هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم.
وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم.
http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم.
وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم.
http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
نویسنده خاطرات طنز و عاشقانہ خودش و اعضا رو اینجا میزاره👇😍🙈
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
🙈ماجرای من و مرغ نپخته سلف دانشگاه
و آبرویی که ازم رفت که فکرشم نمیکنید😤👆
❌همین سنجاق تو کاناله👆❌
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈•
💌بین آغوش برادر چقدر آرام است
🍃چقدر ناز ربودست دل بابا را
💌گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید
🍃عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را
💌زینت خانه مهتاب به دنیا آمد
🍃زینب حضرت ارباب به دنیا آمد
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈•
☀️میلاد فرخنده بانو زینب کُـبرے(ص) تـهـنیـٺ باد☀️
❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
رمان جدید😍😍
داستان دختری که بعد از دست دادن مادرش و زن گرفتن باباش از دین و حجاب فراریه ولی با قبولی دانشگاه میاد تهران و توی خونه قدیمیشون که حالا مال یه خانواده مذهبیه اتاق اجاره میکنه...
همه چی خوب پیش میره تا اینکه سر و کله پسر خانواده پیدا میشه...🤐👇
http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220
کانال دوم خودمونه♥️
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈•
💌گفتیم آسمانی و دیدیم برتری
🍃گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری
💌گفتیم دختر اسد الله غالبی
🍃ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری
💌تو از زمان کودکیت تا بزرگیت
🍃شیواترین مفسر الله اکبری
•┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈•
☀️میلاد فرخنده بانو زینب کُـبرے(ص) تـهـنیـٺ باد☀️
❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم.
وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم.
http://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
رمان جدید😍😍
داستان دختری که بعد از دست دادن مادرش و زن گرفتن باباش از دین و حجاب فراریه ولی با قبولی دانشگاه میاد تهران و توی خونه قدیمیشون که حالا مال یه خانواده مذهبیه اتاق اجاره میکنه...
همه چی خوب پیش میره تا اینکه سر و کله پسر خانواده پیدا میشه...🤐👇
http://eitaa.com/joinchat/442892311C280c60e220
#پنــاهـ
کانال دوم خودمونه♥️
نویسنده خاطرات طنز و عاشقانہ خودش و اعضا رو اینجا میزاره👇😍🙈
🙈ماجرای من و مرغ نپخته سلف دانشگاه
و آبرویی که ازم رفت که فکرشم نمیکنید😤👇
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
😄خاطره حاج آقا از طلبه ای که بوی ادکلن گرونش همه شاگردا رو به شک انداخته بود😱🙈👇
http://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
❌همین سنجاق تو کاناله👆❌