.
#روضه و توسل تقدیم ساحتِ مقدس مادرِ ادب #حضرت_اُم_البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج کاظم غفار نژاد تقدیم روح ملکوتی امام راحل و همۀ مادرانِ شهدا •✾•
┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅
«حَسْبُنَا اللَّهُ و نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى و نِعْمَ النَّصیرُ»
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ ..
یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین. اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا صاحب الزمان ..
ای اُم بنین که فاطمه بودت نام
بر تربت توُ چهار شهیدِ تو سلام
دیروز کنارِ چهار فرزندِ علی
امروز کنارِ تربت چهار امام
نیستی زهرا ولی مانندِ زهرا اطهری
خانۀ شیرِ خدا را خانه دارِ دیگری
بعدِ زهرا ، بعدِ زینب از همه زن ها سری
ای تمام مادران قربانِ تو نامادری
پیش تو تعظیم کرده آسمان ها و زمین
مادری کردی تو بر مثلِ امیرالمومنین
با تو میشد عطر و بویِ فاطمه احساس کرد
عفت دامانِ تو ، عباس را عباس کرد
مانند نوری آمدی تابیدیُ بعد
با دستِ زهرا موردِ تاییدیُ بعد
خود را دم بیتِ ولایت دیدیُ بعد
آن چارچوبِ سوخت بوسیدیُ بعد
گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم
من آمدم دستانِ زینب را بوسم
*دخترِ قبیلۀ بنی کلابِ ، طائفه دارِ ، فامیل داره .. از یه طرم داماد علی ابن ابیطالب امیرالمومنینِ ، نمیشه که این عروس رو تنها بدرقۀ خانۀ داماد کرد ، فامیل باهاش اومدن اما تا رسیدن به محلۀ بنی هاشم بی بی فرمود به دور و بری هاش این کوچه حرمت داره .. حواستون باشه ..*
کم کم پسرهایِ تو بال و پر گرفتند
دور و برت را مثلِ یک لشکر گرفتند
بویِ امیرِ فاتحِ خیبر گرفتند
درسِ شجاعت از خودِ حیدر گرفتند
گویی از اوصافِ عظیمِ تو همین حد
زینب پس از زهرا تو را مادر صدا زد
ای وای از روزی که قلبت را شکستند
حجاجِ زهرا بارِ بیت الله بستند
دیدی همه سرها گرفته رویِ دستند
با چه شکوهی رویِ محمل ها نشستند
بر زانویِ عباس زینب پا گذارد
شکرِ خدا که محملِ او پرده دارد
*آمادۀ حرکت شدن ، یه وقت دیدن اُم البنین اومد صدا زد عباس بیا بگو برادرات هم بیان .. پسراشو دورِ خودش جمع کرد گفت خوب دقت کنید چی میگم ؛ با حسین میرید بی حسین برگردید حلالتون نمی کنم ..*
اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت
با دیدنِ یک صحنه ای چشم تو تر گشت
باور نمی کردی ولی دل با خبر گشت
از این مصیبت عالمی حونین جگر گشت
بالاترین روضه همین در عالمین است
از راه آمد زینب ، اما بی حسین است
@emame3vom
*بشیر میگه امامِ سجاد به من فرمود بشیر در مدینه اعلامِ عزا کن ، بگو اون قافله ای که با حسین رفته حالا بی حسین برگشته .. میگه جار زدم تو مدینه ، آی اهلِ مدینه بیاید ببینید چه خاکی به سرمون شده .. بنی هاشم بیرون ریختن ، یکی میگه وا محمدا .. یکی میگه وا علیا .. خلاصه همه رو خبر کردم ؛ یه وقت دیدم اُم البنین داره میاد آقازاده هایِ عباسم بودن .. رفتم عرضِ ادب کنم ، اولین سوالی که پرسید گفت بشیر از حسین چه خبر؟ ..
تو خودم جرات گفتنشُ نداشتم ، گفتم بی بی جان عونتُ کشتن ، گفت بشیر از حسین چه خبر ؟.. بی بی جان عثمانتُ کشتن .. گفت میگم از حسینم چه خبر ؟.. جعفرت رو کشتن ، بشیر از حسین چه خبر ؟..
گفتم تا اسم عباس رو بیارم دیگه حرف عوض میشه .. اما تا گفتم عباس رو هم کشتن ، نهیب زد بشیر میگم از حسین چه خبر ؟.. میگه دیدم نمی تونم جواب بدم ..
بزار اینجور بگم صدا ناله ت بلند شه .. مجلسِ مادرِ قمر بنی هاشمِ .. مجلسِ مادرِ اون آقاییِ که هر وقت گرفتار میشیم صداش میزنیم .. میگه دیدم نمی تونم جواب بدم با دست اُسرا رو نشون دادم ، گفتم خودِ زینبِ کبری بهش میگه .. این خانمی که شش ماهِ این همه داغ دیده الان دلش یه آغوشِ مادرانه می خواد .. دید اُم البنین داره میاد گفت الان خودمُ مسندازم تو آغوشِ اُم البنبن دلمُ خالی میکنم .. اما تا اُم البنبن رسید به زینب زینبُ نشناخت .. از خودِ بی بی پرسید زینب کجاست ؟.. بگم صدا ناله ت بلند شه ..
فریاد زد اُم البنین گیسو سفیدم
مادر نبودی عصرِ عاشورا چه دیدم
از خیمه تا گودال با زحمت دویدم
با دستِ خود از پهلویش نیزه کشیدم
اُم البنین تاجِ سرم را سر بریدن
پیراهنش را از تنش بیرون کشیدن
اُم البنین دروازۀ کوفه قیامت ساختم من
بر مرکبِ طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم رویِ نیزه ها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از دردِ غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه وای مادر
#حاج_کاظم_غفارنژاد
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.
|⇦•تمام اهل نظر بر تو..
