عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_نود_و_یکم #خانومہ_شیطونہ_من شد دلش نمیخواس
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_نود_و_دوم
#خانومہ_شیطونہ_من
سرمو تکون دادم و ماشین و روشن کردم و راه افتادم وقتی به ازمایشگاه رسیدم ماشین و پارک کردم و برگشتم طرفه باران و اروم صداش زدم
من: باران خانم ..... باران
انگار نه انگار دارم صداش میزنم
بلند تر صداش کردم که یه تکون خورد و دوباره خوابید دیگه داشت حرصم میگرفت ...یه فکر شیطانی اومد تو سرم که باعث شد لبام کش بیاد سرمو بردم نزدیک و ......یه گاز جانانه از لپش گرفتم یهو باران چشماش و باز کرد و جیغ کشید اخ دلم و گرفته بودم و میخندیدم
از ماشین پیاده شدم و در طرف باران و باز کردم گفتم: باران خانم افتخار میدن؟
چشم غره ای بهم رفت و پیداه شد چادرش و درست کرد و شونه به شونه هم راه افتادیم و خیلی شلوغ نبود بعد ده دقیقه اسم مارو خوندن باهم رفتیم طرف اتاقا بعد اینکه خون دادم اومدم بیرون که دیدم باران تکیه داده به دیوار و یه پرستاری هم کنارش وایساده و داره یه چیزایی میگه که باران هی سرخ و سرخ تر میشه با تعجب رفتم سمتشون وقتی متوجه من شدن سکوت کردن
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_نود_و_دوم #خانومہ_شیطونہ_من سرمو تکون دادم
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_نود_و_سوم
#خانومہ_شیطونہ_من
من:چیزی شده
باران تا اومد چیزی بگه که پرستار گفت: نه فقط داشتم میگفتم باید برید برای .....
نزاشتم ادامه حرفش و بزنه و سریع گفتم: نه نه ما نیازی نداریم خیلی ممنون خدافظ و دست باران و گرفتم و از ازمایشگاه اومدیم بیرون هم من قرمز بودم هم باران پوووفی کشیدم و برگشتم طرف باران و گفتم: حرف بدی هم نزد هااا بریم؟
باران با خشم برگشت سمتم و یه قدم اومد جلو و گفت: دارم برات
من: چشم منتظرم خانوووووم
نفسشو عصبانی فوت کرد بیرون و رفت سمت باشین اومد در و باز کنه که دید قفله کلافه برگشت سمتم که یه لبخند گنده زدم و قفل و با ریموت باز کردم
وقتی سوار شدیم راه افتادم سمت بازار تا موقعه اذان ما در حال گشتن و خرید کردن بودیم حالا خوبه هر دو به شدت از خرید بدمون میومد هاااا ولی خوب مجبور بودیم اگه دست خالی برمیگشتیم هم مامان من هم مامان باران پوسمون و میکندن😐
وقتی که صدای اذان از مسجد بلند شد باهم رفتیم مسجد و نماز خوندیم و بعد خوردن بستنی برگشتیم خونه باران اینا هم شب خونه ما دعوت بودن
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16463081468074
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
کسےکہبھخداشاعتمادداشتھباشھ↯
هیچوقتنمیگھچراایناتفاقافتادمیگھخودشصلاحمیدونه...!
#چیریکے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
تیکه پاره ای از رمان آدم و حوا2🍂
ما آدما هر روز نماز می خونیم.غم که میاد نمازمون طولانی و با تمرکز بیشتر میشه
دعا بهش اضافه میشه . غم که میره دوباره نمازمون کوتاه میشه و دعا هامون محدود
قرار نیست فقط وقت نماز و اذان به یادش باشیم هروقت چیزی دیدی که جلوه ذات خدا داشت بگو سبحان الله. اگر یک نسیمی اومده روحت تازه شد زیر لب هم شده اسمش رو ببر.اگر از بوی گل و سبز و درخت لذت بردی اسمش ببر.اگربرگ ریزون دیدی یادشکن.
اگر رحمتشمثل بارونرو سرت نازلشد شکرش بگو.اگرتوسختیها تونستیصبرکنیازش
تشکرکن.هرکاریبا اسم خودش شروع کن حتی اگر میدونی کارت بهخوشی و خوبی تموم میشه.میدونم سخته ولی یواش با وجودت عجین میشهیهبار امتحان کن ببینچه حسیخوبی از این کار میگری!
#شایدتلنگر
#تیکه_رمان
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
مےگفت در عالم رویا؛
بہ #شهید گفتم!
چرا براۍ ما دعا نمےکنید
کہ شهید بشیم...!؟ 💔
مےگفت ما دعا مےکنیم
براتون #شهادت مینویسن... 🥀
ولے گناه مےکنید...
پاک میشہ...
#حاجحسینیکتا
#شهیدانہ
#سرباز_ولایت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
گمشدهامدرجھانۍکہدیگروجودندارد
شھیدگمناممرادریاب:((💔
#شهیدانہ
#سرباز_ولایت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
"شماهـاڪسۍرودردنــیآسراغدارید
ڪہقبلازاینڪہشمابدنیآ
بیاید،
خودشوبـراتونڪشتہباشہ؟ :)
+ایــنشهـداخیلےشماهارودوسٺدارن:)
بیاییددستـتوݩروازدســـتشـهیدآن
جدانکنید.....♥️
شهداسنگنشانندکهرهگمنکنیم🖐
#حـاجحسـینیڪتا
#شهیدانہ
#سرباز_ولایت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•