جهان و هرچه در او هست از همان آهنگ
تنیده اند به هم گیح و ویج و منگ و هنگ
نه کوچکی نه بزرگی تفاوتی نکند
اگر چه بال مگس باشد و اگر که نهنگ
به زعم خویش ببین می دوی و می نرسی
قدم به بیهدگی برندار همچو شلنگ
اگر به چشمه ی وحدت تنی به آب زنی
قضاوتی نکنی هیچ بین صلح و جنگ
سری سپید و دلی روسیاه مانده از آن
هزار رنگ که برداشتی به صد نیرنگ
اگر مکاشفه ای شد سکوت کن یوسف
برادران حسودت زنند بر سر سنگ
توقعی نکن از دوست در زمانی که
حواریون مسیحا همه شدند الدنگ
یهودیان همه گوساله را پرستیدند
چرا که حضرت موسی کمی نمود درنگ
از آن که جام شرابت چشاند اگر یک بار
تعارفی کندت خوش بنوش جام شرنگ
به مکتب تو نوشتیم حرف خود #بیدل
« چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ »
#علیرضا_قربان_خان
#استقبال
#استقبال_بیدل ؛
« چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ
شکست بر رخ من آشیان طایر رنگ »
#بیدل
@eshare