#روضه_امام_هادی علیه السلام
حاج کاظم غفارنژاد
●━━━━━━───────
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند
به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند
هنوز بردن نامت کمال بی ادبی است
به لفظ "حضرت آقا" تو را صدا بکنند
فرشته ها همه هنگام سجده حیرانند
که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند
چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است
به زهر، زخم دلت را چرا دوا بکنند
*شنیدید امام هادی فرمود به اون صحابی، خرج سفرِ کربلات رو خودم میدم برو کربلا تحتِ قبه منه امام هادی رو دعا کن .. هرکی کربلا میخواد بسم الله ..*
دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست
که زیر قبه برایت کمی دعا بکنند
خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند
ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند
خدا کند که غریبانه دست و پا نزنی
ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند
دوباره از لب خشکت سلام می ریزد
همینکه روی تو، رو سوی کربلا بکنند
سلام بر بدنی که سه روز بعد آن را
ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند
شاعر : محسن حنیفی
رد پایش همه جا قبلهنما میسازد
خطی از جامعهاش، جامعه را میسازد
خادم خانهاش از خاک، طلا میسازد
کرمش نیز به شدت به گدا میسازد
بیسببنیست اگر عادتشاحسان شده است
نوۀ ارشد آقای خراسان شده است
گوشۀ صحن عجب حال و هوایی دارم
برسرم سایۀ ایوان طلایی دارم
از سر سفرۀ او نان و نوایی دارم
سامراییام و عادت به گدایی دارم
سامرا، کرب و بلایی به نظر میآید
این دو ششگوشه، به دنیا چقدر میآید
شاعر: مجید تال
میگه هر وقت متوکل ملعون منو میفرستاد تا آقا رو بیارم میگفت برید زن و بچه ش رو هم بترسونید .. میگه یه شبی نردبان کنارِ دیوار گذاشتم از این نردبان بالا برم دیدم امام هادی صدا زد صبر کن، تاریکه بزار چراغ برات بیارم .. [آقاجان؛ اومده زن و بچهت رو آزار بده میگی چراغ بیارم زمین نخوره ..!] تو این روزگار دستِ ما رو بگیر ارباب .. یه چراغی هم تو زندگی ما روشن کن ..
بیسببنیست اگر عادتشاحسان شده است
نوۀ ارشد آقای خراسان شده است
تشییع جنازۀ آقا اما هادی به قدری ازدحام جمعیت شد (1) حکومت ترسید، دستور داد پیکرِ آقا رو به منزلش برگردونن .. این ازدحام رُعب و وحشت به دل متوکل انداخت .. اما گریه کن ها فقط اینجا نبود که یه تشییع جنازه نیمه کاره ماند .. یه جا تابوتِ کریم اهل بیت رو تیر باران کردن (2).. یه جای دیگه ام نیمه شبِ مدینهست .. امیرالمومنین فرمود بدن رو زمین بگذارید منو با زهرام تنها بزارید ..
کم كم از دستش عنان صبر رفت
بــا دو زانــو تـا كنار قـبر رفـت
انگار برا علی و بچه های علی تقدیر اینطور نوشته شده تا کنارِ بدنِ جوونشون باید با زانو برن .. اینجا علی تا کنار بدن فاطمه با زانو راه رفت آی دلای کربلایی.. راوی میگه دیدم حسین از اسب به زمین فرود آمد .. هی میخواد بلند شه اما توان نداره .. چند قدم رو زانو رفت ..
میخوام بگم یا امام هادی اینجا متوکل ملعون ترسید از ازدحامه پای جنازه .. یه ازدحام دل دشمنِ خدا رو ترسوند یه ازدحام هم کربلا، دله ناموسِ خدا رو لرزوند .. (کِی؟!) اون ساعتی که زینب کبری از بالای بلندی نگاه میکرد ..
جمعیتی که بود به گودال جا نشد
یک ضربه و دو ضربه .. ولی سر جدا نشد
ــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا هادی
دلم من را جلا بده آقا
دلمان لک زده برای شما
سفرِ سامرا بده آقا ..
خط به خط جامعه پر از نور است
برکتِ زندگی مان شده است
از زمانی که جامعه خواندم
دلِ افسرده ام جوان شده است
روضه خوان وقت روضه خواندن شد
اثر زهر کین عذابش کرد
حرمتش را چه ظالمانه شکست
وارد مجلس شرابش کرد
واردِ مجلسِ شراب که شد
یاد بانوی کربلا افتاد
چقدر گریه کرده از این غم
چشم نامحرمان کجا افتاد؟؟
اثر زهر کین عذابش کرد
از زنا زاده خیزران که نخورد
بر روی سینه اش کسی ننشست
بر دهان نیزه از سنان که نخورد ..
شاعر: امیر علوی
صلی الله علیک سیدالمظلوم یا عزیزالزهرا یا ابا عبدالله
منابع:
1)مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۴۳
2)ابن شهر آشوب مازندرانی، ج ۴، ص ۴۴
3)مع الركب الحسينى ج 4، ص 361
مقتل علي الأكبر عليه السلام ص 355
بلاغ عاشورا، الشیخ جواد محدثی، ص 27
المبدأ و المعاد ص 25.
الإرشاد شيخ مفيد، ج ٢ ص ١٠٦
مثير الأحزان ابن نما حلي: ص ٦٨
إعلام الورى طبرسي: ج ١ ص ٤٦٤
ــــــــــــــــــ
.
#شهادت_امام_هادی
#حاج_کاظم_غفارنژاد
#روضه_امام_هادی_علیه_السلام
#ماه_رجب
👇