eitaa logo
امام حسین ع
18.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. این روزها مردم تو را بیمار می­بینند حال و هوای خانه­ ام را تار می­بینند آن ها که این مدت نپرسیدند حالت را حالا تو را با خواهش و اصرار می­بینند بدبین­ترین­ها هم خیالش را نمی­کردند روزی تو را بین در و دیوار می­بینند دیوارهای خانه بیش از پیش می­سوزند وقتی تو را سرگرم استغفار می بینند فرزندهایم خیره بر طرز نماز تو در سجده رفتن­هات را دشوار می­بینند هرچیز جز بیماری­ات را تاب می­آرند هی دست بر پهلوی خود نگذار... می­بینند کمتر صدا کن فاطمه، آرام جان من همسایه­ ها از ناله­ ات آزار می­بینند .‌..........____________________________ .
. 🎤 غمش از لشگرش بزرگتر است خنجر از حنجرش بزرگتر است زینب از بس که داغ دید انگار خیلی از مادرش بزرگتر است هر قدر تیر حرمله دارد از سر اصغرش بزرگتر است چه کند با علی اصغر که نیزه ها از سرش بزرگتر است چه کند با علی اکبر که سرش از پیکرش بزرگتر است اربا اربا...همین بگویم که اصغر از اکبرش بزرگتر است خوش به حال کسی که از انگشت کمی انگشترش بزرگتر است ✍ 👇
. «مریم از یک نسبتِ عیسي عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز» «اقبال لاهوری» ..................... منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا معصومه و نوریّه و صدّیقه ی کبری حنّانه و حانیّه و ریحانه و کوثر انسیّه و حوریّه و انسیّه ی حَورا اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست محبوبیت فاطمه محدود به اینها مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها فردوس برین، باغ بهشت است به صورت فردوس برین خانه ی زهراست به معنا پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» بیرون زده از پنجره اش شاخه ی «طوبی» روزی که بخندد همه ی شهر بهاریست آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا آن شب که بگرید همه ی شهر بگریند آن شب که بگرید...چه میاید سر مولا؟ از روی لب مادرمان فاطمه چندیست لبخند فراری شده کاری بکن «اَسما» کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر درد است سراپا و سکوت است سراسر این هیزم ِ تر چیست که در آتش آن سوخت یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر «در» سوخت، ولی مانده به یادم که محمد یک مرتبه بی اذن نشد وارد از این «در» من خواب بدی دیده ام اسما، چه بگویم؟ دور کمرش شال عزا بست پیمبر از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر خالیست مشام همه، کافور بیاور من معتقدم حجت بر خلق تمام است با آیه ی «انّا اَعطیناکَ الکوثَر» .
. 🎤 کسی در سن هجده سالگی پهلو نمیگیرد کسی در خانه اش از مَحرَم خود رو نمیگیرد جوان وقت نشستن از کسی یاری نمیخواهد و تا برخواست از جا دست بر زانو نمیگیرد ولی زهرای من این روز ها یک دست بر پهلو و دست دیگرش را هم به روی گونه میگیرد نمیبینم که بنشاند به زانو کودکانش را بغل میگیرد اما یاری از بازو نمیگیرد به دستی میکِشد بر گیسوی طفلان خود شانه به دست دیگر اما موج را از مو نمیگیرد مادر دگر بهانه به دستت نمی دهم یک لحظه کار خانه به دستت نمی دهم دستت شکسته و به سرم شانه می کشی از این به بعد شانه به دستت نمی دهم شاعر: 🔊 دانلود سبک 👇 🎤 https://emam8.com/upload/maddah/sabks/1/99/10/واحد_1609660307.mp3 .
. یکه بود و بی حریف، این شد که لشگر باب شد لشگری را کشت ، جنگ نابرابر باب شد تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد هیبتش را چون موذن داخل محراب دید ابتدای هر اذان الله اکبر باب شد شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی ست ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد گفت پیغمبر انا علمٌ علیٌ بابها در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد! هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟ آخرش حیدر امیرالمومنین ارباب شد ✍ .
. •| |• برکت نان بخاطر حسن است، شاطران از قدیم می‌گویند تاجرانِ بزرگ صبح به صبح، زیر لب «یاکریم» می‌گویند! سایل از شرم در زدن بیگاه، خــادم از خـــاکــروبـیِ درگـــاه بی نیـــازند، مــن نمـی گویم! آفتاب و نــســـیم مــی‌گــویــند. نه دری داری و نه دربانـی، نه پسِ هفت پرده پنهانی! زائــران حـــاجـتی اگـــر دارنــد به خودت مستقیم می‌گویند. مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی از تو با این وجود می‌ترسند! نرده های ضخیم می‌گویند خواستی تا به‌خاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا، پس تو هم یک مدافع حرمی! عقل های سلیم می‌گویند ــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ .
