فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
彡بِسمِ الّلـہ彡
و خدا چقدر قشنگ میگه:
لا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوكَ
نترس و غمگین نباش،ماتورا نجات خواهیم داد...
#آیه_گرافی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare
27.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو انسان نیستی انسان خداوندی خداوندی
به خود آ، تا که با گنج نهان در خود بپیوندی
تو را دادند فرصت تا خدایی را بدست آری
از این رو جامه بر تن کرده ای ای روح یک چندی
چه اعجازی از این بهتر که با این قدر نادانی
خردجویی، خردجانی، خردورزی، خردمندی
اگر امروز در عزلت نشستی کرم ابریشم
دو روز دیگر ای پروانه بر گل غرق لبخندی
مسافر این مسافرخانه ی زیبا میان راهی ست
چرا بار سفر را می گشایی و نمی بندی
تماشا کن همه ذرات هستی غرق تسلیم اند
تو تنها زین میان سرگرم خویشی، آرزومندی
سبک خواهی شد ای ابری که بی تکلیف می باری
مبارک باشدت این سبک خوشحالی و خرسندی
بهل، بردار دست از این همه، این قدر خودبینی
قفس را بشکن ای مرغ مهاجر از چه دربندی
گشاده دست باش و چشم پوش و مهربان و پاک
تو انسان نیستی انسان خداوندی خداوندی
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم #حاتم_مشمولی
حاتم مشمولی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون معروف به «عمو حاتم کتابباز» که از چندی پیش از بیماری کلیوی رنج میبرد، پیش از ظهر روز دوشنبه ۵ شهریور درگذشت.
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتى از اميرالمؤمنين سلام الله عليه سؤال كردند كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است , فرمود : مد البصر و دعوة المظلوم
عندما سئل الإمام أمير المؤمنين (عليه السلام): ما الفاصلة بين الأرض والسماء، قال: (مد البصر ودعوة المظلوم)
الفاصلة بين السماء والأرض شيئان الأول نظر العين والثاني دعوة المظلوم، وهذا يعني أن الفاصلة بين السماء والأرض بمقدار نظرة الناظر، ونهاية نظركم إلى السماء، مقدار ما تراه العين، وهذا النظر إلى السماء ظاهري، أما دعاء المظلوم، فهو الفاصلة بين السماء والأرض، ويعني ذلك السر والباطن الذي يقطع السماء.
فاصله بين آسمان و زمين را دو چيز مى تواند پر كند , و فاصله بين آسمان و زمين به اندازه دو چيز است و با دو واحد مى شود اين فاصله را تعيين كرد : يكى نگاه چشم , و ديگرى دعاى مظلوم . يعنى فاصله بين آسمان و زمين به اندازه اى است كه شما با يك نگاه مى بينيد . پايان ديد شما همان آسمان است به مقدارى كه چشم مى بيند , اين ناظر به آسمان ظاهرى , اما دعاى مظلوم , فاصله بين زمين و آسمان را يعنى آن سر و باطن آسمان را مى پيمايد . اين راجع به سر او است.
