🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت665
#نویسنده_سیین_باقری
به محض وارد شدن خندید و گفت
_ خدا را شکر بالاخره این آقای ایلزاد پر و پاچه دیگران رو بیخیال شد و داره میخنده
این بار ایلزاد بلندتر خندید و گفت
_ دست شما درد نکنه بزار برسی بعد شروع کن به تیکه انداختن به ما
عمو ناصر دستی روی موهای ایلزاد کشید و پدرانه پیشونیش رو بوسید و گفت
_ خوشحالم که خوشحالی خدا را شکر که هردوتون میخندین این الهه خانوم تو این سه هفته پدر ما را در آورد خداروشکر که چشماتو باز کردی و حالا میتونیم با خیال راحت بسپاریمش دست خودت بذار شب و روز اینجا باشه هر چی غر داره بزنه سر خودت ما که دیگه از دستش خسته شدیم
ایلزاد نگاهی کرد به صورتم و جواب داد
_انتظار نداشتم این کارو بکنه الهه در قبال من مسئولیتی نداره حتی وظیفهای هم نداره
باز هم حرفی زده بود که دلم رو بشکنه
عمو ناصر با اخم جوابشو داد و گفت
_بسه دیگه تو که دلش رو نشکن از کسی ناکس از حرف خورده اجازه بده حالا که به هوش اومدی حالت خوبه حداقل لذت ببره
نمیخواد ادای آدمای خوب رو در بیاری از چشمات میشه خوند که چقدر تو هم درگیر الهه ای اگه در کنار هم باشید حتماً همه مشکلاتتون هموار میشه
نیازی نیست تو در حقش از خودگذشتگی کنی یا اون در حق تو از خودگذشتگی کنه
همین که به همدیگه علاقه دارید و همدیگر را دوست دارید می تونید باهاش تمام موانع را از سر راهتون بردارید
فقط میگم که تحمل می خواد و صبر و با حرفاتون همدیگر را ناراحت نکنید خدا هم کمکتون میکنه
نگاهی به سمت ایلزاد سر انداختم و بدون اینکه فکر کنم گفتم
_ تا حالا کجا بودی عمو چرا زودتر نداشتیمت
لبخند تلخی زد و گفت
_ من هم یه جای این دنیا داشتم زندگیمو میکردم منم داشتم با یه سری از وقایعی که با نادانی برام پیش اومد کنار میومدم همه آدم ها یه اشتباه هایی تو زندگیشون دارند که همیشه ازش فرارین
من از این اشتباه ها کم نداشتم الانم اگه اینجام التماس های ماهرخ رو شنیدم که اینجام
البته سن جمشید خان که دیگه قد نمی داد تا بخواد بیشتر از این منتظر من بمونه
ولی شما اشتباه نکنید حواستون به زندگیتون باشه همین که همدیگرو دوست دارید یعنی ده هیچ از زندگی جلوترین
باز هم میگم شما الهه خانم صبر تو ببر بالا و تو ایلزاد خان حرفای چرت و پرت نزن
ایلزاد خندید و گفت
_ الان این نصیحت بود
عمو سرشو تکون داد و جواب داد
_ هر جوری دوست داری برداشت کن
قامت راست کرد و گفت
_خوب دیگه وقتشه ما بریم امروز فردا مرخص میشی دلتنگی نکن
ایلزاد سرش رو تکون داد و تا آخرین لحظه نگاهم می کرد
حرفای عمو ناصر کمی آروم ترش کرده ولی عمو ناصر آشفتهتر به نظر می رسید انگار گذشته ای رو به یاد آورده بود که یک عمر سعی در فراموش کردنش داشت
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
پارت جدید تقدیم نگاهتون🌹
لطفا برای عاقبت به خیری ما و نابودی حسودان و بددلان ما دعا کنید
شبتان نیک🌸🍃
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 7⃣
✨علی دلدارِ ربّ العالمین است
تمامِ عشقِ خَتم المُرسلین است ✨
✨پیامِ صاحبِ قرآن همین است
فقط حیدر امیرالمومنین است✨
#عید_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است 🌸🍃
[💚🌱]
•
•
رحمت به روان آنكه گفت اين مصرع
ايوان نجف عجب صفائي دارد..!
