.
📝 #بالا_بلند_بابا_گیسو_کمند_بابا
🖊 #زمینه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_هشتم_محرم #_۱۳۹۸
🖊 #هیأت_رایة_العباس "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالا بلنده بابا / گیسو کمنده بابا
اگه تو بری تو این غریبی / دل به کی ببنده بابا...
ای ماهی غرق خونم
ای باغ گل خزونم
پاشو که منم مثه تو، نیمه جونم...
پاشو بریم که سکینه بی قراره
چجوری برت گردونم ای پاره پاره
از من مگه دل بریدی / حال پدر و ندیدی
کُشتی منو بس که رو خاک، پا کشیدی
تازه جوون بابا / دردت به جون بابا
حالا دیگه کی بشه عصای / دست غرق خون بابا...
پاهام دیگه نای برگشتن نداره
چجوری برت گردونم ای پاره پاره
بالای سرت می شینم / جون کندنت و می بینیم
آتیشه به جای دل تو، عمقِ سینم
رفتی همه امیدم / رفتی یلِ رشیدم
حالِ دلمو باید بپرسی از محاسنِ، سفیدم
غمت داره جونم و بر لب میاره
چجوری برت گردونم ای پاره پاره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
1_100893223.mp3
14.47M
#زمینه
حضرت علی اکبر علیه السلام
«بالا بلند بابا گیسو کمند...»
#شب_هشتم_محرم الحــــرام ۱۳۹۸
هیئـــت رایة العبـاس "عليـه السلام"
.
مُسمّط مثلّث_
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
صورت وسیرتِ او مثلِ رسولِ مدنی
در حیا فاطمه و حیدرِ شمشیرزنی
قدُّوقامت علوی صبروُکرامت حسنی
راه می رفت حرم مستِ تماشا میشد
آب در وقت اذانَش دلِ بابا میشد
علیِ اوّل دربارِ حسین ابن علیست
حضرتِ یوسفِ بازارِ حسین ابن علیست
همه جا یارِ علمدارِ حسین ابن علیست
با شتر آب از آن شطِّ خسیس آوردهَست
علیاکبر همهجوره به عمویش رفتهَست
حرمی آب ندارد... وَ علی تاب نداشت
تابِ تنهایی و بیتابیِ ارباب نداشت
تابِ دیدارِ گلِ تشنهیِ بیخواب نداشت
رخصتِ رزم اگر قبلِ عمو میخواهد
تشنهیِ جامِ وصال است سبو میخواهد
کربلا چیست؟! ببینید اطاعتها را
زیروُرو کرده عباراتِ مسمّطها را
میکند با نظری فتح دلِ شطها را
تشنهیِ دیدنِ باباست که بر میگردد
دستبوسِ پدرش قرصِ قمر میگردد
معرکه زیرِ قدمهایِ علی میلرزد
یک نگاهش به دو دنیا به خدا میاَرزد
اَشهَدُ اَنَّ علی یکتنه بر لشکر زد
بر لبش ذکر مدد اُمِّ اَبیها دارد
جز ولایت همه ابعادِ علی را دارد
اسمِ حیدر وسط آمد کوفه غوغا کرده
کوچهای تنگتر از فاطمیه وا کرده
هرکسی زخم زده لعنِ علی را کرده
کاش خونها نَچکد بر رویِ چشمانِ عقاب
سویِ دشمن نَبَرد جسمِ علی را به شتاب
گلّهای گرگصفت بر سرِ او میریزد
هر کجا تکّهای از پیکرِ او میریزد
از نوکِ قیچیِ زنها پرِ او میریزد
شبهِ پیغمبرمان میشود اِرباً اِرباٰ
علیِ اکبرمان میشود اِرباً اِرباٰ
رویِ زانو میرود یوسفِ زهرا ای وای
بوریایی برسانید به بابا ای وای
چیده شد رویِ حصیری گلِ لیلا ای وای
عمّه آمد همهیِ بیشرفان هو کردند
گفت زینب که نَمان لشکریان نامردند
وقتِ تشییعِ جوان است بگو یازهرا
قامتِ روضه کمان است بگو یازهرا
روضه با مادرتان است بگو یازهرا
بوریا رفت و دلِ حضرتِ بابا را برد
ندبهیِ عمّهیِ سادات دلِ ما را برد
#حسین_ایمانی
.