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما
کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما
سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست
هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما
نارسایی باده ما را ز دوران مانع است
گر حصاری در خم تن چون فلاطونیم ما
چشمه کوثر نمی سازد دل ما را خنک
تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما
از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر
در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما
شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ
ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما
در وجود خاکسار ما به چشم کم مبین
کز سویدا نقطه پرگار گردونیم ما
چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنیم
پیش طبع بی نیاز خویش مغبونیم ما
روح ما از پیکر خاکی است دایم در عذاب
در ضمیر خاک زندانی چو قارونیم ما
از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما
باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان
در ریاض آفرینش سرو موزونیم ما
#صائب_تبریزی
https://eitaa.com/eshare
هر چه می خواهی بپرس از روزگار ما مپرس
از سکوت ما بپرس و از هوار ما مپرس
خانه ی خورشید را در کوچه های شب مجوی
از دریغ آفتاب از شام تار ما مپرس
جای پرسش نیست وقتی پاسخ آن روشن است
حال و روز ما بببن از حال زار ما مپرس
کار ما تعطیلی است و کسب ما خسران شده
سر چراغ عصر شد از کسب و کار ما مپرس
پاسخ « خوبم خدا را شکر » را باور مکن
از چرایی دروغ شاخدار ما مپرس
بخت ما را چادر شب در سیاهی بسته است
کو ستاره؟ از غم دنباله دار ما مپرس
زیر بار منت هشت آسمان و شش زمین
شد شکم پهن و کمر خم از ویار ما مپرس
دایره آغاز و پایانش به یک جا می رسد
هیچ راهی نیست هی از اختیار ما مپرس
با وجود این برادرهای بد یمن حسود
نیست چاه عزتی از اعتبار ما مپرس
شاهنامه آخرش خوش نیست گویا ای رفیق
بی خیالی طی کن از پایان کار ما مپرس
#علیرضا_قربان_خان
#استقبال از #کلیم_کاشانی ؛
دیده را کردی سپید از انتظار ما مپرس...
https://eitaa.com/eshare
شب را بکِش به چالش، با آفتاب. خورشید!
شب را بکَش در آتش، گوی مذاب؛ خورشید!
شب را بسوز در روز، شب را بپیچ در هیچ
شب را ببند در بند، قدرت مآب خورشید!
این شب، شب پر از خشم، هر لحظه می نماید؛
ما را عقاب. خورشید! ما را عتاب. خورشید!
پوشیده شب سیاهی، کوشیده در تباهی
با هر سراب. خورشید! با هر نقاب. خورشید!
تاریکی است و کوری، در دیده ناصبوری
در روشنای بشتاب، ای نور ناب؛ خورشید!
ما شب نشستگانیم، تاریک.خستگانیم
آبادساز ما را، مای خراب. خورشید!
ما شبزده.خماریم، حیران و بیقراریم
ما را بریز یکریز، جام شراب. خورشید!
ما خوانده ایم از تو ای روشنانه پرتو
یا در ترانه هامان، یا در کتاب. خورشید!
شب پشت شب اثر کرد، ما را شکسته تر کرد
پیرانه.سر ببخشای، ما را شباب. خورشید!
خوابیم. خواب غفلت، خوابیم. خواب خفت
با تابشی بگیر از، خرگوش؛ خواب. خورشید!
تا چند شب بسازیم؟ تا چند شب بسوزیم؟
امیدوار روزیم، عالیجناب خورشید!
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
✍️ #علیرضا_قربان_خان
#مهدی_دین_پناه ؛
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که « مهدی دین پناه » رسید
براستی که حافظ [ این عاشق شوریده ] کیست؟
عاشقی که نه فقط حافظ قرآن بود بلکه به رموز آن نیز واقف بود که در بیت آخر همین غزل فرموده است ؛
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
این ادعای « رسیدن به بارگاه قبول » ادعای کمی نیست، شعر نیست، گزافه گویی نیست و کلامی نیست که حافظ از روی ناآگاهی گفته باشد.
ورد نیم شبی و درس صبحگاهی حافظ؛ قرآن و درک رموز و بواطن آن از « اولی الامر » بوده است.
صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
یا الله یا الله ! چه بیت شگرفی ست که حافظ می گوید یوسف زمان را ملاقات کرده و با او همکلام شده است؛
این که پیرانهسرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبری ست که در کلبه ی احزان کردم
و در ابیات دیگر؛
«یوسف» گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
حافظ مکن اندیشه که آن «یوسف» مه روی
باز آید و از کلبه احزان به در آیی
یوسف حافظ، عشق ازلی ابدی حافظ؛ مهدی دین پناه حافظ، کسی نیست جز آن یار غایب از نظر که در حقش دعا فرموده است؛
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
غایب از نظر کسی را می گویند که [ حداقل یکبار ] او را دیده باشند و به نظر رسیده باشد و سپس غایب شده باشد و نیز این بیت؛
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
« باز آید » نشان از دیدار قبلی دارد و این دعا و ندبه ی عاشق زار است در هجر محبوب
تا جایی که فرمود؛
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
و این سوز و گداز عاشقانه؛
ای صبا « سوختگان » بر سر ره «منتظرند»
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
یا للعجب از این غزل حافظ که شرح دیدار یار را فرمود؛
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
براستی که حافظ کیست؟
حضرت حق در کلام مبین خویش در کریمه ی ۳۳از سوره ی « اسرا » می فرمایند؛
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا
۱. و هرگز نفس محترمی که خدا قتلش را حرام کرده مکشید
مگر آنکه به حکم حق مستحق قتل شود،
۲. و کسی که خونش به مظلومی و ناحق ریخته شود
۳. ما به ولیّ او حکومت و تسلط دادیم
پس آن ولی در قتل و خونریزی اسراف نکند
۴. که او از جانب ما مؤید و منصور خواهد بود.
« وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا » کسی که خونش به مظلومی و ناحق ریخته شود
حضرت امام حسین [ سلام بر او باد ] است
و
« جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا »
ولی او که قدرت و تسلط از جانب خدا به او داده شده است حضرت صاحب الامر [ سلام بر او باد ] که در پایان آیه با عنوان « منصور » از او یاد شده است؛
« إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا »
به درستی و راستی که [ صد در صد ] او منصور [ نصرت داده شده و پیروز ] است
که فرموده است؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿۱﴾
چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد (۱)
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿۲﴾
و ببينى كه مردم دسته دسته در دين خدا درآيند (۲)
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ﴿۳﴾
پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه كه وى همواره توبه پذير است (۳)
با این مقدمه و این نگاه به بازخوانی این غزل شیوای حافظ می رسیم که ؛
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
منصور پادشاه ؛ « إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا »
نوید فتح ؛« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ »
نقاب انداختن ؛ ظهور
کمال عدل ؛ جز عدالت گستر چه کسی می تواند باشد
سپهر و جهان ؛ آسمان و زمین و هستی اکنون می تواند خوش باشد و به کام برسد
قاطعان طریق ؛ دزدان راه، دزدان دین و خدا،
تنها در صورت رسیدن « مرد راه » می توان از فتنه ی قاطعان طریق ایمن شد
مرد راه ؛ راه آشنا، کسی که آگاه است، آگاه و دانای مطلق
صوفی دجال فعل ملحد شکل ؛ نیاز به توضیح ندارد که خود حافظ به بهترین شکل ممکن معرفی کرده است
مهدی دین پناه ؛ حضرت صاحب الامر
__
وقت آن رسیده است که نگاه خویش را به حافظ و شعر آن عوض کنیم که؛
شعر حافظ همه بیت الغزل « معرفت » است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
معلوم است که چرا در طاقچه و کتابخانه ی ما دیوان حافظ کنار قرآن کریم قرار دارد.
معلوم است که چرا به دیوان حافظ تفال می زنند درست همانگونه که با قرآن کریم استخاره می کنند.
معلوم است که عشق ازلی و ابدی حافظ کیست.
کافی است که در شعر حافظ بررسی و مداقه کنیم و با شاه کلید « اهل بیت » و با قرآنی که در سینه داشته است تفسیر و تشریح کنیم که خود فرمود؛
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
و نیز ؛
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه ی نجف
تمام دیوان حافظ ذکر مناقب اهل بیت و شرح حال حضرت حسین [ سلام بر او باد ] و واقعه ی عاشورا و نیز عشقبازی او با مراد خویش حضرت صاحب الامر [ سلام بر او باد ) است.
شـــــعر حـــــافــــظ در زمـان آدم انـدر بـاغ خــــلد
دفتـر نســــرین و گـــل را زینت اوراق بــود..
