفت و وارد اتاق شد 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞
17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 6⃣ همین که گفته شد اسمت،🌸🍃 عبادتِ محض است همیشه و همه‌جا‌‌ بر زبانمان افتاد...🌸🍃 حقا که حقیقتا "علی" حق باشد... حق با "علی" و "علی مع الحق" باشد🍃🌸 🌸🍃 (ع) 🌸🍃
<🌻> گل‌نرگس‌ز‌شمیم‌سحرٺ‌مست‌شدم عطر‌جانبخش‌طُ ا‌زجآن‌معطـر‌نرود...ツ🍃•° 🦋 ..✨ 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
پارت جدید تقدیم نگاهتون🌹 لطفا برای عاقبت به خیری ما و نابودی حسودان و بددلان ما دعا کنید روزتان نیک🌸🍃
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) به محض وارد شدن خندید و گفت _ خدا را شکر بالاخره این آقای ایلزاد پر و پاچه دیگران رو بیخیال شد و داره میخنده این بار ایلزاد بلندتر خندید و گفت _ دست شما درد نکنه بزار برسی بعد شروع کن به تیکه انداختن به ما عمو ناصر دستی روی موهای ایلزاد کشید و پدرانه پیشونیش رو بوسید و گفت _ خوشحالم که خوشحالی خدا را شکر که هردوتون میخندین این الهه خانوم تو این سه هفته پدر ما را در آورد خداروشکر که چشماتو باز کردی و حالا میتونیم با خیال راحت بسپاریمش دست خودت بذار شب و روز اینجا باشه هر چی غر داره بزنه سر خودت ما که دیگه از دستش خسته شدیم ایلزاد نگاهی کرد به صورتم و جواب داد _انتظار نداشتم این کارو بکنه الهه در قبال من مسئولیتی نداره حتی وظیفه‌ای هم نداره باز هم حرفی زده بود که دلم رو بشکنه عمو ناصر با اخم جوابشو داد و گفت _بسه دیگه تو که دلش رو نشکن از کسی ناکس از حرف خورده اجازه بده حالا که به هوش اومدی حالت خوبه حداقل لذت ببره نمیخواد ادای آدمای خوب رو در بیاری از چشمات میشه خوند که چقدر تو هم درگیر الهه ای اگه در کنار هم باشید حتماً همه مشکلاتتون هموار میشه نیازی نیست تو در حقش از خودگذشتگی کنی یا اون در حق تو از خودگذشتگی کنه همین که به همدیگه علاقه دارید و همدیگر را دوست دارید می تونید باهاش تمام موانع را از سر راهتون بردارید فقط میگم که تحمل می خواد و صبر و با حرفاتون همدیگر را ناراحت نکنید خدا هم کمکتون میکنه نگاهی به سمت ایلزاد سر انداختم و بدون اینکه فکر کنم گفتم _ تا حالا کجا بودی عمو چرا زودتر نداشتیمت لبخند تلخی زد و گفت _ من هم یه جای این دنیا داشتم زندگیمو میکردم منم داشتم با یه سری از وقایعی که با نادانی برام پیش اومد کنار میومدم همه آدم ها یه اشتباه هایی تو زندگیشون دارند که همیشه ازش فرارین من از این اشتباه ها کم نداشتم الانم اگه اینجام التماس های ماهرخ رو شنیدم که اینجام البته سن جمشید خان که دیگه قد نمی داد تا بخواد بیشتر از این منتظر من بمونه ولی شما اشتباه نکنید حواستون به زندگیتون باشه همین که همدیگرو دوست دارید یعنی ده هیچ از زندگی جلوترین باز هم میگم شما الهه خانم صبر تو ببر بالا و تو ایلزاد خان حرفای چرت و پرت نزن ایلزاد خندید و گفت _ الان این نصیحت بود عمو سرشو تکون داد و جواب داد _ هر جوری دوست داری برداشت کن قامت راست کرد و گفت _خوب دیگه وقتشه ما بریم امروز فردا مرخص میشی دلتنگی نکن ایلزاد سرش رو تکون داد و تا آخرین لحظه نگاهم می کرد حرفای عمو ناصر کمی آروم ترش کرده ولی عمو ناصر آشفته‌تر به نظر می رسید انگار گذشته ای رو به یاد آورده بود که یک عمر سعی در فراموش کردنش داشت 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞
پارت جدید تقدیم نگاهتون🌹 لطفا برای عاقبت به خیری ما و نابودی حسودان و بددلان ما دعا کنید شبتان نیک🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💚‌•.
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 7⃣ ✨علی دلدارِ ربّ العالمین است تمامِ عشقِ خَتم المُرسلین است ✨ ✨پیامِ صاحبِ قرآن همین است فقط حیدر امیرالمومنین است✨ 🌸🍃 (ع) 🌸🍃