eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
اِࢪیحا(:
[دیدم ڪہ با رفتنش ڪالبدِ پدر ماند و روحش ..] • . من خود بہ چشم خویشتن دیدم ڪہ جآنم میرود💔!(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. نماز ڪہ تمام میشود عمربن‌سعد تیرے بہ طرفمان پرتاب میڪند و فریادش در دشت نینوا میپیچد: – اِشْهَدُوا لۍ عِنْدَ الاَمیر، اَنّۍ اَوَّلُ مَنْ رَمٰۍ؛ [نزد امیر شهادت دهید ڪہ من نخستین ڪسۍ بودم ڪہ تیر پرتاب ڪردم!] بہ سرعت بلند میشویم و دیگران تیراندازے را شروع میڪنند[راوے میگوید از اصحاب امام ڪسۍ نمانده بود ڪہ مورد اصابت تیر قرار نگرفتہ باشد!] امام رو بہ ما اصحابش ڪرد و گفت: – قُومُوا رَحِمَڪُمُ الله اِلَۍ الْمْوتِ الَّذۍ لابُدَّ مِنْہُ فَاِنَّ هَذِهِ السَّهام رُسُلُ القَوْمِ اِلَیْڪُمْ. [خداوند شما را رحمت ڪند از جاے برخیزید و بہ سوے مرگۍ ڪہ ناگریز از آن هستیم، چرا ڪہ تیرها پیام آوران این گروه بہ سوے شمایند!] •∅• از اصحاب ڪسۍ نمانده و فقط عقیلہ‌ے بنۍهاشم ماندند و خیلۍ از دشمن! عده‌ے زیادۍ رفتند و ما فقط ماندیم همہ مضطرب بہ امام و برادران و فرزندانش نگاه میڪردیم، امام محاسنش را در دست گرفت و بلند گفت: – بر یهود خشم الهۍ شدت یافت؛ چرا ڪہ براے خدا فرزند تراشیدند! و خشم او بر نصارے نیز شدت یافت، چون سہ‌گانہ پرست شدند! بر زرتشتیان نیز خشم گرفت چرا ڪہ او را نپرستیدند و بہ پرستش خورشید و ماه روے آوردند. غصب خدا بر این قوم شدت یابد ڪہ بر قتلِ پسرِ دخترِ پیامبرشان متحد شدند! آرے! بہ خدا سوگند هرگز آنها را بہ آنچہ از من طلب میڪنند اجابت نخواهم ڪرد، تا این‌ڪہ خداوند را با محاسنۍ گلگون از خونم ملاقات ڪنم!¹* امید داشتیم ڪسۍ حر شود و پشیمان! اما این مردمانِ ڪر و ڪور و لال، آخرت را بہ دنیا و دنیایۍهایشان فروختند! نویسنده✍🏻: [ ] ¹:سید بن طاووس، اللهوف،ص۴۴. نڪتہ: توجہ ڪنید ڪہ هیچ یڪ از علماء نگفتند بہ طور دقیق امام قبل از نماز صحبت ڪردند یا بعد از نماز! احتمال بیشتر بعد از نماز هست و هنگامۍ ڪہ نیمۍ از اصحاب شهید شدند🌸'
اِࢪیحا(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' #جامانده .. #قطره‌ے‌سیزدهم #دنیا‌و‌دنیایۍ‌ها نماز
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. .. لــ ـب میگزم و لرزان نفسم را بیرون میدهم .. آمنہ زانوهایش را بغل گرفتہ و سرش را در دستانش پنهان ڪرده، از خیمہ ڪہ بیرون مۍآیند لــ ــبم را رها ڪردم و گفتم: – آمدند!حسین بن علۍ و علۍ [علیہ‌السلام] آمدند! نگاه اشڪۍ‌ش را بہ در خیمہ دوخت و همراهم بلند شد و با قدے خمیده بیرون رفتیم. آمنہ در گوشم لب زد: – چقدر شبیہ محمد[صلۍ‌الله‌و‌علیہ‌و‌آلہ] است! نگاهشان میڪنم، صورت رنگ پریده و سفیدش ڪہ حالا انارے شده و موهاے مجعد مشڪۍ‌ش و قدِ بلند، شانہ‌هاے پهن! راست میگوید! او شبیہ‌ترین بہ جَدّ بزرگوارش است .. نگاهم بہ امام مۍافتاد دو دستش را روے شانہ‌ے پسر گذاشت و با آه نگاهش را بہ صورت گل‌گون‌ش میدوزد، قدمۍ بہ عقب برمیدارد و پدرانہ لب میزند: – تو ڪۍ چنین بزرگ شده‌اے علۍ[علیہ‌السلام]؟ بہ خودم آمدم و دیدم از پدر سبقت گرفتۍ! بہ خودم آمدم و دیدم رسول خدا[صلۍ‌الله‌و‌علیہ‌و‌آلہ] روبہ‌رویم دیدم! خواهرش .. دست بہ چوبِ عاملِ ایستادگۍِ خیمہ میگیرد و نگاهش را بہ قد رشید برادرزاده‌اش میدوزد؛ امام قدمۍ برمیدارد و جلوے پاے پسرش زانو میزند و دستش را بہ بندِ چڪمہ‌ے پسر گرفت آمنہ دستم را فشرد .. تماشایۍ بود! سماجتِ امام و شرمِ علۍ[علیہ‌السلام] براے ڪنار بردن پا و بلند ڪردن پدر! امام اما اشڪش چڪمہ‌ے پسر را بوســ ــید و زیر لب گویۍ یاسین میخواند! تنش از اشڪ بۍصدا میلرزید و نتوانست لرزشِ دستانش را هنگام گره‌ے آخر بند ڪنترل ڪند .. نگاهم بہ سوے لشڪر دشمن مۍ‌افتد و چرا نگاهم بندِ شمشیرها و خنجرها و نیزه‌ها شد؟ با صدایش بہ خودم آمدم، همانطور ڪہ زانو زدند بر روے زمین لـ ـب میزند: – قدرے راه برو خوب تماشایت ڪنم! علۍ[علیہ‌السلام] قدرے دور میشود و من دیدم پدر نگاه بر چشمان پسر میڪند و افسوس میخورد ڪہ هیچ حذر و قرآن و حتۍ آبِ نداشتہ‌اے علۍ[علیہ‌السلام] را بہ حسین[علیہ‌السلام] برنمیگرداند! سوار بر اسب ڪہ شدند و بہ سوے دشمن حرڪت میڪند و دیدم ڪہ با رفتنش ڪالبد پدر ماند و روحش .. روحش انگار در ڪنار پیرمردے با لـ ـب هاے گوشتۍ و خنجرے ڪہ از دور هم برق میزند .. نویسنده✍🏻: [ ] پ.ن: این قطره ادامہ دارد ..
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
رو برنگردون از من حسین..!
Hossein Taheri - To Asheghi Che Halie (MusicTarin).mp3
9.2M
نمیتونم‌دیگہ‌ڪربلابرم‌امام‌حسن ...!💚' +ڪَریم‌اهلبیت:)
من گدای کرمِ گل‌پسرِ فاطمه‌ام... حسنی‌ام بنویسید به روی کفنم...🖤🕯
واسه مریضمون چندتا حمد شفا میخونید؟(:💔 @Hanin_20
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
یادش بخیر توی مسیر هربار از کنار کسایی که این قهوه ها دستشون بود رد میشدم، هم دوست داشتم بخورم، هم چندشم میشد فنجون هایی که دست اون آقا یا خانوم بود دور تا دورش قهوه ریخته بود جای انگشت هزار نفر روش بود😄 معلوم نبود چند نفر از همون دوتا لیوان خوردن یه حس عجیبی داشتم نسبت بهشون هی میخواستم بخورم هی نمیشد، نمیتونستم... تا اینکه صبح حدود ساعت ده بعد کلی پیاده روی رسیدیم کربلا بعد از اون پل معروفی که همه روش توقف میکنن و سلام میدن، وارد اولین شارع که شدیم یه آقایی از همین قهوه ها دستش بود داد میزد: هله بزوار ابو السجاد رفتم طرفش یه بسم الله گفتم و ازش گرفتم و قهوه رو سر کشیدم طعم قهوه های ابوالسجاد با قهوه ی تمام دنیا فرق داشت :) (:
...(:
اِࢪیحا(:
...(:
بہ‌ یاد چایے شیرین‌ ڪربلایےها لبم‌ حلاوت‌ احلیٰ‌ مِن‌العسل‌ دارد:)!