#غزل_مصیبت
#شب_هشتم_محرم
با زمین خوردنِ تو شاه زمینگیر شده
پایِ این پیکرِ صدپاره پدر پیر شده
به سویِ تو نَدویدم که خَزیدم بابا
اُف به دنیا پدر از زندگیاش سیر شده
ای اذانِ حَرمم واژهبهواژه شدهای
اِرباً اِرباٰ وسطِ معرکه تصویر شده
حمزهیِ لشکر من مُثله شدی واویلا
آمدم سویِ تو امّا چقدَر دیر شده
تکّههای بدنت رویِ حصیری چیدم
چند تا گمشده یا جسمِ تو تبخیر شده
همهیِ دشت به حال من و تو میخندند
طعنه با روضهیِ غمهایِ تو درگیر شده
بر رویِ شانهیِ یاران به حرم میآیی
وقتِ تشییعِ علیاکبر و تکبیر شده
لختهخون از دهنت با سرِ انگشت کشید
العجل گفت پدر از غمِ تو پیر شده
#حسین_ایمانی
.........................
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
______
#حضرت_علی_اکبر #بحر_طویل
به میدان آمده شیر نره نسل علی ابن ابی طالب
خدایی هم شبیه مرتضی بر لشکر دشمن شده غالب
به لب نام علی دارد به سر سربند زهرا را
قیامت کرده انگاری زمین و آسمان ها را
سپاه کفر را حیران خود کرده دلاور مردِ این بیشه
شروع کرده رجر خوانی برای نسل بی ریشه
که ای اف بر شما و دین و دنیاتان
بترسید از عذاب قبر و فرداتان
به جنگ آیه ی نور خداوند آمدید اما دریغ از اندکی توحید در بین شما...آری..شمایی که ندارید از خدا ترسی و فکر روز محشر را نکردید و نمی داندید با زهرای مرضیه چه باید کرد از خجلت که مهرش را به روی پاره ی جانش شما بستید و او را خارجی خواندید و قصد کشتنش دارید اما نه...
به نامِ نامی حیدر
مدد از ساقی کوثر
تمام دشت را پر می کنم از سر
منم اولاد پیغمبر
علیِ اصغر کرب و بلایم من که بعد از مرتضی خوانده است بابایم علی اکبر
اگر مردی میان این جماعت هست بسم الله
کسی را ذره ای در دل شجاعت هست بسم الله
بیاید تا ببیند ضرب شست حیدر کرب و بلا را..هان
من از نسل اباالفضل عملدارم
جهانگیرم..جهان دارم
به جان مادرم زهرا سر از جسم سپاه کفر بردارم
یکی آمد که با پای خودش سیری کند قعر جهنم را
غضب دارد علی اکبر
نگاهش کرد پا تا سر
به یک ضربه چنان روی زمین انداخت آن ملعون بزدل را که لشکر بر خودش لرزید از ترس علی و کار مشکل شد
حریفان یک به یک،پرمدعا
بر جنگ اکبر آمدند اما
نماند از هیبت آنها
به جز نعشی بدون سر
بنازم بر علی اکبر..بنازم بر علی اکبر
ندارد چاره ای دشمن به جز نامردی و حیله
علی را دوره اش کردند از هر سو و بستند راه را بر او و با ضرب عمود نانجیبی یک شکاف آمد میان فرق و ابرو و حجاب خون میان او و چشمش نیز حائل شد
ز اشک آسمان خاک زمین گل شد
ز خودش خون فرقش روی چشم اسب را پوشاند و راه خیمه را گم کرد و آمد در دل دشمن
همین اندازه می گویم که اکبر شد علی اصغر..
حسین آمد به یاری اش رود اما بمیرم من که یک لحظه برایش سخت شد دیدن..
