👆👆👆
✅ثانیاً یک دلیل #تاریخی هم وجود دارد که قول #مشهور را تأیید میکند. #کلینی مینویسد: معتمد #عباسی چون شنیده بود که از #حضرت_عسگری(ع) فرزندی باقی مانده درصدد یافتن او برآمد و دستور داد عدهای از #قابلهها، #زنان و #کنیزان آن #حضرت را معاینه کنند و اگر آثار #حمل در آنها مشاهده شد گزارش کنند.
نقل شده است که یکی از #قابلهها به #کنیزی شک کرد، از طرف #خلیفه دستور داده شد که آن #کنیز را در محلی تحت نظر قرار دهند.
سرانجام چون اثری از #حمل ظاهر نشد آن کنیز #آزاد شد. #معتمد برای آنکه وانمود کند که از #امام_حسن_عسکری(ع) فرزندی باقی نمانده و #شیعیان از وجود امام بعدی نومید شوند دستور داد، میراث آن #حضرت میان #مادر و #برادر_امام_حسن_عسکری(ع) تقسیم شود: این تقسیم #ارث دلالت بر این دارد که
#امام_حسن_عسکری(ع) فرزند دیگری نداشتهاند و با توجه به اینکه خلیفه نتوانسته بود #امام_مهدی(عج) را پیدا کند، بنابراین دستور میدهد که #ارث_امام تقسیم شود.
در ضمن👌
#علی_بن_عیسی_اربلی مینویسد: #شیعیان عقیده داشتند که از امام #فرزندی باقی مانده است که #امامت را بر عهده دارد زیرا تعدادی از آنان فرزند خردسال #امام را قبلاً دیده بودند.
💞☘💞☘💞☘💞
@emamamm
💞☘💞☘💞☘💞
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت6⃣2⃣
#مليكا روز به روز #لاغرتر مى شود. #چشمانش به گودى نشسته است. هيچ كس نمى داند چه شده است.
#مادر براى او گريه مى كند و غصّه مى خورد كه چگونه #عروسى دخترش با زلزله اى به هم خورد.
بعد از آن #بيمارىِ ناشناخته اى به سراغ #مليكا آمده است.
امروز #قيصر، پدربزرگ #مليكا به عيادت او آمده است:
#دخترم!
#مليكا عزيزم! صداى مرا مى شنوى!
#مليكا چشمان خود را باز مى كند. نگاهش به چهره #مهربان پدربزرگش مى خورد كه در كنارش نشسته است.
اشكِ چشم او بر صورت
#مليكا مى چكد:
ــ دخترم! نمى دانم اين چه #بلايى بود كه بر سر ما آمد؟ من #آرزو داشتم كه تو #ملكه روم شوى; امّا ديدى كه چه شد.
ــ گريه نكن #پدربزرگ.
ــ چگونه #گريه نكنم در حالى كه تو را اين گونه مى بينم؟
ــ چيزى نيست. من #راضى به رضاى #خدا هستم.
ــ دخترم! آيا خواسته اى از من ندارى؟
ــ پدربزرگ! #مسلمانان زيادى در زندان هاى تو شكنجه مى شوند.
آنها #اسير تو هستند. كاش همه آنها را #آزاد مى ساختى و در حقّ آنها #مهربانى مى كردى، شايد #مسيح و #مريم_مقدّس مرا شفا بدهند!
#قيصر اين سخن را مى شنود و به #مليكا قول مى دهد كه هر چه زودتر اسيران #مسلمان را آزاد كند.
بعد از مدّتى به #مليكا خبر مى رسد كه گروهى از #اسيران آزاد شده اند. او براى اين كه #پدربزرگ خود را خوشحال كند، قدرى #غذا مى خورد.
#پدربزرگ خشنود مى شود و دستور مى دهد تا همه #مسلمانانى كه در جنگ ها اسير شده اند #آزاد شوند.
اكنون #مليكا دست به دعا برمى دارد و مى گويد: "اى #مريم مقدّس! من كارى كردم تا #اسيران آزاد شوند، من دل آنها را #شاد كردم.
از تو مى خواهم كه دل مرا هم #شاد كنى".
#مليكا منتظر است شايد بار ديگر در خواب #محبوبش را ببيند
. شايد يار آسمانى اش، #حسن(ع) به ديدارش بيايد.
#ادامه_دارد...
@emamamm