🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت429 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت430
#نویسنده_سیین_باقری
بیرون از پاساژ بهم رسید شونه ام رو گرفت برگردوند سمت خودش
_چت شده الهه این رفتار بچگانه چیه؟
من فقط ناراحت بودم همین از دل نازک من چه انتظاری بود که تا تقی به توقی نخورده دردش اشک نشه و نریزه تو صورتم
_میخوام برم خونه
دستاشو به حالت تسلیم اوورد بالا و گفت
_باشه باشه میبرمت دیگه اشک ریختن نداره که
احساس کردم دلش برام سوخت کمی نرمتر شد
دستمو گرفت با احتیاط از بین جمعیت رد شدیم در ماشینو برام باز کرد نشستم خودش هم درو بست
دور زد اومد پشت فرمون نشست استارت زد دلش طاقت نیاوورد نگه
_ببخشید ناراحت شدی
_از چی؟
شونه هاشو بالا انداخت و بی تفاوت گفت
_از هرچیزی که دلتو رنجونده
گریه ها کار خودشو کرده بود هم ایلزاد مهربونتر شده بود هم صدام گرفته بود
_ناراحت نیستم
اشاره ای کرد به گوشیش که روی داشبرد ماشین گذاشته بود
_گوشیو بردار رمزشو بزن ۱۳۶۳
تعجب کردم
_برای چی؟
با سر اشاره کرد
_بردار دختر جان
با شک و تعلل برداشتم رمزشو زدم باز شد تصویر زمینه اش عکسی از خودش بود با عینک آفتابی لیوان دلستری که تو دستش بود خندیدم چه خودشیفته هم بود
_گالریشو باز کن
دوباره نگاهش کردم چه هدفی داشت از این کار
گالریشو باز کردم و منتظر دستور بعدیش موندم
_برو پایین عکسهای دو روز پیش یه خانم مو فرفری هست اونجا رنگ موهاش قهوه ایه
رفتم عکسهای دو روز پیش روی عکسی که ادرس داده بود متوقف شدم چهره ی ناز و تو دلبروی دختر موفرفری که با چال گونه اش خودنمایی میکرد رو پیدا کردم
_خوشکله؟
بی اختیار جواب دادم
_خیلی نازه
شیطونی کرد
_عاشق چال لپشم
با اخم نگاهش کردم بلند بلند خندید
_عشق داداششه
پس این خواهر گمشده اش بود
_اسمش هوراست خواهرمه البته فقط از مادری بهم وصل میشیم
_کجاست الان؟
_کانادا میخواد بیاد ایران البته ..
با ناراحتی گفت
_مادرمم میاد
پس خواهر زن دایی پروانه یا همون زن عمو ناصر و مادر ایلزاد قرار بود بیاد ایران اونم بعد از چندین سال فکر میکردم ایلزاد ازشو بیخبر باشه یا حداقل علاقه نداشته باشه دوباره ببینتشون
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
🍂 الهه 🍂
🖤🖤 🖤 #فقطبراۍخدا... #پارت_پانزده🍃 باهمرفتیمبهمحلتولدش.همهجارانشانماندادوگفت: اگر
🌿🖇
🖇
#فقطبراۍخدا...
#پارت_شانزده💫
فرشڪوچکےانداختگوشه
حیاطخانهءپدرےاشتوےآفتاب.
پیرمردراازحمامآورد.
روےفرشنشاندوسرشراخشڪڪرد.
دستوپیشانےاشرامےبوسیدومےگفت:
"همهءدلخوشےمنتوےایندنیا،پدرمه."
#داستانهایسردار
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🖇
🌿🖇
صبر اوج احترام به حکمت خداست... :)🌱
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
🌿🖇 🖇 #فقطبراۍخدا... #پارت_شانزده💫 فرشڪوچکےانداختگوشه حیاطخانهءپدرےاشتوےآفتاب. پی
♥️♥️
♥️
#فقطبراۍخدا...
#پارت_هفده🌿
جانبازبالـایِپنجاهدرصدبود؛
همحقوقجانبازیداشت،
همحقپرستاری.