به پای نعش اکبر آمده اما به زانویش
پر از خون است گیسویش
بغل کرده علی را می کند بویش
تصور کن جوانت روی خاک افتاده لب تشنه
تنش را جست و جو کردی به زیر چندصد دشنه
چه حالی و چه احوالی
خودت راهیِ گودالی
تصور کن همان موقع بیاید خواهرت از خیمه و افتد به روی نعش بی جان جوانی که نمانده از تنش چیزی به جز جسمی پر از خالی
نمیدانی چه می آید سرت وقتی که میبنی به اشک خواهرت یک عده میخند با شادی و خوشحالی
جوانش اربابا بود و زینب هم پریشان بود و بی تابش
صدا میزد که خیز از جا و زینب راببر تا خیمه بابایت فدای قد و بالایت
ببین دیگر ندارد چاره بابایت
صدای دیگری از عمق دل میزد
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
🔸شاعر: #آرمان_صائمی
.
.
|⇦•یک نفر در میان گودال ..
#سینه_زنی و توسل به حضرت سید الشهدا علیه السلام ویژه ماه محرم به نفس کربلایی #حسین_طاهری
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
یک نفر در میان گودال
صد نفر میزدن زینب را
تیغ ها مانده بود در بدنُ
با سپر میزدن زینب را ..
یک نفر در میان گودال
صد نفر میزدن زینب را
هرچه او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدند زینب را ..
ای .. حسین ...
لشکریان خیره سر
چند نفر به یک نفر ..
خیمه رو تا گودال همش دویدم بریدم
نیزه رو بیرون از تنت کشیدم بریدم
نشستمُ شکستمُ
نگاه بکن نیزه بریده دستمُ
ببین حسین که خستمُ
موند تو دلم زخمِ تو رو نبستمُد..
اَمونَمو توانمُ
بریده بود رگ بریده جونمُ
باغ پر از خزونمُ
فاضله الرشیدهی کمونمُ
خیمه رو تا گودال همش دویدم بریدم
العطش لبهاتُ که شنیدم بریدم
دویدمُ رسیدمُ
یه جای سالم به تنت ندیدمُ
ناله فقط کشیدمُ
خُب بذارید بغل کنم شهیدمُ
بریدمُ خمیدمُ
بدون پیرهن تو رو که دیدمُ
به خاک و خون تپیدمُ
چادرمُ روی تنت کشیدمُ
ــــــــــــــــــ
#عاشورا
#امام_حسین
#کربلایی_حسین_طاهری
#روضه_شب_جمعه
👇
H.taheri.Moharam99.Babolharam_net_5.mp3
1.85M
|⇦•یک نفر در میان گودال ..
#سینه_زنی و توسل به حضرت سید الشهدا علیه السلام ویژه ماه محرم به نفس کربلایی حسین طاهری
.
#زمینه
#شب_هشتم_محرم
#سبک_خبرخبر
#آی_جوونا
🔘🔘🔘🔘
☑️بنداول
آی جوونا ،پیر غلاما ،شب علیه اکبره
جوون رعنای حسین ،مثه امیره خیبره
وقتی سواره مرکبه ،همه میگن پیمبره
.............
جوونه رعنای حسین حیدرکربلا علی
که شدتنش غرق به خون از تیغ کوفیاعلی
باجسم پاره پاره رو/ خاکای داغ افتاده بود
از بس که زخم رو زخم زدن ،جایی سالم به تن نبود
بابای پیره کربلا ،تا که رسید به اکبرش
چه کرده داغ این جوون ،دو زانو رفت بالا سرش
............
جوانان بنی هاشم بیاید ،علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم ،علی را بر ،در خیمه رسانم
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند دوم
میوه ی قلب من ببین بابات چقد پریشونه
ببین که از داغ غمت هراسونه هراسونه
چیکار کنم با بدنت علی که دریای خونه
...........
کاشکی میشد به خاطرم ،یه بار دیگه پا میشدی
دیگه ندارم رمقی ،عصای بابا میشدی😭
داره میسوزه جگرم ،ببین علی محتضرم😭
کمتر تو دست و پا بزن ،می کشی ام ای پسرم
امکان نداشت من بیام و پا نشی از جات پسرم😭
حالا چه جوری تنهایی تو رو به خیمه ببرم
............