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
تو آسمان کویری
پر از ستاره سراپا
کویر زاده منم که
نشسته ام به تماشا
تو از کدام بهشتی
که غرق بوی خدایی
تو از کدام سرشتی
پری؟ فرشته؟ اهورا؟
چگونه ساخته اندت
کجا نواخته اندت
که اینقدر متناسب
که اینقدر پر از آوا
چگونه این همه شیشه
نشسته است به جانت
کدام آینه دیده
شبیه جان تو جانا
مگر که آینه بستی
که اینقدر به وضوحی
مگر که شیشه شکستی
دو چشم نازک خود را
چقدر ژرف و عمیقی
چقدر پاک و زلالی
چقدر آینه ای تو
چقدر ساده و پیدا
اگر بهار بداند
چقدر سبزترینی
فرار می کند از تو
به کوه و جنگل و صحرا
نه آرزو بدلی تو
نه گوشه ای کسلی تو
نه بعدی و نه گذشته
پر از کنونی و حالا
تو کاملی تو کمالی
بدون نقصی و عیبی
بدون حرف و حدیثی
بدون حیف و دریغا
اگر سوال؛ تو پاسخ
سریع و ساده و کامل
چرای جمله چراها
جواب جمله قضایا
همان ستاره ی صبحی
برای گمشدگانی
که دستگیر ندارند
جز تو ای تک و تنها
تو استعاره ی صلحی
میان جنگ و عداوت
پناهگاه ترینی
میان شورش و بلوا
نفس کشیده ام از تو
تنفسات مسیحا
شکافتی دل ما را
عصای حضرت موسی
نی همیشه حکایت
بدون بغض و شکایت
شبیه زخمه ی تاری
شبیه ناله ی سرنا
نخواه از من بیدل
صبور باشم و ساکت
چه آتشی که نگیری
بجز به جان شکیبا
عجیب طبع لطیفی
که در تو شکل گرفته
عجیب روح بزرگی
درون توست به معنا
بتاب ماه بگیرد
بخند غنچه بمیرد
بگو اثر بپذیرد
به گفتگوی تو خارا
چقدر سخت پسندی
به هیچ طرف نبندی
از عمر خویش کمندی
بگو بسازمت آیا؟
نشسته ام که چگونه
از عهده ی تو برآیم
چگونه ات بسرایم؟
نشد به حرف الفبا
اگر سوال کنندم
چگونه ای؟ چه بگویم
سکوت پاسخ خوبی ست
ای همیشه معما
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
مثل یک کوه که در گوشه ی دور افتاده ست
سنگ سنگ دل ما سرد و صبور افتاده ست
ماهی راهی دریای عمیق و آبی
نرسیده به گره خانه ی تور افتاده ست
این عجیب است نفس می رود و می آید
چند وقتی ست جسد داخل گور افتاده ست
خودمان هیچ، نشد شاد کمی سایه ی ما
در سرش وحشت افتادن نور افتاده ست
گله ای نیست، غمی نیست، مداوایی نیست
نسخه ی شادی ما هم گم و گور افتاده ست!
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
نه مومنم نه مقدس نه کافرم نه پلید
که هرکه هرچه دلش خواست در نگاهم دید
منم. اگرچه به تعداد، یک نفر هستم
به قدر ذهن شما در تولد و تولید
به قدر کوه دماوند زیر حرف و حدیث
به قدر یک سر سوزن نه باور و نه امید
نه باوری نه امیدی نه معجزی نه شفا
همیشه روی همین پاشنه در چرخید
همیشگی شدن ماجرا به من فهماند
که باید این همه تکرار را فقط فهمید
که باید این همه را دید و دم نزد هرگز
که نیست هیچکس اینجا از اهل گفت و شنید
که نیست حاصلی از این همه، به قول فروغ؛
« درون جوی حقیری و صید مروارید »
«ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد »
به قول حضرت سهراب در « مسافر » خویش؛
« دم غروب میان حضور خسته ی... اشیا !!!
نگاه منتظری حجم وقت را می دید
....