اربعین قسمت خوبان شد و من جاماندم💔!
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
اربعینت باز کن این مرزهای بسته را . . .
یڪ‌دشت‌اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا! ..💔(:
اِࢪیحا(:
یڪ‌دشت‌اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا! ..💔(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. 'چڪہ‌ۍ‌اول' .. امام نگاهش را بہ پسر ڪہ بر روے پاے اسب ڪہ نہ .. بلڪہ روے پرهاے جبرئیل و میڪائیل پیش بہ سوے لشڪرِ دور از خدا میرفت نگاه ڪند و لب زد: – عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه .. لب میگزم چشم‌هایم را میبندم و نفس عمیق میڪشم! پسر بر روے پا بند نبود! 'هِۍ' میگوید و همہ چیز را با خود میبرد؛ گرد و غبار را جاے میگذارد ڪمۍ خودم را عقب میڪشم، غبار ڪہ میخوابد نگاهم را بہ امام میدهم با بارقہ‌اے امید بہ پسر خیره شده و چشم‌هایشان حرف‌ها دارد .. – پرودگارم! آنچہ ڪہ در راه تو میبخشم از من بپذیر! ڪہ او تمام آمالِ حسین[علیہ‌السلام] است .. هرچہ ڪہ هست و نیست در قامتِ گلگون و سرو مانند اوست .. او ڪہ شبیہ‌ترین بہ جدم است و رایحہ‌اش، رایحہ‌ے اوست! آمنہ دستم را مشت میڪند، – عُمر مرا پس از علۍ ڪوتاه ڪن!(: بر دلم شور مۍافتد و چنگ میزند! مثل رخت‌هایۍ ڪہ خالہ ماریہ در تشت میشست .. در این دشت و نگاهِ بنۍهاشم 'مرگ' صور میڪشید! و جلوے چشم‌هاے من .. چشم‌هاے عمہ و خاندان‌ش .. و زنان و ڪودڪان! در نگاهِ ڪم سوے ما، آرزویۍ محال ڪوچڪ شد! آرزوے برگشتنِ علۍِ حسین[علیہ‌السلام]! و این آرزو .. لختے بعد میآن نیزه داران و سواران ڪوچڪ‌تر شد! گرد و غبار هم از اسب‌هاے لشڪر نبودها! انگار ڪسۍ بر زمین پا میڪشید .. آرے! انگار ڪسۍ روے زمین پا میڪشید! چادر روے صورت ڪشیدم و مویہ سر دادم .. 'عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه' – دیگر اُف بر این دنیا بعدِ تو .. نویسنده✍🏻: [] پ.ن: حاج محمود داره میخونہ .. بالا بلندِ بابا! گیسو ڪمندِ بابا .. و من هۍ زیر لب میگم'یڪ دشت اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا!..' پ.ن²: پسر بزرگ نڪردم ڪہ دست و پا بزند!💔(:
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
^💛^
اِࢪیحا(:
^💛^
🚶🏻‍♂|آمدے آمدنت حال مرا ریخت بهم یڪ نگاهت همه‌ے فلسفه را ریخت بهم
💌|قاضے عادل قصہ بہ نگاهت دل باخت یڪ نگاه ڪردے و یڪ دادسرا ریخت بهم
🤔|آمدے و دل من سخت در این اندیشہ آن همه منطق و قانون چرا ریخت بهم؟