جوانان بنی هاشم بیاید ،علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم ،علی را بر ،در خیمه رسانم
مشابه سبک زیر خوانده میشود
.👇
13. میرداماد ، الهی به آنان.mp3
3.02M
#آواز_دشتی
#حاج_سید_مهدی_میرداماد
#شهدا
الهی به آنان که پرپر شدند
پرُ از زخم های مُکرر شدند
به آنان که امروز ، فردائیند
به آنانکه فردا ، تماشائیند
به آنان که چون پرده بالا زدند
قدم در حریمِ تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند
چنان خونِ کارون به جوش آمدند
به آنانکه رفتند تا « ما » شوند
و آئینه داران فردا شوند
به آنانکه زخمی ترین بوده اند
شهیدان میدان مین بوده اند
به آنانکه بالی رها داشته اند
گذرنامه ی کربلا داشته اند
از آنان که تنها پلاکی به جاست
کمی استخوان ،
مشت خاکی به جاست
به دشتی که
پیوسته عباس داشت
که بی دست هم
خیمه را پاس داشت ...
شاعر :
#پرویز_بیگی_حبیب_آبادی
.
16. بنی فاطمه ، ز بخت بد.mp3
5.45M
#آواز_دشتی
#حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه
#حضرت_زینب ( سلام الله علیها )
همه رفتندومن
جاماندم ای دوست
ز بخت بد
به دنیا ماندم ای دوست
#گوشه_عشاق
چرارفتی مراباخودنبردی
#گوشه_بیات_راجه
ببین بعدازتو
تنها ماندم ای دوست
عزیز بی گناهم کی میایی
پناه بی پناهم کی میایی
#گوشه_عشاق
به درمانده هنوزای یارچشمم
#گوشه_بیات_راجه
رفیق نیمه راهم کی میایی
🔸دشتی محلی
ببین بردیده سوی دیدنم نیست
توان دادن جان کندنم نیست
چنان آبم نموده آتشت که
گمانم جسم درپیراهنم نیست
#گوشه_دشتستانی
ببین ازداغ ، توخیلی شکستم
شکستن که چنین ازپانشستم
🔸دشتی محلی
شکسته دشمنت ازبس دلم را
چنان گشتم که نشناسی که هستم
#گوشه_دیلمان
به یادت درنوای آب آبم
چنان توزیرتیغ آفتابم
توراحت خفته ای درخانه قبر
ولی من ازغمت خانه خرابم
#گوشه_دشتستانی
دعایی کن دل آواره ام را
🔸دشتی محلی
بده چاره دل بیچاره ام را
هنوزازآن سفردارم برادر
به همره چادرصدپاره ام را
.
زیارت عاشورا ۲۴ مرداد۱۴۰۰.m4a
32.51M
زیارت عاشورای شب هفتم
#زیارت_عاشورا
#حاج_مجید_طاهری
.
#میرداماد 🎤
#روضه_حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
بخش اول روضه: ” یا کاشِفَ الْکَرْب، عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْن، اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْن”
عباس “بابُ الحسینِ” هر وقت میری کربلا،قبل از اینکه بری حرم ابی عبدالله،اول میری حرم اباالفضل اجازه می گیری بعد وارد حرمِ سید الشهدا میشی،اینکه شب تاسوعا،قبل از شب عاشوراست،دلیلش همینِ،امشب عباس اومده وسط،به من و تو بگه:هر حرفی داری به من بزن،هر حاجتی داری بگو،من باب الحوائجم،فردا شب دیگه همه برا حسین گریه کنن،فردا شب دیگه کسی حاجت نیاره،فردا شب دیگه کسی مریض نیاره،درد نیاره،گرفتاری نیاره،فردا شب شبِ آخرِ حسین و زینبِ،امشب هر کار داری،تو می دونی و عباس،حالا با این حالت بگو:
” یا کاشِفَ الْکَرْب، عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْن، اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْن،….”
*امام زمان می فرمایند:مجلسی که به نام عَموم باشه خودم رو میرسونم…شب تاسوعایی نمیشه دعامون این نباشه:“اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن….”