ڪارتبانڪیاشراداد؛
گفت:اینپولروخرجدرمان
جانبازهاییڪنیدکہ
توانشروندارن.
اینهمهسال،
بهموجودیڪارتدستنزدهبود.
#داستانهایسردار
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
♥️
♥️♥️
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت430 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت431
#نویسنده_سیین_باقری
ایلزاد بازهم قبول نکرد بمونه خونه ی عامر خان هرچقدر هم زورگو و تخس بود سر یه اعتقاداتی موندگار بود و اصلا کوتاه نمیومد مامان خیلی اصرار کرد بمونه حتی ناراحت شد ولی اثری نداشت و ایلزاد قصد رفتن کرد تا جلوی در بدرقه اش کردیم، عامرخان و مامان زودتر برگشتن من ایستادم تا کفششو بپوشه
همونجور که خم بود و سرش پایین بود گفت
_خوشحالی؟
_چرا؟
قامت راست کرد و دستی کشید به پیراهنش
_که من نموندم
_چرا دوست داری ناراحتم کنی؟
_چون از بودنم خوشحال نیستی
_پس چرا ولم نمیکنی؟
عمیق نگاهم کرد از طوفان چشماش کم شد اونقدر کم که دلم سوخت برای نگاه بی پناهش انگشت اشاره اشو کشید روی قلبش و جواب داد
_اجازه نمیده
عصبانی شدم
_د اخه چرا فکر میکنی من انقدر بدرد نخورم که کنار تو به کسی دیگه فکر کنم چرا یه درصد فکر نمیکنی منم دارم تحمل میکنم بداخلاقیاتو که با تو بمونم
دستمو گرفت و از درگاه در کشیدم بیرون چسبوندم به دیوار صورتشو آوورد نزدیک صورتم با صدای بمی گفت
_تکرار کن
_چی .. چیو؟
_همینی که گفتی
_کدوم؟
_گفتی چی جمله اخرت؟
خنده ام گرفته بود
_نخند الهه بگو چی گفتی؟
خندیدم و ابروهامو انداختم بالا عصبانی تر شد یقه ام رو گرفت تو دستش غرید
_بگو تا یه بلایی سرت نیاوورم
_مثلا چه بلایی؟
لبخندش شل شد
_داری اذیتم میکنی؟
سرمو تند تند تکون دادم
_پدرسوخته
بلند بلند خندیدم یقه ام رو ول کرد با غیض گفت
_طلبت باشه الهه خانم
خندیدم
_ممنون اقا ایل ...
فورا نگاهم کرد انگار دوست داشت شنیدن اسمشو از زبون من ولی سکوت کردم و لبمو گاز گرفتم تحمل سنگینی نگاه ایلزاد رو نداشتم
_خجالت میکشی؟
وای خدا کاش ساکت میشد و نمیپرسید لبخند مهربونی زد و دستی کشید تو موهای جلوی سرش
_من برم دیگه زشته یه لنگه پا موندی اینجا فردا میرسونمت دانشگاه بعد میریم ما
قرار بود صبح زود برگردن کرمانشاه
_نه نه من ساعت ۹ کلاس دارما
چشمکی زد و از پله ها رفت پایین
_دیر تر میریم ما شبت بخیر
شب بخیر گفتم و با حال بهتری برگشتم تو خونه احسان و عامر خان و مامان نشسته بودن حرف میزدن با ورود من همزمان برگشتن نگاهم کردن
_راضیه کجاست؟
احسان جواب داد
_سرش درد میکرد رفت بخوابه
سرمو تکون دادم کنار مامان ملیحه نشستم احسان با قیافه ای جدی صدام زد
_بله داداش
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
#امام_خامنهای
⇦امروز
موثر ترین سلاح💣 بین المللی
علیه دشمنان و مخالفین⇩
⇦سلاح تبلیغات و
ارتباطات📡 رسانه ای است.
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
#آیه | #پروفایل
وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ
و چه بسيار نشانه ها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مى گذرند در حالى كه از آنها روى بر مى گردانند..✨
{سوره یوسف،آیه ۱۰۵}
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
وَلااَريلِکَسرِيغَیرَکَجابِرا ..
