#لذّتديدارماه🍀
#برگنهم🍀
﷽
سوار بر اسب هاى خود به سوى شهر قم مى تازيم!
ما بايد هر چه زودتر به آن شهر برسيم.
آيا مى دانى كه شهر قم، همواره مركز علم و انديشه بوده است و بزرگان زيادى در اين شهر به نشر حديث پرداخته اند؟
روزها مى گذرد و ما در سفر هستيم...
دروازه شهر قم به چشم مى خورد، اينجا قم، پايتخت فكرى شيعيان جهان است.
وارد شهر مى شويم و ابتدا به زيارت حضرت معصومه(ع) مى رويم.
آرى، اينجا بوى مدينه را مى دهد زيرا گلى از بوستان پيامبر در اينجاست.
بعد از زيارت به جستجوى گمشده خود مى روم.
آيا مى دانى گمشده من كيست؟
من به دنبال ابن وليد مى گردم، همان كسى كه شيخ صدوق از او حديث خود را شنيده است.
من اين همه راه آمده ام تا ابن وليد را ببينم، ما به نيمه اوّل از قرن چهارم هجرى آمده ايم.
پيرمردى را مى بينم كه در آن طرف ايستاده است، خوب است از او سراغ بگيرم.
ــ خانه ابن وليد كجاست؟
ــ چگونه است كه خانه او را نمى شناسى؟ ابن وليد، شيخ قم و بزرگترين دانشمند اين شهر است.
ــ من به تازگى، وارد اين شهر شده ام.
ــ همراه من بيا تا تو را به خانه او ببرم.
ما با هم در كوچه هاى شهر به راه مى افتيم و به سوى خانه ابن وليد مى رويم.
وارد خانه مى شويم و به حضور ابن وليد مى رسيم، سلام كرده و مى نشينيم.
گروهى از شاگردان، دور او را گرفته اند و هر كدام از او سؤال علمى مى كنند و او جواب مى دهد.
يكى از شاگردان او، كتابى را در دست دارد و از ابن وليد در مورد اين كتاب سؤال مى كند.
ابن وليد در جواب مى گويد كه نمى توان به اين كتاب اعتماد كرد.
اين نكته براى من بسيار جالب است كه ابن وليد از شاگردان خود مى خواهد تا به هر كتابى اعتماد نكنند.
يكى ديگر از شاگردان، حديثى را براى ابن وليد مى خواند، او مقدارى فكر مى كند و مى گويد كه نمى توان به آن اعتماد كرد زيرا اين حديث را فقط ابن اُورَمَه نقل كرده است و او مورد اعتماد نيست.
من از اين كه ابن وليد با چنين دقّتى، حديث ها را مورد بررسى قرار مى دهد، متعجّب مى شوم.
من نمى دانستم به خانه كسى آمده ام كه نظرات او در نقد حديث، مورد قبول همه بزرگان است.
ما در حضور دانشمندى هستيم كه عمر خود را در راه بررسى حديث صرف كرده است.
بى جهت نيست كه دانشمندان، اين گونه به حديثى كه او نقل كند، اعتماد مى كنند.
من منتظر هستم تا در فرصت مناسبى با ابن وليد سخن بگويم.
ساعتى مى گذرد.
اكنون من رو به استاد مى كنم و مى گويم:
ــ جناب ابن وليد، يكى از نويسندگان ادّعا كرده كه همه احاديثى كه در فضيلت زيارت امام رضا(ع) نقل شده دروغ است!
ــ اين ادّعا، اشتباه است، ما احاديث صحيح در اين زمينه داريم.
ــ من در حال نوشتن كتابى براى نقد اين سخن هستم.
ــ فكر بسيار خوبى است.
ــ من نزد شيخ صدوق بودم و او به من گفت كه از شما حديثى شنيده است كه در آن، ثواب زيارت امام رضا(ع)بيان شده است.
ــ آرى، من آن حديث را نقل كرده ام.
ــ وقتى شخصيّتى مثل شما كه در علم رجال، صاحب نظر است، اين حديث را نقل كند نشانه اين است كه به اين حديث مى شود اعتماد كرد.
