eitaa logo
امام حسین ع
22.1هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای یار سفر کرده به سوی همه برگرد سوی همه از کوی شه علقمه برگرد از کوی شه علقمه با زمزمه برگرد با زمزمه یاعلی یا فاطمه برگرد برگرد به پایان برسد این غم هجران مانند کویریم بیا حضرت باران ای حضرت باران به تو سوگند غمینیم ای خیر فراوان به تو سوگند غمینیم ای عشق نمایان به تو سوگند غمینیم ای منشا قرآن به تو سوگند غمینیم از بسکه غمینیم و دل غم زده داریم خو کرده به درد و غم هجران نگاریم هجران نگار به سفر رفته غم ماست آغوش پر از مهر امامانه کم ماست نامش همه ذکر شب و روز و دم ماست برپایی روضه به هوایش حرم ماست مبهوت جلالش شده در زمزمه هستیم ما منتظر منتغم فاطمه هستیم... عج
4_6014979205580719669.mp3
6.19M
از ما به محضر شهدامان سلام باد بر سر همیشه سایه‌شان مستدام باد بر سر هوای دیدنِ سیرت نیا بود او با مسافران حرم آشنا بود لبیک یابن الزهرا لبیکَ یا حسین یاد رضی و حامد و بابک بخیر باد...
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| سوی دیار عاشقان «سوی دیار عاشقان» سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم گرفته ایم جان به کف و نثار جانان کنیم  هستی خود به راه حق یک سره قربان کنیم  جان و سر و وجود خود فدای قرآن کنیم  ما به جوار کبریا ، با شهدا میرویم سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم یکی نشسته گوشه ای خدا خدا میکند  به رهبر و امام خود ز جان دعا میکند  یکی دگر ز معرفت سخن ادا میکند  که ما به قربانگه حق، رو به منا می رویم سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم منتظریم کی شب حمله فرا می رسد  امر ز فرماندهی کل قوا می رسد  دمی که رمز یا علی به گوش ما می رسد  پی نبرد خصم دون، چو شیرها می رویم سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم ______________ شاعر: محمدمهدی سیار  سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم نسل جوانیم و رسیده ست به ما این علم  غیرت عباس بود در رگ ما دم به دم  شاهد ما خیل شهیدان دفاع از حرم  بهر شکست فتنه تا، شام بلا میرویم  چون شهدا میرویم سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم آه، مبادا که جدا مانم از این کاروان  یاد شهیدان حسینی زده آتش به جان  شور به پا کرده به دل نغمه آهنگران:  سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم
. من و جدا شدن از کوی تو خدانکند خدا هر آنچه کند از تو ام جدا نکند امان نداد مرا این غم و بجان افتاد میان سینه ام این درد بی امان افتاد برا ولی نعمتمون میخوایم امشب ناله بزنیم به راه روی زمین مینشینم و خیزم نمانده چاره که آتش به استخان افتاد این چه زهری بود نانجیب به امام رضا داد میان اهل بیت همرو مصموم کردن بجز اباعبدالله و حضرت صدیقه {شمشیر که فرق مولا رو هم شکافت زهرآلود بود} اما این زهری که به امام رضا دادن یه چیز دیگه ای بود روایت نوشته سه دونه انگور مامومن ملعون به حضرت داد تا تو دهانش گذاشت دیدن دست روی جیگرش گذاشت سریع عباشو روی سرش کشید شیخ صدوق نوشته حضرت پنجاه مرتبه روی خاک ها نشست گاهی صدا میزنه آه جگرم گاهی وقتا صدا میزنه آه پسرم اما وقتی محکم روی زمین میخورد میگفت آه مادرم چنان به سینه خود چنگ میزنم از آه که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد کشیده ام به سر خود عبا و میگویم بیا جواد که بابایت از توان افتاد بیا جواد که از زخم زهر میپیچد شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد اباصلت میگه دم در کاخ مامون ملعون دل تو دلم نبود حضرت فرمود اگر دیدی عبا رو روی سرم کشیدم دیگه کار از کار گذشته تا در باز شد دیدم امام رضا بیرون اومد عبارو رو سر کشیده با چه سختی اومد تو خونه فرمود اباصلت همه درهای حجره رو ببند کسی به دیدنم نیاد اما لحظاتی بعد دیدن یه نوجوان مه سیمایی لباس عزا به تن کرده از وجناتش شناختمش پسر امام رضاست اما از وی تعجب پرسیدم آقا همه درهای حجره رو بسته بودم از کجا وارد شدی؟ فرمود اباصلت خدایی که در یک آن در یک چشم به هم زدن منو از مدینه به طوس میاره قادر نیست منو از در بسته وارد کنه؟ درسی تو این روضه هست حواسمون باشه اگر زیر دستمون کسی کار میکنه از امام رضا یادبگیریم همیشه سفره مینداخت با کنیزا و کارگرا با هم سر سفره مینشستن اما این لحظات آخر دیگه حضرت رو پا نبود این لحظات آخر مثل شخص مار گزیده بود تو حجره هی به خودش میپیچه اما اباصلت میگه حضرت پرسید بگو ببینم غلامها غذا خوردن؟ گفتم آقا جان اینا نمیتونن دلشون نمیاد بدون شما غذا بخورن همیشه با شما سر سفره نشستن آقا جان امشب یه لقمه هم سر سفره ما بذار یه لقمه که زندگی مارو عوض کنه همیشه ملازم شما بشیم میگه آقا همه توانشو جمع کرد خودشو آورد به زحمت سر سفره نشوند به یه چیزی هم تکیه کرد که غلامها راحت غذا بخورن همچین که سفره رو جمع کردن روایت میگه حضرت غش کرد روی زمین افتاد حالا اباصلت میگه جوادالائمه رو هدایت کردم سمت حجره امام رضا همین امام رضایی که جون در بدن نداره دیدم همه جونشو جمع کرد دوان دوان اومد تا جلو در دست گردن آقازادش انداخت تو بغل جواد رو زمین افتاد آی اهل روضه... یه بابا اگه جونم نداشته باشه جوونشو رعنا و سالم ببینه انگار جون به بدنش میاد اما شیخ حر میگه اباعبدالله تا نگاهش به علی اکبر افتاد جوونشو یه جوری قطعه قطعه دید حسین جون از همه بدنش رفت جلو چشم همه دیدن حسین رو زمین افتاد دو زانو دو زانو، دست به زمین داره میاد این روضه امشبه اما باقیه این غزل خیلی قشنگه دلمونو یه جای دیگه میبره بیا جواد که از زخم زهر میپیچم شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد شبیه دخترکی که پس از پدر کارش به خارهای بیابان به خیزران افتاد بروی ناقه عریان نشسته خوابیده و غرق خواب پدر بود ناگهان افتاد حق این یه بیتو باید خوب ادا کنیا گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه نگاه او به رخ مادری کمان افتاد دوید بر سر دامان نشست و خوابش برد تا که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و به هر دو گنه زهراترین نشان افتاد بعد این بیت دیگه اصلا روضه خون نمیخواد رسید زجر و پِی خود دوان دوانش برد که کار پنجه زبری به گیسوان افتاد آه... تا اومد اول حرفشو رفت با سر بریده عمو زد دوباره ناله ای آمد عمو بدادم رَس دوباره راس ابالفضل از سنان افتاد... حسین... ‍ ‍ 🍂خراسانی بود، شغلش تجارت، دلش دوستدار اهل بیت. آمد پیش خدمتکار امام. گفت: بیا جایمان را عوض کنیم؛ از امروز، من خدمتکار امام، تو صاحب همه دارایی من. قبول؟! 🍂خدمتکار گفت: باید اجازه بگیرم. صبر کن تا خبرش را بیاورم. آمد پیش امام. گفت: اگر روزی خدا شرایط خوبی پیش رویم بگذارد، شما مخالفت خواهید کرد؟ شنید: من حتی از اموال خودم به تو میبخشم، پس چطور مانع بخشش دیگران شوم؟! 🍂خدمتکار اصل قصه را تعریف کرد. امامش قبول کرد. خوشحال رفت تا خبر را به تاجر خراسانی بدهد؛ هنوز بیرون نرفته بود که باز صدای امام زمانش را شنید: «به پاس خدمت هایت، پندی به تو می دهم. بعد باز هم اگر خواستی بروی، برو! » برگشت، 🍂دوباره نشست تا پند مولایش را بشنود. امام صادق علیه السلام فرمود: « ... روز قیامت، شیعیان ما وابسته به ما هستند. آن روز، هر کجا که ما برویم، آن ها هم خواهند آمد.» 🍂خدمتکار گفت: «پس من از پیش شما جای دیگری نخواهم ر
فت. تا حالا خدمتکار شما بوده ام، از این به بعد هم خدمتکار شما خواهم بود.» این را گفت و برگشت پیش تاجر خراسانی. 🍂تاجر از همان نگاه اول، فهمید خبری شده. گفت: ظاهرت خبر می دهد منقلب شده ای. حال برگشتنت همان حال وقت رفتن نیست. قصه را گفت، دو تایی آمدند محضر امام. امام دوستی تاجر خراسانی را پذیرفت. هزار سکه هم به خدمتکار وفادارش بخشید. 📚 بحارالانوار ، ج ۵۰ .