وبراےدلشکستگےهایمجبرانکنندهاےجزتونمیبینم...🌱
#صحیفه_سجادیه|مناجات توابین
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
📸
وای از پیچیدگی نفس انسان !
شیطان را از در میرانی ، از پنجره باز میآید و چه وسوسهها ڪه در انسان نمیڪند . میگوید :
برو با تقوای بیشتر خود را بساز ، ایمانت را قوی ڪن و بازگرد !
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#شرح_نفس
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
.
.
انقلابے مثـبت
حتے اگر هیـچ کاره هم باشد
خودش را مسئولترینـ افراد مےداند
و وارد میـدان مےشود
عزیزان من! جوانان
انقلابےِ مثـبت باشید♥️✌️🏻
.
.
#مقام_معظم_رهبرے
جهاد علمے
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
°•🦋•°
🦋مےگویند براے شناختـ دختر
مادرش را باید دید
🌸من دختر فاطمـہ(س)ام❤
از مادرم آموختہام
🦋نامحرمـ بودن
بہ چشم بینا نیستـ؛
🌸مادرم را اگرشناختے
تمام دختران پاڪ سرزمینمـ را
خواهےشناختـ
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
شعرهایم همگے ترجمه ے دلتنگیست
بے تو دلتنگترین شاعر تاریخ منم...!
#حسینجآنم❤️✋🏻
کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
دل تنها نردبانے است ڪه آدمی را
به آسمان میرساند و تنها وسیله ایست
که خدارادر مے یابد...
#شهید_چمران
کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت431 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت432
#نویسنده_سیین_باقری
استرس افتاد تو جونم بعد از خبر فوت پدربزرگ خان همیشه منتظر یه واکنش و خبر بد بودم
_با ایلزاد مشکلی نداری؟
نگاهمو دوختم به انگشت شصتم و جواب دادم
_چه مشکلی؟
عصبی بود ولی نمتونستم بفهمم از چی
_با بودنش با اومدنش با وجودش د آخه دختر خوب کی بهت گفت برگردی اون جهنم چرا به داداشت اعتماد نکردی اصلا مامان چرا فراریش دادی؟
_مادر من اومدم ثواب کنم
_تو چرا برگشتی الهه تو خونه ام ازت پرسیدم جواب ندادی
مامان دخالت کرد
_میگه عکس دیده از مهدی با یه دختر که نمیدونه کیه
قلبم تپش گرفت نگاهم رفت سمت اتاقی که راضیه توش خواب بود
_بهم گفت سیاه کمر بودیم بهم گفت فقط نمیفهمم کی براش فرستاده که اگه بفهمم به ولای علی ازش نمیگذرم
اومد جلوی پام روی زمین زانو زد
_بگو بهم بدونم کی برات عکسی داده که میتونم قسم بخورم چیزی که تو برداشت کردی نبود د آخه مهدی نابود شد سر تو زندگیشو بیخیال شد
_نمیگه بهمون ما خیلی ازش پرسیدیم
میدونستم مامان به نتیجه نرسیده وگرنه آدمی نبود که بخواد آبرو داری کنه
_از عقیله هم پرسیدم نگفت یعنی نمیدونست فقط گفت قبل از عید مریم رفته دیدن مهدی تهران بودن
_پس هرکی عکس داده به این تهران بوده
عامر خان جو رو متشنج دید
_احسان دونستن این موضوع چه کمکی میکنه به وضعیت الان الهه؟
_دشمنمو که میتونم بشناسم عامر خان
_کدورت جدید پیش میاد
_چه کدورتی عامر از چی خبر داری؟
_از چیزی خبر ندارم ولی احساس خوبی هم ندارم
صدای کشیده شدن دسته ی در اتاق راضیه نگاهمونو به اون سمت چرخوند
راضیه با وضع پریشون و نامرتب اومد بیرون چشمهاش قرمز شده بود دستاش میلرزید احسان خیز برداشت سمتش دستشو گرفت
_خوبی؟ چت شده؟
راضیه بی توجه به احسان اومد جلوتر کنار مامان نشست با صدای بم و خش دار گفت
_اونیکه عکس فرستاده برای الهه .. مَ .. من بودم خاله
کاش هیچوقت نگفته بود اگه نگفته بود من لو نمیدادم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
[♥🏢]
⊹أنا حقًا لا أعرف مآذا تعنے أحبك
⊹من معنای دوستت دارم را نمےدانم!🥺🍃