میگه:شاگردای علامه بحرالعلوم دیدن روز تاسوعا،علامه عمامه از سرش برداشته،پا برهنه تو بین الحرمین،هی به سر میزنه،هی میگه:“علی العباس واویلا..” گفتن:آقا! شما عالمید،مو سفید کردید،این همه شاگرد،چرا اینجوری عزاداری می کنید؟ علامه فرمود:برید کنار،شما ندیدید اونی که من دیدم..چی دیدی آقا؟ میگه: دیدم روز تاسوعا حجه بن الحسن،سرِ برهنه،هی به سر میزنه،هی میگه:“علی العباس واویلا..”
حالا دستت رو بذار رو سرت،اگه ۹ شب دست رو سرت نذاشتی،امشب بذار،اصلاً یادت باشه،از امشب به بعد،دست رو سر گذاشتن از عباس به بعد باب شد،تا عباس بود کسی دستش رو روی سرش نذاشت،این دست رو سر گذاشتن یعنی:چه خاکی به سرم شد،چه بلایی سرم اومد…زینب تا دید عباس رفت،دو تا دست رو سرش گذاشت….“یاصاحب الزمان،اَلغوثُ اَلاَمان…….”
اگر شبی ز جمالش نقاب بردارد
فَلَک نگاه خود از آفتاب بردارد
به غیر نام ابالفضل هیچ نامی نیست
که اینچنین ز دلم اضطراب بردارد
*تو سخترین لحظات فقط کافیِ،بگی: یا اباالفضل..آدم بی اختیارم میگه،انگار ما اینجور بزرگ شدیم… فقط من و تو اینجوری نیستیم ،ابی عبدالله هم کربلا هر وقت گیر می کرد،می گفت: یا اباالفضل..عباس کجاست؟…*
خروشِ رود و دریا، یا اباالفضل..
پناهِ اهلِ دنیا، یا اباالفضل..
به حق دستایی که قلم شد
بگیر این دست ها را یا اباالفضل
“سقای دشتِ کربلا،اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل
آبی رسان بر خیمه ها اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل”
۱
👆
بخش دوم روضه: به غیر نام ابالفضل هیچ نامی نیست
که اینچنین ز دلم اضطراب بردارد
کسی که نقش نگینش حسین شد، بی شک
ز خاکِ علقمه باید رکاب بردارد
به سنگفرشِ حریمش، هر آنکه معتقد است
اگر که آب بریزد،گلاب بردارد
اگر که قطره ای از آب مَشک او برسد
خدا ز اهل جهنم عذاب بردارد
*کاش یه قطره اش هم نمی ریخت،وقتی مَشکِ آبشو زدن،انگار دنیا رو سرش خراب شد،التماس می کرد،می گفت:آبروم رو نبر،من به رباب قول دادم…زمان قدیم تو سختی و مَشِقَّتِ رسیدن به کربلا،یه روستایی یه کوزه ای درست کرد،به زحمت از دهات خودشون رو دوشش سوار کرد،رفت کربلا به زحمت و مَشِقَّت، رسید کنار علقمه،همه مونده بودن نهر علقمه پُر از آبِ،این آب از ایران آوُرده،آب واسه چی آوُردی؟میگن:رسید کنار علقمه،این کوزه رو آوُرد پایین،نشست کنار آب شروع کرد با آب حرف زدن،گفت:نهرعلقمه! آب ِ فرات! به خاطر یه مشک آب دستای آقای منو قطع کردن، اومدم آبت رو پس بدم،دستای آقامو بهم برگردونی،ما آب نمی خواهیم،اومدم آب رو برگردونم،دستای عباس رو به من بده…*
قلم شده است دو بازوی او که در محشر
بیاید و ز محبان حساب بردارد
*معلوم نیست این دنیا این دستا چیکارن،قیامت معلوم میشه،کِی؟ او وقتی که می بینن بی بی دو عالم فاطمه با پهلویِ شکسته میاد،دو تا دستای بریده رو گرفته” کفانا لِلشفاعه، یدان مقطوعتانِ وَلَدِیَ العباس” قیامت،فاطمه با این دستا شفاعت میکنه،ان شاءالله دستِ من و تو هم به اون دستا برسه…*