. سرم بلندی جولان، دلم فلسطین است غریب در وطنم، آه... درد من این است غذای کودک من ترکش است و خمپاره برای مردم من مرگ مثل تمرین است عروس و داماد این جا حنا نمی بندند دلی به داغ عزیزی همیشه خونین است ولی زمان تولد به گوش ما خواندند که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است هزاربار سر از تن جدا شرف دارد به آن سری که به تن مانده است و پایین است چه سنگ ها که زدیم و کسی دری نگشود دریغ! بعضی ها خواب شان چه سنگین است شهادت است دعامان، به چشم ما موشک نه پیک مرگ، که انگار مرغ آمین است بزن که آن چه به پاخاست آه مظلوم است بزن که آن چه زدی زخم نیست، تسکین است بزن که تلخ تر از قبل می شود کامت بزن که آخر این شاهنامه شیرین است گرفتنی ست همین آه اگر خداست خدا لوای ظلم می افتد اگر که دین دین است محمدحسین ملکیان✍
. کودکان سرزمین تو غرق بازی اند دکمه های دسته را فشار می دهند بنگ بنگ! کودکان سرزمین من دسته دسته کشته می شوند بی درنگ کودکان سرزمین من "خون" جلوی چشم هایشان را گرفته است کودکان سرزمین تو آبرنگ! گیسوان تو شرابی است چشم های تو درست مثل آسمان سرزمین تان آبی است چشم های من... بگذریم زیر نور انفجار آسمان سرزمین من شبانه روز آفتابی است سرزمین تو دوردورهاست تا هزار هم که بشمریم نمی رسیم تا هزار! سرزمین من ولی کجاست؟ زیر آوارها... همین کنار! کودکان سرزمین تو با صدای لای لای خواب شان عمیق می شود کودکان سرزمین من با صدای سوت انفجار موشکی که خورد روی سقف مان صدا نداشت باشد اصلاً این عروسکم از اولش دست و پا نداشت بُهت مادرم اشک های خواهرم تکه های پیکر برادرم جای تیر مستقیم در سرم یک دلار هم برای دوربین ها نداشت عکس های تو بر خلاف عکس های من در تمام روزنامه ها، مجله ها چاپ شد لحظه ای که من داشتم قتل عام می شدم لحظه ای که تو داشتی می‌گریستی! از نگاه سازمان بی ملل تو شبیه من نیستی! کودکان سرزمین تو در جواب این سوال که: "بزرگتر شدی چه شغلی انتخاب می کنی؟" دکتر و معلم و مهندس و پلیس می شوند رییس می شوند مدیر مرکز خرید می شوند کودکان سرزمین من شهید می شوند .
دم‌به‌دم فاطمه با هر قدمش گفت: «علی» چه مبارک قدمی و چه مبارک غزلی! و خدا گفت «عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر» و علی گفت که «زَهْرا بَشَرٌ کُفْوُ عَلِی»! کیست زهرا؟ همه گفتند: همانند علی‌ست و علی کیست؟ همانی که ندارد بدلی به خدا گفت: هوادار علی تا ابدم و خدا گفت: هوادار علی از ازلی گفت آهت به دل سنگ اثر خواهد کرد که نماند پس از این لات و عُزیٰ و هُبَلی بعد هر ذکرِ دعا، فاطمه نجوا می‌کرد: «بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِی» عصمت فاطمه یک سوره پر از تأویل است پردۀ خانه‌اش از بال‌وپَر جبریل است می‌بَرَد جامۀ نو را به گدا بسپارد از همین پیرهن کهنه رضایت دارد از پس پرده، ببین دست کریمش پیداست سادگی پهن شده روی گلیمش، پیداست سایه‌ای خم شده و دست به پهلو زده است سایه این خانۀ کوچک را جارو زده است کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک دربندش ریسمانی که به پای همه بسته است زمین پیش او سست‌‌تر است از نخ گردنبندش آدمی بندگی آموخت اگر از پدرش عالَم آزادگی آموخته از فرزندش درِ توحید دری بود که در آتش سوخت درِِ تزویر دری بود که حیدر کَنْدَش کار مولا شده بر چهرۀ او زل بزند که مگر باز شود باز گل لبخندش نور با آینه وقتی که مقابل باشد ذره کوچک‌تر از آن است که حائل باشد نور، زهراست و آیینه علی؛ ذره کجاست؟! که در این بین فقط عاطل و باطل باشد! برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر که علی نیز به زهرا متوسل باشد رو به قبله‌ست همه‌عمر، خدا می‌داند قبله بایِست به‌سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او می‌خوانَد ترس دارم که نماز همه باطل باشد دل محال است؛ ولی عقل دلش می‌خواهد بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد فعل اگر چرخش و دستاس اگر مفعول است قید عشق است، اگر فاطمه فاعل باشد یک نفر آمده در را به لگد می‌کوبد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد نیم‌رخ می‌شود، انگار علی آمده است ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد مانده در دستِ که راوی بگذارد مرهم بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم ✍ .