⊹اعتقد أنها تعنے لا تتركنے هنا وحيدًا
⊹فقط مےدانم كه يعنے مرا اينجا تنها رها مكن!🤭🌸
کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت432 #نویسنده_سیین_باقری
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت433
#نویسنده_سیین_باقری
صدای هیین مامان همزمان شد با قدمهای بلند احسان سمت راضیه عامر خان موقعیت رو خطرناک دید بلند شد تا جلوی احسان رو بگیره ولی زور احسان بیشتر بود بازوی راضیه رو گرفت و از روی مبل بلندش کرد
_تو چه غلطی کردی؟
مامان بازی احسانو کشید
_ولش کن ولش کن چیکار میکنی احسان حواست هست؟
حواسش نبود دوباره غرید
_میگم چه غلطی کردی تو که بیس چاری ور دل من بودی کی وقت کردی عکس رد و بدل کنی؟
راضیه دست احسانو پس زد اشکای رو گونه اش رو پاک کرد
_من مریم رو نمیشناختم دلمم سوخته بود برای الهه قبل عیدی که الهه هنوز شیراز بود مامان برام زنگ زد گفت ..
بغض با صدا ترکید و به هق هق افتاد بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه تا آب بیارم براش ولی صداشو میشنیدم
_گفت به الهه بگو خودتو معطل کی کردی اینکه پی .. پی عشق و حاله بخدا احسان من نمیدونستم اون دختر خواهر مهدی هست نمیدونستم
تا رسیدم راضیه نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود اشک میریخت رفتم کنارش نشستم لیوان آبو به لباش نزدیک کردم
_نمیخورم
_یعنی خاک برسرمن که زنمم حرفشو بهم نمیزنه میره هرکاری خواست میکنه بعد گندش که در اومد من با خبر میشم
احسان میزد تو سر خودش مامان شوکه نگاهش میکرد
راضیه نشست کنار احسان التماس کرد
_باور کن من نمیدونستم میترسیدم بهت بگم دعوام کنی اونموقع گفتی با مامانت در ارتباط نباش نمیتونستم احسان
دست احسانو گرفت روی صورتش و بدون خجالت بوسید
عامر خان پرسید
_سهیلا خانم ...
مامان نذاشت حرفشو تموم کنه گفت
_میدونه مریم خواهر مهدی بوده
_نمیدونستم مامان چنین قصدهایی داره به خدا نمیدونستم
از ته قلب راضیه رو باور داشتم میدونستم خواسته دلسوزی کنه ولی زندگی منو کن فیکون کرده بود شاید سرنوشتم همین بود شاید باید چنین اتفاقایی میوفتاد
_از چی ناراحتین؟
احسان با شتاب گردن کشید سمتم
_یعنی چی؟
_شاید سرنوشت من همین باشه من ناراحت نیستم شما هم نباشید
_چی میگی دختر دل برادرزاده ام خون شد میگی من راضیم؟
_برادر زاده ی شما هم سرنوشتش شبیه عامرخان خواهد بود
مامان دلش سوخت
_دور از جون ایلزاد
_دور از جونش ولی من حرفم سر سکوتشه چرا یه کلمه از نقشتون به من نگفتین؟
احسان سرشو انداخت پایین
_الانم به سرنوشتم راضیم مامان این گندو هم نزنید بدتر گندش در میاد
بلند شدم با قدمهای سست رفتم سمت اتاقم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
⛔️ #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد ⛔️
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞
#یڪروایتعاشقانہ💍
خواستگارها آمده و نیامده
پرس و جو مےکردم
کہ اهل نماز و روزه هستند یا نہ
باقے مسائل برایم مهم نبود☺️
حمید هم مثل بقیہ
اصلا برایم مهم نبود کہ
خانہ دارد یا نہ
وضع زندگیش چطور است
اینها معیار اصـلیم نبود
شڪرخدا حمید از نظر دین و ایمان
کم نداشت و این خصوصیتش مرا
بہ ازدواج با او دلگرم مےکرد♥️
حمید هم بہ گفتہ خودش حجاب
و عفت من را دیده بود
و بہ اعتقادم درباره امام
و ولایت فقیہ و انقلاب
اطمینان پیدا ڪرده بود
در تصمیمش براے ازدواج
مصمم تر شده بود🍃
#روایتے_از_همسرِ↓
شهید حمید ایرانمنش
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
.🤍🌸. . .
