#کوچناگوار🪴
#برگاول🪴
🌿﷽🌿
چند ساعتي ميشد که رجاء براي حرکت عجله داشت. او مأموران خود را از نگاه گذراند و با غرور به امام رضا (ع) گفت: «تو در امن و اماني. هراس به دل راه مده! ما تو را صحيح و سالم به مرو ميرسانيم!»
در خانهي امام، ولوله بود. گويي پس از داغ شهادت امام کاظم (ع) عزاي تازهاي به پا شده بود. رجاء تعجب کنان از خانه دور شد و اسبش را به سمت دارالأماره راند. زنها قرار از کف دادند. بچهها شيون و ناله سر دادند و جواد پيش پاي پدر زانوي غم بغل گرفت.
امام رضا (ع) گفت: «اينک هر چه ميخواهيد بگرييد که من هرگز از اين سفر بر نخواهم گشت...!»
شيون بالا رفت. امام چند کيسه پول را ميان اهل خانه گذاشت. دوازده هزار دينار بود.
با اندهي که در صدايش بود گفت: «بدانيد که من ديگر به نزد شما باز نخواهم گشت!»
صداي ناله اوج گرفت. امام آنها را آرامش داد. سپس برخاست، دست جواد را گرفت و به طرف مسجد پيامبر (ص) رفت. در راه چند مأمور آنها را همراهي کردند. مردم زيادي هم به دنبالشان رفتند.
🪴🪴🪴🪴
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهادتحضرتزهرا🖤
#فاطمیه🏴
#امامشناسی
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کوچناگوار🪴
#برگدوم🪴
🌿﷽🌿
امام و جواد وارد مسجد شدند. بغضي سرد و پنهان گلوي پردرد هر دو را ميسوزاند. با ديدن حرم پيامبر (ص)، هر دو قرار از کف دادند و پا تند کردند طرف حرم. امام دست جواد را به کناره قبر چسباند و سپس برايش دعا خواند.
- اي رسول بزرگ خدا! فرزندم را به تو ميسپارم!
هر دو گريستند و از حرم جدا شدند. مأموران و مردم دوباره در پي آنها به راه افتادند.
چند ساعت بعد جمع زيادي از نمايندگان و دوستان امام به دستور او به خانهاش آمدند.
او بيدرنگ امام جواد (ع) را به آنها شناساند، آنها را موعظه کرد که پس از او به امر جواد باشند و با او مخالفت نورزند. آن گاه برخاست و براي جواد هفت سالهاش از يک يک آنها بيعت گرفت.
همهي مهمانان دست بيعت دادند. جواد هنوز غمگين بود. لحظهي رفتن فراميرسيد. کوچ آفتاب مدينه براي همهي دوستان و نزديکان امام رضا (ع) ناگوار بود.
🪴🪴🪴🪴
🌷ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کوچناگوار
#قسمتاول
چند ساعتي ميشد که رجاء براي حرکت عجله داشت. او مأموران خود را از نگاه گذراند و با غرور به امام رضا (ع) گفت: «تو در امن و اماني. هراس به دل راه مده! ما تو را صحيح و سالم به مرو ميرسانيم!»
در خانهي امام، ولوله بود. گويي پس از داغ شهادت امام کاظم (ع) عزاي تازهاي به پا شده بود. رجاء تعجب کنان از خانه دور شد و اسبش را به سمت دارالأماره راند. زنها قرار از کف دادند. بچهها شيون و ناله سر دادند و جواد پيش پاي پدر زانوي غم بغل گرفت.
امام رضا (ع) گفت: «اينک هر چه ميخواهيد بگرييد که من هرگز از اين سفر بر نخواهم گشت...!»
شيون بالا رفت. امام چند کيسه پول را ميان اهل خانه گذاشت. دوازده هزار دينار بود.
با اندهي که در صدايش بود گفت: «بدانيد که من ديگر به نزد شما باز نخواهم گشت!»
صداي ناله اوج گرفت. امام آنها را آرامش داد. سپس برخاست، دست جواد را گرفت و به طرف مسجد پيامبر (ص) رفت. در راه چند مأمور آنها را همراهي کردند. مردم زيادي هم به دنبالشان رفتند.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کوچناگوار
#قسمتدوم
امام و جواد وارد مسجد شدند. بغضي سرد و پنهان گلوي پردرد هر دو را ميسوزاند. با ديدن حرم پيامبر (ص)، هر دو قرار از کف دادند و پا تند کردند طرف حرم. امام دست جواد را به کناره قبر چسباند و سپس برايش دعا خواند.
- اي رسول بزرگ خدا! فرزندم را به تو ميسپارم!
هر دو گريستند و از حرم جدا شدند. مأموران و مردم دوباره در پي آنها به راه افتادند.
چند ساعت بعد جمع زيادي از نمايندگان و دوستان امام به دستور او به خانهاش آمدند.
او بيدرنگ امام جواد (ع) را به آنها شناساند، آنها را موعظه کرد که پس از او به امر جواد باشند و با او مخالفت نورزند. آن گاه برخاست و براي جواد هفت سالهاش از يک يک آنها بيعت گرفت.
همهي مهمانان دست بيعت دادند. جواد هنوز غمگين بود. لحظهي رفتن فراميرسيد. کوچ آفتاب مدينه براي همهي دوستان و نزديکان امام رضا (ع) ناگوار بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