زمان زیاد نمانده برای شش ماهه
خدا کند بتواند که آب بردارد
شاعر : محسن عرب خالقی
*رباب هی از این خیمه به اون خیمه،ان شاءالله عموت میاد،قول داده،زیر قولش نمیزنه…عباس،اومد تو خیمه یه صحنه ای دید،عباس،با اون عظمت،با اون شجاعت،عباسی که ذخیره ی کربلاست،عباسی که اصلاً به دنیا اومده کربلا فدای حسین بشه،اومد تو خیمه یه صحنه ای دید،من میگم:عباس همون جا یه بارکشته شد،یه بارشهید شد،با چشماش دید باور نمی کرد،دید بچه ها پیراهناشون رو بالا زدن،شکم هاشون رو روی این خاک گذاشتن،هی مشکارو بغل می کنن،یه قطره آب پیدا کنن،لبها خشکِ،تا عمو اومد تو خیمه دویدن دورِ عمو، عمو! آب….عمو!العطش….دیگه:طاقت نیاورد،مشک رو گرفت،اومد مؤدب محضر اربابش ایستاد،“سیدی و مولای!، “قَدْ ضاقَ صَدْری” دیگه حسین طاقت ندارم..می خوای چه کنی عباس!؟ تو که دیدی بچه هام تنشنه اند،میخوای بری برو،اما برا آب برو…عباس اگه عباس شد به خاطر اطاعتِ از امامش شد،نه به خاطر شجاعتش“اَلسّلامُ عَلیکَ أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ اَلْمُطِیعُ لِلّه”گفتی برا آب برم،چشم،شما بخوای برا آب میرم..تا حالا از خودتون پرسیدید چرا عباس با زن و بچه نیومده کربلا؟ میخواد به همه ی عالم بگه: من حواسم به یه نفرِ،همه توجه ام،همه آرزوم،همه حسینِ…*
۲👇
👆
#ادامه #میرداماد
بخش سوم روضه: قرار شد هر دو با هم بزنن به میدان،یکی بره میمنه،یکی بره میسره،قرار شد ابی عبدالله حواس دشمن رو پرت کنه،مرحوم مُقَّرم تو العباس میگه: قرار شد عباس از بین نخل ها خودش رو به علقمه برسونه،قرار شد بین هم دیگه رجز رد و بدل کنن،از حال همدیگه با خبر بشن،آخه دیگه کسی برا حسین نمونده،گفت: عباس! داری میری؟ تو همه لشکرِ منی،عباس! تو همه کس و کارِمنی؟ اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه…
از هم جدا شدن،یکی به طرف شریعه،یکی به طرف میدان،نزدیک شریعه شد،قرار گذاشته بودن با حسین که رسید کنار شریعه خبر بده،چی بگه؟ بعضی نقل ها نوشتن: تکبیر گفت…..“الله اکبر” گفت،بعضی از نقل های معروف میگن: بلند رجز می خوند صداش به حسین برسه،آرومش کنه،صداش هم حسین رو آروم می کرد،رسید کنار علقمه بلند فریاد زد:” اَنَا بنُ حیدر ِالکَرّار” ابی عبدالله بلافاصله جوابش رو داد دلِ عباسم آروم بشه، “اَنَا بنُ مُحمدٍ المُصطفی” دو تا برادر آروم شدن،مشک رو پر از آب کرد،سوار اسبش شد،به طرف خیمه ها،دوباره عباس صدا زد: “اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی” اونجا همه دورش رو محاصره کردن،یه نفر گفت:عباس آب برسونه کارِ دشمن تمومِ،کمین کردن،عباس مشک رو بغل کرده،یکی از القابِ اباالفضل،“اَبَا القِربَه” است، یعنی:پدرِ مشک،چرا به عباس میگن:پدرِ مشک،برای اینکه مثل پدری که بچه اش رو بغل کنه،مشک رو داد تو شکمش،خودش رو انداخت رو مشک،همه محاصره اش کردن،چهار هزار نفر، رو کُنده ی زانو،هدف مشکِ آبِ،نمیذاشت تیرها به مشک بخوره،از لابلای نخل ها می رفت،یه مرتبه متوجه شد دستش رو زدن،مشک رو داد یه طرفِ بدن،یه دستِ دیگه اش رو زدن،اینجا صدای حسین رو شنید،انگار حسین میدونه،درد بازو درد بدیه”اهل کنایه حرف منو بگیرن” تا شنید صدای عباس رو،ابی عبدالله جوابش رو داد،یعنی غصه نخور،” اَنَا بنُ فاطمه الزهرا”….