هر چه می خواهی بپرس از روزگار ما مپرس
از سکوت ما بپرس و از هوار ما مپرس
خانه ی خورشید را در کوچه های شب مجوی
از دریغ آفتاب از شام تار ما مپرس
جای پرسش نیست وقتی پاسخ آن روشن است
حال و روز ما بببن از حال زار ما مپرس
کار ما تعطیلی است و کسب ما خسران شده
سر چراغ عصر شد از کسب و کار ما مپرس
پاسخ « خوبم خدا را شکر » را باور مکن
از چرایی دروغ شاخدار ما مپرس
بخت ما را چادر شب در سیاهی بسته است
کو ستاره؟ از غم دنباله دار ما مپرس
زیر بار منت هشت آسمان و شش زمین
شد شکم پهن و کمر خم از ویار ما مپرس
دایره آغاز و پایانش به یک جا می رسد
هیچ راهی نیست هی از اختیار ما مپرس
با وجود این برادرهای بد یمن حسود
نیست چاه عزتی از اعتبار ما مپرس
شاهنامه آخرش خوش نیست گویا ای رفیق
بی خیالی طی کن از پایان کار ما مپرس
#علیرضا_قربان_خان
#استقبال از #کلیم_کاشانی ؛
دیده را کردی سپید از انتظار ما مپرس...
https://eitaa.com/eshare