•
#قلبییاحیدر🤍
•
•
🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ
هر که من مولا و فرمانرواے اویم،
#علی مولاے او است...🌱
"پیامبر اکرم ﷺ"
#فقط_به_عشق_علی
🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞
❣💞
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت667
#نویسنده_سیین_باقری
وقتی با عمو ناصر از فضای بیمارستان خارج شدیم به خودم جرات دادم و به آرومی پرسیدم
_چه چیزی شما را اینقدر اذیت کرده که از فکر کردن به گذشته چنین به هم میریزین؟؟
با تعجب نگاهم کرد و بعد لبخندی زد و دوباره مشغول رانندگی شد
دوست داشتم برام تعریف کنه چه اتفاقی افتاده که حالش رو بد کرده ولی مسلماً نیاز به زمان داشت و اینکه بهم اعتماد کنه
اعتماد کنه تا بتونه حرف دلش رو برام بزنه منم اذیتش نکردم و سکوت کردم
وقتی رسیدیم خونه عمه نسرین با اولین کسی که روبه رو شدم راضیه بود
در حالی که بچه اش توی بغلش بود تند تند تکونش میداد بازوم رو گرفت و گفت
_ بیا تو باغ با کارت دارم
عمو ناصر نگاهی به من انداخت و گفت
_الهه جان چند دقیقه صبر کن من وسیله ای که بهت گفتم می خوام بهت بدم بدم دست بعد برو
راضیه با تعجب نگاه کرد و گفت
_آقا ناصر اگه صبر کنید و چند دقیقه بیشتر وقتشو نمیگیرم
عجیب بود که عمو ناصر لجبازی میکرد و میگفت نه
من نمیدونستم چه وسیله قرار به بوده بهم بده گفتم
حتماً مصلحتی برای همین دنبال عمو ناصر رفتم تا توی اتاقش به محض اینکه درو بست با حرص و دندون قروچه گفت
_ تو کی میخوای یاد بگیری که انقد ساده نباشی؟
فکر می کنی ایلزاد چرا اون حرفا رو به تو میزنه فکر میکنی از کی شنیده فکر میکنی احسان کیه که برات دایه بهتر از مادر شده
چرا نمی خوای بفهمی که آدمای دورو برت همشونم آدمای خوبی نیستن و بعضی وقت نزدیکترین کسای زندگیت میتونن بشن بد ترین آدمای زندگیت
میتونن بشن دشمنی که زندگیتو خراب کنن اون ایلزاده بدبخت که مخش پر شده از این حرفا به خاطر حرفهای احسانه
احسان بهش گفته احسان بهش تلقین کرده تو هنوزم میخوای بری با راضیه تنهایی خلوت کنی
چرا نمی خوای بفهمی؟
سرمو انداختم پایین و جواب دادم
_میفهمم ولی نمی خوام بهشون بیاحترامی کنم
عمو ناصر صداشو برد بالا و گفت
_ تاکی تو بی احترامی نکنی و بی احترامی ببینی تاکی قراره سکوت کنی و بیاحترامی ببینی تا کی قراره هیچی نگی مظلوم باشی و زندگیتو خراب کنن
الهه اگه این بار زندگیتو نجات ندی هیچ وقت نمی تونی نجات بدی
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
💞
❣💞
💞❣💞
❣💞❣💞
💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞
❣💞❣💞❣💞❣💞
💞❣💞❣💞❣💞❣💞
هدایت شده از 🍂 الهه 🍂
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱
🎼 و جبرائیل درسش را به حیدر چون که پس میداد...
🎶مدح
#حاج_محمود_کریمی🎤
#عید_غدیر💐😍💐😍💐👏👏👏
🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