. من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل توئی و دل زهر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند جواب ناله دلهای خسته بر لب تو است که را صدا کند آن کو تو را صدا نکند هزار مرتبه حیف از نماز مرده بر او که زنده ماند و جان در رهت فدا نکند رضا مباد خدا از کسی که در همه عمر تو را به قطره اشکی زخود رضا نکند رهایی همه عالم بود به دست کسی که هر چه بر سرش آید تو را رها نکند کشیدم از دو جهان آستین که دولت عشق مرا به جز در این آستان گدا نکند کسی که خاتم خود را دهد به دشمن خود چگونه از کرم خود نگه به ما نکند گذشت عمر و اجل پر زند به دور سرم بمیرم و نروم کربلا خدا نکند تو درد داده ای و تو طبیب درد منی به جز تو درد مرا هیچکس دوا نکند هزار مرتبه «میثم» اگر رود سردار به جز علی و به جز آل را ثنا نکند .
. بیا ببین دلِ غمگینِ بی‌شکیبا را بیا و گرم کن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی‌حرم چِه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه‌زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه‌گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا ببر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌ی ما شنیده‌ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات می‌زد به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را ** چرا بُرید سرت را به رویِ دامن من چرا نشاند به خون این دو چشم زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت چگونه زخم تَرَک داده رویِ لب‌ها را به رویِ نیزه سرت بود و خیمه‌ها می‌سوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا می‌سوخت 🔸شاعر: .............. بساطِ سینه‌زنی را خودش فراهم کرد مرا مُقیمِ حرم... آشنای پرچم کرد غریب بود ولی تا غریب دید مرا مرا رفیقِ لُهُوف و غمِ مُقَرّم کرد چقدر فاصله از او گرفتم امّا او دوباره فاصله را با نگاهِ خود کم کرد "من و جدا شدن از کوی او خدا نکند" برای دم زدن از او خدایم آدم کرد دوباره اسمِ حرم آمد و شکسته دلم دوباره اشکِ مرا شاهِ تشنه مَرهم کرد یکی یکی همه‌یِ زخمها شده ترمیم وَ زخمِ تازه ‌جوان قدِّ آسمان خم کرد خدا کند نچشی طعمِ داغِ تازه جوان به روی تکّه حصیری تنی مجسّم کرد چه کرده نیزه و قیچی و خنجر و شمشیر نمی شود بدنت را علی سَرِهم کرد به عزّت و شرفِ لا اله الا الله به وقتِ بردنِ جسمِ تو ندبه قلبم کرد .
. روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ بانوای سید مجید ●•┄༻↷◈↶༺┄•● هویدا میشد از اسرار در عالم اگر شأنت نه عالم بلکه میکرد عرش را زیر و زبر شأنت خلایق را خدا در صبح محشر جمع خواهد کرد به قدر سوزنی پیدا شود آنجا مگر شأنت تو را والاترین مخلوق ها اُم ابیها خواند که اینگونه شود سنجیده بانو با پدر شأنت علی آمد به دنیا آینه دارت شود زهرا برابر باشد اینجا لا اقل با یک نفر شأنت برایم جمله ی لولاک هم حرف بزرگی نیست که آنجا هم بیان گشته است خیلی مختصر شأنت رسول الله اعمالش همه عین عبادت بود نشد حتی کمی با بوسه هایش بیشتر شأنت چگونه من هزاران بیت در مدح تو بنویسم خدا با آن خداییش سه آیه گفته در شأنت ــــــــــــــــــ .👇
991025-Babolharam-bani-fateme-roze.mp3
1.98M
|⇦•هویدا میشود از اسرار... روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ بانوای سید مجید بنی فاطمه