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور هیچ ملایم را
به من نشان بدهید »
#علیرضا_قربان_خان
#فروغ
#سهراب_سپهری
#غزل_سپبد
https://eitaa.com/eshare
اینجا برای تکیه دادن شانه ای نیست
شعری و شمعی و گلی، پروانه ای نیست
در عصر سیمان و گچ و در عصر آهن
زندانی جبریم ما را خانه ای نیست
تا دوردست آرزو - حتی - کویر است
گلپونه ای، گل دامنی، گلخانه ای نیست
معبود بسیار است و عابد نیز بسیار
اما به واقع معبد و بتخانه ای نیست
حرف دل غمدیده بسیار است اما
دستی که بگذاریم زیر چانه ای نیست
ای گردن کج راست باش و بی توقع
اینجا برای تکیه دادن شانه ای نیست...
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حميدرضا منفرد زادۀ شهرري فرزند زندهياد رضا منفرد است. صداي خوش در خانواده منفرد موروثي بوده چرا كه پدربزرگ حميدرضا منفرد، زندهياد مرشد محمود نيز از صدايي زيبا و رسا برخوردار و از زمينهخوانان معروف پايتخت بود.
حميدرضا منفرد شيوههاي آوازخواني را از سنين كودكي نزد عمويش مرتضي منفرد آموزش ديد. در ادامه نيز رديف موسيقي و دوره عالي آوازي را نزد جعفر صادقيان (از اساتيد هنرستان عالي موسيقي و از شاگردان استاد مهرتاش) فرا گرفت.
#حمیدرضا_منفرد
#رضا_منفرد
#مرشد_محمود
#آواز
#موسیقی
#زمینه_خوانی
https://eitaa.com/eshare
پشت اگر کوه، ولی دل نگران خواهد شد
دل اگر سنگ، ولی چشم روان خواهد شد
لحظه ای نیست مگر آنکه کمین خواهد کرد
قامتی نیست مگر آنکه کمان خواهد شد
سعی کن خوب بمانی که در این بد آباد
گل گرفتار هیاهوی خزان خواهد شد
به طمعکار بگو طعمه شدن آسان است
به هوسباز بگو میل کسان خواهد شد
چیست در عالم ممکن که نگیرد امکان
ثابتی نیست که تغییر در آن خواهد شد
دم فرو بند که خواجه به حقیقت فرمود؛
" چند گویی که چنین است و چنان خواهد شد "
#علیرضا_قربان_خان
#حافظ
چه کرده ای که چنین صورتت تماشایی ست
مقابل تو هر آئینه غرق شیدایی ست
به سیر تو همه ی کائنات در گردش
به لطف تو همه ی ممکنات ابدایی ست
اگر کسی نپسندت اسیر اهرمن است
اگر که عاشق تو شد کسی؛ اهورایی ست
شنیده ایم که عشاق را تحمل نیست
چگونه است که وصل تو در شکیبایی ست
چقدر مانده که ما لایق شما بشویم
هزار سال گذشته ست این چه رسوایی ست
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
مانده ام در وسعت تاریک اقیانوس ها ۱۱
نور می خواهد دلم از چشمه ی فانوس ها
سخت می کوبد میان سینه ام آوارگی
مثل فریاد بلند ممتد ناقوس ها
روزها در انتظار شب فقط جان می کنم
شب پر است از تلخیِّ بی وقفه ی کابوس ها
آنچنان تحت فشارم که حسادت می کنند
پنجه های خون فشان سرخ اختاپوس ها
کاش می خوابیدم و بعد از گذشت سال ها
چشم هایم باز می شد عهد دقیانوس ها
از رفیقان عزیزم راضیم هر چند که
بارها و بارها صد تکه شد قاموس ها
دوستان پر را نمی بینند اما پای را
خوب می بینند در زیر دم طاووس ها
«هر کسی از ظن خود شد یار من» پس وای من
پیشگویی می کنند این نوستراداموس ها
دردهایم را دوایی نیست جز مرگی سریع
گفته اند این نکته را بسیار جالینوس ها
باید از خاکستر خود ذره ای بخشش کنم
تا بیفتد آتشی در خانه ی ققنوس ها
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
.