ــ من عمر خود را در راه بررسى احاديث صرف كرده ام و همواره با نقل احاديث ضعيف مخالفت كرده ام، آرمان من اين بوده است كه فقط احاديث صحيح براى آيندگان نقل شود.
#امامرضاعلیهالسلام
#لذتدیدارماه
#نشر_حداکثری
#اللهمعجللولیکالفرج
#عاشقانهامامرضا
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
#یاقوتاحمر
#برگنهم
#معجزه
﷽
به جايِ آن که جوابش را بدهم دستمال را از جيبم درآوردم، گره اش را باز کردم و گذاشتم مقابلش. يکراست رفت سراغ نگين درشت قرمز رنگ و گفت: - ياقوت! ياقوت نابِ سي و دو تراش! پسر اين دست تو چيکار مي کنه؟! وقتي ماجرا را برايش تعريف کردم گفت: - من خودم حاضرم اينو به شصت هزار تومن از تو بخرم. نقدِ نقد! سرم را انداختم پايين و حسابي رفتم توي فکر. همانطور که به استکان چايي سرد شده خيره شده بودم جواب دادم: - اگه اون پيرزن مي دونست که اين نگين اينهمه ارزش داره هرگز حاضر نمي شد اينجوري مفت بدهدش به من. من بايد او رو پيدا کنم و نگين ها رو بِهِش برگردونم... اين را گفتم و دستمال نگين ها را گِرِه زدم و گذاشتم توي جيبم و از منزل حاج محمّد صادق زرگر خارج شدم. مدّت ها کارم شده بود گشتن به دنبال آن پيرزن. هر چه بيشتر مي گشتم کمتر پيدايش مي کردم. قبل از اين ماجرا هر روز او را مي ديدم که از جلوي مغازه ام رد مي شد امّا از آن روز به بعد، انگار يک قطره آب شده بود و رفته بود توي زمين! بالاخره براي سوّمين بار به زيارت آقا امام رضا عليه السّلام مشرّف شدم. از مشهد که برگشتم، هنوز ساک مسافرت توي دستم بود که ديدم بر سر در يکي از خانه هاي قديميِ محلّ، پارچه ي سياهي زده اند و آدم هاي سياه پوش زيادي به آن خانه رفت و آمد مي کنند. پرسيدم اينجا چه خبر شده است؟ گفتند: - يه پيرزن مؤمن و مهربون که اينجا زندگي مي کرده مرده. خدا رحمتش کنه، خودش زن خيلي خوبي بود ولي دو تا پسراش خيلي بي دين و هرزه ان. نمي دوني از دست اونا چي مي کشيد. بالاخره مُرد و از دست پسراش راحت شد...
#امامشناسی
#معجزه
#یاقوتاحمر
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#تشرفجوانمسيحيخدمتامامرضاعليهالسلام🪴
#برگنهم🍀
🌿﷽🌿
پس از رد و بدل شدن این حرفها، برای اینکه در میان ازدحام جمعیت، اذیت نشود، او را از سمت بالا سر حضرت به نزدیک ضریح هدایت کردم و گفتم:
- تو در همین جا بایست تا خود آقا به دیدارت بیاید.
بعد هم کتاب دعایی را باز کردم و در کنار وی مشغول خواندن زیارتنامه شدم، اما راستش را بخواهید تمام هوش و حواسم متوجه جوان کانادایی بود و از خواندن زیارتنامه چیزی نفهمیدم.
او هم به ضریح زل زده بود و انگار که رفته باشد توی یک عالم دیگر ناگهان به زبان آمد و گفت:
- آقای علی بن موسی الرضا ...
و بی آنکه سلامی بکند ادامه داد:
- شما مرا دعوت کردید، من هم آمدم و ...
حدود یک ساعت و نیم با امام رضا(عليه السلام) حرف زد و اشک ریخت، اشکی به پهنای تمام صورتش! من بعضی از حرفهایش را میفهمیدم و بعضی را نه، وقتی ملاقاتش به پایان رسید به او گفتم:
- گمان نمیکردم شما این همه راه را برای دیدن کسی آمده باشی و آن وقت با دیدنش این چنین گریه کنی!