. "مست‌اند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد دلدار و دلارام و دلاور که تو بای تکرار اباالفضل اباالفضل اباالفضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گرگ هراسی به دلی راه ندارد بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی بین‌الحرمین امن‌ترین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی" ✍ .
. غیر دعوا سر ظهور شما، گشته ام! در جهان مصافی نیست همه ی جنگ ها سر صلح است، و از این بدتر اعترافی نیست وای از این خواص خالی بند! مفت شمشیر را فروخته اند آن چه زیر عبایشان دارند بخدا که به جز غلافی نیست دود شد هر چه بود و رفت به باد آه ای ماه پشت ابر! مباد به غمت خو کنی که بی تو زیاد آسمان آسمانِ صافی نیست جز همین اختلاف درطبقات آن هم از لطف بعضی ازحضرات شکرلله که از جمیع جهات بین یارانت اختلافی نیست تو امیری! مراد تو عشق است، عمل و اعتقاد تو عشق است دولت تو، ستاد تو عشق است، تو که در وعده ات خلافی نیست کاندیدای همیشگی ظهور! به تو این بار رای خواهم داد گرچه در بین دوستدارانت خبر از هیچ ائتلافی نیست شعرهایم تخیلات منند خاصه آنها که عاشقانه ترند این غزل عاشقانه هست ولی حتم دارم خیالبافی نیست عاشقت هستم و نمی گویم عاشقت هستم و نمی دانم عاشقت هستم و نمی فهمم عاشقی لازم است ، کافی نیست ای لغت نامه ها قبول کنید باز یک جای کارتان لنگ است انتقامی که شیعه می گوید معنی دیگرش تلافی نیست! .
. عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی! سلام آبروی سجده‌های طولانی!... چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟ چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟ تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی چه نسبتی‌ست میان تو با پریشانی؟ چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای که یک معامله سر گیرد از مسلمانی چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را و یادی از تو نکردیم در فراوانی قرار بود بسازیم خانۀ دل را چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی! چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی چه گریه‌ها که نکردیم با امین الله میان صحن تو در یک هوای بارانی اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست میان همهمۀ کوچۀ چراغانی خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی... بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز درون گودی مقتل نماز می‌خوانی... ✍ .
. چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده ست یهودیها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبدالله اند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف» علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران میگوید آنچه در باطن او دیده عیان میگوید پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد از جوانمردی سردار جوان میگوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان میگوید □ خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس یک نفر گفت محمد هذیان میگوید ............ 📋 تویی آن سروری که بر جهان پیغمبری کردی (ص) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تویی آن سروری که بر جهان پیغمبری کردی تویی پیغمبری که بر جهانی سروری کردی تو تنها خاتمی هستی که از روز ازل بودی و بر پیغمبران قبل خود پیغمبری کردی میان کهکشان‌ها ذره‌ها حیران و سرگردان اراده کردی و آن ذره‌ها را مشتری کردی به لطف خال هندویت گرفته طبع هندی گو تو صائب را و بیدل را مَثَل در شاعری کردی تویی معنای وحی و حُجَّت و اعجاز تا آنجا که جبرائیل و میکائیل را پامنبری کردی خدا را شکر ای عطر نسیم و نفح رَبّانی جهان را مَست از عطر گلاب کوثری کردی تمام شیعیان مدیون حج آخرت هستند همانجا که زلال برکه‌ها را حیدری کردی چه دری قیمتی همچون سرودن از کمالاتت گدا را آبرو دادی، رعیت پروری کردی ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
Fadaeian_Milad_Peyambar14030631_03.mp3
28.69M
🔊 بخش سوم | چهره انگار نه انگار ندارد ماه است متن 👇 https://eitaa.com/emame3vom/107061 چهره انگار نه، انگار ندارد، ماه است ضاین چه نوریست که در چهره‌ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را بُرده دل مرد و زن اقوام عرب را بُرده این چه نوریست که پُر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده‌ست یهودیها را جریان چیست؟! فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبداللهند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی‌ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل اِنس و مَلَک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بَد افتاد ته جام همه‌شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تَغَزُل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم‌ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیر الامور اوسطها آنچه کرده‌ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لَوْلاکَ خَلَقْتُ الْأَفْلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قَدر او را ولی افسوس که «مَنْ لَمْ یَعْرَفْ» علم او را ولی افسوس که «مَنْ لَمْ یَعْرَفْ» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شَقُّ القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست
. نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد گمان کردم که او در قالب یک شعر، می گنجد مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالی ست نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمی فهمد به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد مفسرها به شرح خطبه اش دفتر کم آوردند همین که خطبه خواند اشک مورخ ها مُرکب شد نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد □ و زهرا هستی خود را به نام مرتضی می کرد گواهم این که نام دختر او نیز زینب شد ✍ ....................... 📋 به جلوه آمد و گفتند انعکاس علیست (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی ست علی دیگری امروز در لباس علیست دوباره نام علی را سر زبان‌ها بُرد اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علیست همان کلام، همان لحن، با همان هِیبَت چنان شبیه که در اصل اقتباس علیست به "لا‌یُقاسُ بِنا" روح تازه‌ای بخشید که عدل و هِیبت او نیز بر اساس علیست به تیغ خطبه چنان هوش می‌بَرَد، انگار که چشم‌های همه خیره از هَراس علیست یقین که لحظه‌ی اول شکست خواهد خورد هر آنکه با دگران در پِی قیاس علیست کسی که زینب او را شناخته‌ست، فقط در این مقایسه‌ها لایق شناس علیست جهان به جان دوباره رسیده با زینب که ذکر هر دل درمانده است؛ یازینب نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را کجاست آن که نداند مقام زینب را؟ "به‌ جان عشق قسم ما رَأَیْتُ إِلَّا عشق" شنیده گوش دوعالم پیام زینب را نه غُصّه قامت او را به لرزه آورده‌ست نه داغ سست نموده‌ست کلام زینب را کسی که با دل‌ و‌ جانش مدافع حَرَم است خدا رسانده به گوشش سلام زینب را به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شَرَف نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را هنوز حَدّ کسی فهم شأن زینب نیست چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟ اگر بناست که نام تو "زِیْنِ‌ أب" باشد هزار داغْ قیام تو را نمی‌شکند گرفتم این که نماز تو مُستَحَب باشد به گوش می‌رسد از خطبه‌ات صدای علی عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد چه‌ جای صحبت کفتارهاست، آنجایی که دختر اسدالله در غضب باشد بعید نیست که حَمّالَةَ الْحَطَب بشود چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد تو بر زمینی و ابن‌ زیاد بر تخت است! که راه کفر به اسلام یک‌ وجب باشد در آن هجوم مصیبت امام زینب بود "قسم به صبح که خورشید شام زینب بود" حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حِلْم و شَرَف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بَنا کرده اهل ظلم، ولی به‌هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مَرکَبی از چوب فتح خواهد شد اگر هر آینه باشد سواره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجد الحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش "زینب" *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌ سلام‌الله‌علیها شور و شعف رسید تیر وصال شبزدگان بر هدف رسید در صدف رسید عزت ، وفا ، محبت خالص ، شرف رسید دین را کنف رسید لاتقنطوا ، ُ، واعتصموا،، لا تخف رسید جان ها به کف رسید چون زینت شریعت شاه نجف رسید ---------- طبعم منیع شد با مرتضی صنایع شعری صنیع شد شعرم بدیع شد با این وجود سیر صراطم سریع شد فضه شفیع شد از بس که خوان رحمت زهرا وسیع شد باید مطیع شد مانند قنبری که مقامش رفیع شد --------- گفتند مادر است با اینکه زینب(س) است ،، چو مادر مطهر است یاس و صنوبر است هفت آسمان ز رایحه ی او معطر است الحق که کوثر است چون دختر علی است ،، یقین از همه سر است آری دلاور است مامش که فاطمه پدرش هم که حیدر است -------------- کوه وقار بود چون مرتضی ، دلاور و با اقتدار بود زینب بهار بود زینب دلیل گردش لیل و نهار بود حیدر مدار بود چشمش ظهور جذبه ی پروردگار بود آموزگار بود نطقش معلم غضب ذوالفقار بود ------------ این اوج منصب است هر کس فدای او شده قطعا مودب است از حق لبالب است هر باطلی مقابل زینب(س) معذب است ارکان مذهب است دین ، یادگار ه‍مت والای زینب است استاد مکتب است زینب همان علیست به زینب ملقب است محمدجواد توحیدی .