دل می بری اما کجایش را نمی دانم
تا... تا ندارد، انتهایش را نمی دانم
لیلا تویی که قسمت ابن سلامی و
مجنون منم که ماجرایش را نمی دانم
هرچند قسمت نیست وصل عاشق و معشوق
درگیرم و چون و چرایش را نمی دانم
قربانی ام. یک روز حتما کشته خواهم شد
دیگر عروسی و عزایش را نمی دانم
من؛ ناخدای کشتی درگیر طوفانم
که قصد و منظور خدایش را نمی دانم
یا غرق خواهم شد در این گرداب بی پایان
یا... یا ندارد ! یا که یایش را نمی دانم
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
دل را به دست کوچه ی بن بست داده ام
دل را به دست هر که که بشکست داده ام
با دست های خسته ی از نارفیق ها
با هر که روبرو شده ام دست داده ام
هر کس که هرچه خواست نگفتم نمی شود
بیش از هر آنچه خواست به پیوست داده ام
با اینکه خود خراب و خمار و دمق شدم
هی جام پر شراب به هر مست داده ام
حالا که بر گذشته ی خود می کنم نگاه
این عمر را به سادگی از دست داده ام
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
می تراشم پایه های چوب دار خویش را
تا که بردارم مگر از دوش بار خویش را
هر که می بینم به ترفندی گرفتار آمده ست
مسخ جادو داده از کف اختیار خویش را
چیست دنیا؟ آب بینی بز بی ارزشی
آی دنیا خوب بشناس اعتبار خویش را
کاش آدم روز اول خودکشی می کرد نه_
اینکه دنیا را بگردد بلکه یار خویش را...
ماندن اینجا محض فرمان بردن و جان دادن است
ورنه مشتاقان پایانیم کار خویش را
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
قفس.زاده ام، آسمانم بده
برای پریدن امانم بده
گرفتار تاریکی مطلقم
کمی روشنایی نشانم بده
بیابان و من؛ یوسف و گرگ و چاه
عزیزم کن و کاروانم بده
اگر لایق رحمتت نیستم
طنابم بده، ریسمانم بده
به رسم همین روزگار سگی
محبت کن و استخوانم بده
ته شیشه ی هستی ام را بنوش
فقط قبل مصرف تکانم بده
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
دست بردار از این لحن خطاب آلوده
که نشد لطف فراوان به عتاب آلوده
به توان من بیچاره نگاهی بنداز
چیست تکلیف من مست خراب آلوده
پیش تو شیوه ی مرسوم حساب ما نیست
قول لایحتسبت نیست حساب آلوده
ما کجا شرب حمیم و گل زقوم کجا
ما کجا این همه آیات عذاب آلوده
لا تواخذ که نسینا و خطانا ماییم
لطف کن بر سر این قوم به خواب آلوده
کوزه گر ! کوزه نفهمید چه پر شد در او
آب نایاب شد و شد به شراب آلوده
جرم کوتاهی ما بود و توانایی ما
که شدیم این همه با لفت و لعاب آلوده
طاقتی نیست ییا بگذر و بگذار و برو
دست بردار از این لحن خطاب آلوده
#علیرضا_قربان_خان
https://eitaa.com/eshare
حکایت من و دل مبهم است می دانی؟
تمام قصه ی من ماتم است می دانی؟
اگر بگویمش از سنگ ناله برخیزد
و این مثل که زدم هم کم است می دانی؟!
نشسته ام به تماشای باغ قالی ها
سرم به روی دو زانو خم است می دانی؟
چراغ پنجره ها مدتی است خاموش است
هوا برای تنفس کم است می دانی؟
غروب می شود و شب ز راه می آید
دوباره نوبت غم در غم است می دانی؟
چگونه با چه زبانی چگونه شرح دهم؟
که حال روحی من درهم است می دانی؟
مگیر خرده که جز درد بر زبانم نیست
گلایه کار بنی آدم است می دانی؟
زبان شکوه ندارم ولی گرفته دلم
چه چیز زخم مرا مرهم است می دانی؟
#علیرضا_قربان_خان
پ.ن؛
از قدیم ها....
https://eitaa.com/eshare