💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریکخانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_172 سرش به پوشه ای که یحیی با خود آورده بود
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_173
یحیی بهت زده دستش را پس زد:
_چی داری می گی دیوانه منظور من خانوم قاضیان نیست!
منظورم رفیقش دختر سردار احمدیه!...
دستان عماد از دور حلقه یقه سفید پیراهن یحیی شل شد...
ناخودآگاه لبخند کم رنگی روی لب هایش نشست و مشغول مرتب کردن یقه رفیقش شد...
بعد عقب نشست و دستانش را روی صورت کشید و شروع به خندیدن کرد...
یحیی عصبانی توپید:
_تو چته دیوونه؟! چه مرگته؟
عماد نمی دانست چه بگوید!
شرمنده گفت:
_ببخشید رفیق...
اتفاقاً دختر خیلی خوبیه... به سلامتی ان شاالله که مشکلی نیست!
اگر کاری از من برمیاد بگو...
یحیی سری تکان داد:
_ مثل اینکه باید یه دکتر ببرمت!
عماد با لبخند سر به زیر انداخت و با خودش فکر کرد چرا اصلاً ذهنش به رفیق او نبرده بود؟!
انگار مروه تمام ذهنش را به تصرف درآورده بود...
و نه فقط ذهنش را...
بلکه دلش را !...
یحیی محتاط پرسید:
_حالا گیریم منظور من خانم قاضیان باشه!
تو چرا انقدر به هم ریختی؟!
تصورش هم برای عماد مشکل بود پس عصبی پرخاش کرد:
_بیخود!...
چشمان یحیی را که گرد شده دید توجیه کرد:
_بابا تو مگه شرایط این خانوم رو نمیدونی؟!
خدای نکرده بگوش سردار برسه چه فکری در مورد ما میکنه؟!
+خیلی خب بابا میدونم دیوونه که نیستم اصلا حرف من چیز دیگه ای بود!...
عماد خوشحال از عقب نشینی یحیی سرش را به دیوار تکیه داد اما از یاد آوری بهانه ای که برای یحیی آورده بود دلش گرفت!...
این بهانه درباره خودش هم صدق می کرد!!
هیچکس او را بابت این انتخاب و این علاقه تشویق و حتی همراهی نمی کرد!
تنها بود...
خیلی تنها بود...
ترجیح داد از خودش فرار کند و به رفیقش بپردازد...
دوباره پرسید:
_حالا از من چی میخوای میخوای باهاش حرف بزنم؟!
یحیی سری تکان داد:
_نمی دونم...
یعنی میترسم جواب رد بشنوم!
نمیدونم چیکار کنم...
+مگه چته که جواب رد بدن؟!
_خب به هر حال اون موقعیت خاصی داره...
شغل منم که یکم خاصه یکم که چه عرض کنم!
گفتم اگر بشه یه جوری غیر مستقیم بفهمم نظرش چیه!...
مثل کوزه گری که از کوزه شکسته آب می خورد نصیحتش کرد:
_به نظر من که شجاعت داشته باش رک و راست برو جلو اینطوری احتمال موفقیتتم بیشتره...
یحیی دستی به موهایش کشید و به سقف خیره شد:
_پس فعلاً زوده...
یکم زمان احتیاج دارم!
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