شاید میخواست بگه:عباس! تو مَردی،تو علمداری،تو بازویِ رشید داری،دستت رو زدن باکی نیست،یه روز بازویِ مادرم رو تو کوچه های مدینه،اینقدر نامحرما با غلاف شمشیر زدن…
همه ی حواسش به مشکِ،میاد و میخونه” والله اِن قَطعتموا یَمینی اِنی اُحامی ابداً عَن دینی”…. دست نداره،خودش رو انداخت رو مشک،تیرها داره میاد،یه سئوال دارم،یه بدن چقدر جای تیر داره؟چهار هزار تیرانداز،بالاخره هزار تا تیر به هدف میخوره،دیگه بدنش جای تیر نداشت،لشکر دسته دسته میومدن،اما دستِ خالی بر می گشتن،نگاه می کرد،عباس“نافذالبصیره”بود،یه چشم داشت عجیب،میومدن،دست نداشت،غرق خون،پر از تیر،اما مشک تو بغلش،یه نگاه می کرد،تا می اومدن،همه فرار می کردن، عُمر سعد یقیه ی یکی رو گرفت،گفت:چیِ؟ مگه نمیگی دست نداره؟ازچی می ترسی؟ گفت:عُمر دست نداره،اما دو تا چشم داره،بیچاره میکنه،گفت: من راهش رو بلدم،الان یه کاری میکنم چشمش جایی رو نبینه،صدا زد: حرمله بیا…
یه لحظه نگاه کرد دید چشمش رو زد،مشکِ آبش رو زدن،اینجا نوشتن: مُتحیِّر شد،” وَ وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیرا” ایستاد رو اسب،دست نداره،مشکش آبی نداره،نه میتونه بره،نه می تونه برگرده، مُتحیِّر شد،تیر تو چشمشِ،هر کاری کرد تیر از چشمش بیرون نیومد،سرش رو خم کرد،تیر رو بین دو زانو گذاشت،سرش برهنه شد،حکیم بن طُفِیل خودش رو رسوند،دید سرِ عباس برهنه است،حالا وقتشِ،عمودِ آهن رو بلند کرد،….
۳👇
👆
ادامه #میرداماد
بخش چهارم روضه: همه ی روضه ی شبِ تاسوعا یه طرف،این روضه اش یه طرف،چون خودِ عباس گفته، مرحوم واعظِ خراسانی داشت تو حرمِ اباالفضل روضه می خوند،علامه ی قزوینی وسط روضه بلند شد،حالش بد شد،گفت:واعظ کی میگه اینا راستِ؟دیگه اینجوری نخون…
مجلس به هم خورد علامه رفت خونه،واعظِ خراسانی میگه: حالم منقلب بود،چه کردم،این مرجع رو ناراحت کردم،دیدم نیمه شب درِ خونه ام رو میزنن،بیا علامه کارِت داره،گفتم:عجب کاری کردم برم عُذر خواهی کنم،میگه:رفتم،دو زانو نشستم،دیدم گریه امانِ علامه رو بریده،میگه:واعظ بقیه اش رو بخون…گفتم:آقا من لال شدم،غلط کردم،دیگه نمیخونم…گفت:نه خوابِ عباس رو دیدم،گفت:چرا روضه ام رو قطع کردی؟ تو که نبودی،یه نفر بخواد ازرو بلندی رو زمین بخوره،دست میخواد،دستش رو سپر میکنه،من دست نداشتم،با صورت افتادم……نمی دونم چه جوری حسین رسید،فقط می دونم تا رسید عباس رو دید،صدا زد:آخ کمرم، “بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین علیه السلام” انکسار یعنی چی:مرحوم شوشتری یه نقلی داره،میگه از عاشورا،از صبح از ظهر،هر شهیدی رو که ابی عبدالله رفت بالا سرش چهره برافروخته شد،رنگِ چهره سرخ شد،تنها جایی که رنگ پرید کنارِ علقمه بود،چهره زرد شد…