*صحبتهایی که امام رضا(عليه السلام) با این جوان کانادایی کرد
- بله، خودم هم گمان نمیکردم، اما جذابیت فوقالعادهای این قدیس آسمانی، بیاختیار مرا به گریه وا میداشت، به خصوص لحظه پایانی دیدار که به من گفت:
«شما دیگر خسته شدهاید، بروید و استراحت کنید، فردا منتظر شما هستم».
این جدایی و انفصال برایم خیلی سخت بود و اشک مرا بیشتر درآورد!...
بی آنکه جوان کانادایی نمازی بخواند یا دعایی بکند، از حرم خارج شدیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#امامشناسیازمنظرامامرضا(ع)
🪴
#برگنهم🪴
🌿﷽🌿
تفاوت نبوت وامامت
نبوت، راهنمایی است و امامت، رهبری ختم نبوت به معنای ختم راهنمایی الهی است نه ختم رهبری الهی. راهنمایی، تنها جنبه آموزشی و تبلیغی دارد. اما رهبری، جنبه تحریک و سوق دادن و در راه انداختن است وظیفه نبی، تنها تبلیغ دین و نشان دادن راه است.
« و ما علی الرسول الا البلاغ»
اما علاوه بر راهنمایی و ارشاد، سامان دادن، سازماندهی به قوای افراد، تشکل قدرت، تحریک اندیشه ها و تولید شوق و رغبت در آن ها و نیز بیداری خفتگان و ایجاد انگیزه برا ی نا شکفته ها به سوی سازندگی، در مفهوم رهبری داخل است.
به دیگر کلام : معنای رهبری، ایصال الی المطلوب،قیادت وامامت است.
در بینش امام رضا، امام شایسته و توانمند باید ضمن ارشاد و بیان احکام بر جریانات سیاسی و اجتماعی جامعه نیز رهبری و نظارت کند.
امام رضا(ع) در نشان دادن سیمای امامت و نقش پویای آن، تعبیری زیبا دارند، که چنین می فرمایند :
« ان الامامه الاسلام النامی و فرعه السامی »
«همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه سر بلند آن است.»
در این روایت، امام رضا (ع) امامت را به دو گونه معنا نموده، اول به عنوان، ریشه اسلام بالنده و دوم به عنوان شاخه فرازمند آن.
چنانکه در قرآن کریم ما این دو معنا را می توانیم ملاحظه نمائیم ؛
« الم تر کیف ضزب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء »
« آیا ندیدی که خداوند چگونه مثل زده است؟ گفتار و اعتقاد پاکیزه ماننددرختی است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#امامرضاشناسی🪴
#برگنهم🍀
🌿﷽🌿
همچنین درباره اوصاف قرآن سخنان گهربارى از ایشان به یادگار مانده است که هر خواننده را به فکر و اندیشه در این کتاب وا مىدارد. آن حضرت قرآن کریم را کتاب هدایت گر، سرچشمه حیات و مایه عزّت دانسته، بنابراین مىفرماید: «هو حبْل اللّه المتین و عروتُهُ الوثْقى و طریقتُهُ المُثلى، المؤدّى الى الجنّه و المنجى من النّار لا یخْلُقُ من الازمنه و لا یغثُّ على الالسنه لانّه لمْ یجعلْ لزمانٍ دون زمانٍ بلْ جُعل دلیلُ البرهان و حجّهٌ على کلّ انسانٍ لایأتیه الباطلُ منْ بین یدیه و لا من خلفه تنزیلٌ من حکیمٍ حمیدٍ؛[۱۳] قرآن ریسمان محکم الهى و دستگیره محکم و راهى نمونه و بى بدیل است که به بهشت منتهى مىشود و انسان را از آتش نجات مىدهد. در طول زمان کهنه نمىشود و ارزش و اعتبار خود را از دست نمىدهد، زیرا براى یک عصر قرار داده نشده است، بلکه راهنما، برهان و حجّت براى هر انسان است. باطل و نادرستى در آن راه نمىیابد، نه از پیش رو و نه از گذشتهها. این کتاب فرستاده خداى حکیم و ستوده است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