.
.
| #تلنگر⚡️
✍ اُمُّل بودن جسارت میخواد...
اینکه وسط یه عده بی نماز، نماز بخونی!!
اینکه وسط یه عده بی حجاب تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی!!⛔️
اينکه تو فاطميه #مشکى بپوشى و
مردم عروسى بگيرن!!🎊
اينکه به جاى آهنگ و ترانه، قرآن گوش کنى!!🔇
ناراحت نباش خواهر و برادرم، دوره آخر #الزمان است،
به خودت افتخار کن،🌸
تو خاصی..✨
تو فرزند زهرايى..😇
تو #شيعه على هستى..
تو منتظر #فرجى..🌷
تو گريه کن حسينى نه اُمُّل💔
بگذار تمام دنیا بد و بیراهه بگویند!!
به خودت...
به محاسنت..☘
به #چادرت..
به #عزاداریت..
به سیاه بودنش..⚫️
می ارزد به یک لبخند رضایت #مهدی فاطمه س..
با افتخار قدم بزن!!..🌹
کانال رمان دوم مــا در ایتـــــا👇
🍂 @elahestory 🍂
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
#تلنگرانه
ریه هایِ شهر به شدت
گرفتار ویروسِ گناه است..!
اهل پروا
دچار تنگی نفس شده اند
هیچ کس از ابتلا در امان نیست😔
ماسکِ #تقوا بزنیم
تا آمار روزانه #گنـــــاه بالاتر نرود❌
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
♥️ #امام_صادق عليهالسلام فرمودند:
🌴 كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ، وكونوا وَرِقاً لا شَوكَ فيهِ؛
🍃 از پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد، و گل بىخار باشيد.
📖 مستدرکالوسائل، ج 12، ص241
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
(💛•🖐🏻)
بسم الربِّ الشُّهدا
قشنگترینسرگردونی؟
هیمیونگلزارشهدابگردی
دنبالِرفقایِشهیدت🚶🏻♀:)"
#شهیدانه
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
#تلنگـــر☘
😔با دلخورى به خدا گفتم :
درب آرزوهایم🚪 را قفل کردى🔐
و کلید را هم
پیش خودت نگه داشتى🗝⁉️
لبخندى زد 😊
و جواب داد🍃
همه عشقم این است😍
👈 که به هواى این #کلید..
هم که شده گاهی..
به من سر مى زنی‼️
🌱♥️🌸خدایا دوستت دارم🌸♥️🌱
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
⸤ داریم با حسین حسین پیر می شویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم ♥️🌱
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
[♥️🍃]
.
.
آسید مرتضی آوینی میگفت:
جان امانتیست کـه باید به جانان رساند
اگر خود ندهی میستانند...
فاصله هلاکت و شهادت
همین "خیانت در امانت" است..:)
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🌸🍃....
#چادرانہ
#حجـــاب
.
من حــجابم🖤🍃 را دوست دارم
چرا ڪه سنگینے نجابتش،
خم ڪرده است ڪمر دشمنان را😌
و حصار امن و ایمنش،
نقش برآب ڪرده است نقشههاے
بدخواهان و هرزهدلان را❌
🌸⃟اًّلًّلًّهًّمًّ عًّجًّلًّ لًّوًّلًّیًّکًّ اًّلًّفًّرًّجًّ🌸⃟
رمان همخونه ای و ازدواج اجباری #پیشنهاد_جدید👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3