نفست بالا نمیآد
چی به روزِ تو آوردن
زدنت همونایی که
نمکِ حیدر و خوردن
فدایِ سرت اباالفضل
اگه مشکِ آبت افتاد
به تو قول میدم برادر
دیگه هیچکی آب نمیخواد
*دست بریده،چشم تیر خورده،فرق شکافته…رسید بالا سرش دو دستی سر عباس رو گذاشت رو دامنش،یه جایی توجه اش رو جلب کرد،نه فرقِ شکافته،نه دستایِ قلم شده،نه چشمِ تیرخورده،تیر رو درآورد دید لباش خشکِ،گفت:عباس! میرم به سکینه میگم: عموت یه قولش عمل کرد،میرم بهش میگم:عموت تشنه جون داد،خوشبحالت چه عمویی داشتی،کنارِ آب،آب نخورد…*
واویلا برایِ چند قطره ی آب
از دست رفت امیدِ خیمه و رباب
اگه پانشی اباالفضل
میره خیمه ها به غارت
تو دلت میاد برادر
زینبت بره اسارت
پاشو یه کاری کن عباس
حرمله داره میخنده
میدونم بعدِ تو دشمن
دستِ زینب و می بنده
بعد از تو قافله آوراه میشه
بعد از تو صحبتِ گوشواره میشه
*ابی عبدالله فرمود:بروید گوشواره هارو در بیارید،بروید زینت هاتون رو در بیارید،معجرهاتون رو محکم ببندید،…خدایا! به غیرتِ عباس،به غیرت مدافعانِ حرم،غیرتِ ما نسبت به دینمون،نسبت به آئین و مکتبمون لحظه به لحظه بیافزا،غیرت و تعصب ما به این سیاهی های محرم به این روضه ها و جلسات بیافزا….*
۴
👇
.
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
تو را به خیمه به این شانهی خَم آوردم
تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم
برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را...
برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم
صدایِ گریهی من تا مزارِ لیلا رفت
برایِ مادرِ تو آیهی غم آوردم
شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست
هرآنچه از تو در این دشت دیدم آوردم
هرآنچه رنگِ تو را داشت ای انارِ حرم
هرآنچه بویِ تو میداد آنهَم آوردم
رسید عمه و تا خیمهها مرا آورد
که پیش خندهی نامحرمان کم آوردم
تو را من از بغلم پاره پاره میچینم
خدایِ من پسرم را چه دَرهَم آوردم
#یاشبیر
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#واحد
#شب_هشتم_محرم
سبک دور منیم ای آخارم الیم دور ......
آه
سختترین لحظه همینه
بابا باشه و ببینه
تنِ بیجونِ جَوُونش
غرقِ خون رویِ زمینه
آه
سخته که صورت بذاره
به رویِ سرد جَووُنش
سختتر از اون اینه بوسه...
بزنه به استخوُونش
اِی جَووُنایِ حسینی علیاکبرایِ این خاک
هنوزم میان با تابوت چند تا استخون...یه پلاک
اگه زنده باشه بابا اگه دق نکرده باشه
جاداره که روضهخونِ... بدنِ رو بوریاشِه
ولدی یاعلیاکبر ۴
آه
با زمین خوردنِ دلبر
هلهله میکنه لشکر
رویِ زانو میکشونه
خودشو به سمتِ اکبر
آه
کاش بیان کمک جَوُونا
دیگه بابا نا نداره
کاش یکیشون از تو خیمه
یه تیکّه حصیر بیاره
باید از غصه بمیره پایِ جسمت پایِ روضه
بدنت رویِ حصیره بدنش داره میلرزه
همهیِ صحرا میخندن وقتی که چِشاش میباره
متحیّره چطوری تو رو تا حرم بیاره
ولدی یا علیاکبر ۴
#واحد #هشتم_محرم #محرم
#حسین_ایمانی
.👇