#آشپزی_شمیم_باران
🌻 #نان_کرمدار
آرد نیم کیلو
مایه خمیر تازه15گرم
روغن25گرم
روغن مایع 25گرم
شکر 80گرم
بهبود دهنده 2گرم
نمک 5گرم
آب 300سی سی
کرم وانیلی مقدار لازم
🌻طرز تهیه
خمیر مایه ویک ق شکر وآب گرم را مخلوط ومیزاریم 10دقیقه ور بیای
بعد شکر ونمک وبهبود دهنده رو اضافه میکنید
سپس کم کم آرد رو اضافه میکنیم تا به دست نچشبد
بعد ورز میدیم
بعد روغن رو میزنیم وخوب ورز میدیم
خمیر رو 40دقیقه استراحت میدیم
بعد خمیر رو به قطر نیم سانت باز میکنیم
وبعد مستطیل 5در 10برش میدیم وبعد یک سمت کرم مالیده ولوله میکنیم.ویک سانت انتهای خمیر رو برش های یک سانتی میدیم .وبعد روی خمیر میاریم.
کمی قوس داده ودر سینی چرب چیده وزرده مالیده ودر فر 180درجه میپزیم
🌻کرم وانیلی
2ق آرد و3ق شکر ویک دوم پیمانه شیر ویک دوم پیمانه آب ومقداری وانیل ودر صورت تمایل دو قاشق گلاب اضافه کرده وروی حرارت ملایم هم زده تا سفت شود
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
Salar Aghili - Ghoghnoos.mp3
11.15M
🔷ققنوس...
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
#او_را.... 99 اواخر تابستون بود و کم کم داشتم آماده میشدم برای ترم جدید. برعکس تابستون های گذشته،ا
#او_را ... 100
با چشم هایی که همچنان تعجب ازشون میبارید،بدرقش کردم که صدای خنده ی زهرا،رشته ی افکارم رو پاره کرد.
-چرا این شکلی شدی ترنم؟؟
-زهرا واقعا این خانوم مامانت بود؟؟
-آره خب.مگه چشه؟!
سرم رو خاروندم و تازه یادم افتاد که هنوز باکس گل رو به زهرا ندادم!!
-عه راستی!اینقدر حواسم پرت شد که یادم رفت اینو بهت بدم.بفرما عزیزم.تقدیم به دوست جدید و بامعرفتم.
-وای ممنونم ترنم.چرا زحمت کشیدی؟
جعبه رو از دستم گرفت و با ذوق نگاهش کرد و با بوس محکمی دوباره ازم تشکر کرد.
-راستی نگفتی چرا اینقدر تعجب کردی؟!
-زهرا!میگم...مامانت چادری نیست.نه؟
-وا!!چرا این سوالو میپرسی؟
-آخه بهش نمیومد!
شروع کرد به خندیدن و دستم رو کشید و بردم سمت مبل ها
-ترنم ازدست تو!!مگه قراره تو خونه هم با چادر بگردیم ما؟؟
مثل خنگ ها نگاهش کردم.
-خب نمیدونم.من تا حالا خونه ی کسی که چادریه نرفتم!در کل فکر نمیکردم اینجوری باشه!
-اتفاقا خدا خیلی خیلی خوشش میاد زن تو خونه خصوصا واسه همسرش مرتب و خوشتیپ باشه.وگرنه مامان من بیرون از خونه،از منم باحجاب تره!
-چه جالب! ولی تو خونه هم از تو خوشتیپ تره ها!!
زهرا ویشگون کوچیکی از دستم گرفت و با خنده بلند شد.چادرش رو گذاشت رو مبل و رفت آشپزخونه و با سینی شربت برگشت.
-دستت درد نکنه.راستی نگفتی امروز قراره کجا بریما!
-امروز با دوستام یه جلسه داریم.یه دورهمی که دوست داشتم توهم باشی.
-میدونی...راستش من قبل از تو اصلا خاطرات خوبی از چادری ها نداشتم.
و همینطور قبل از یه اتفاق ،دید خوبی نسبت به آخوندها و ریشوها...
آخه خیلیاشون جوری رفتار میکنن انگار دارن دشمنشون رو میبینن.ولی تو دومین نفری هستی که اینطور،رفتار نمیکنی!
-میدونم چی میگی ترنم.
به دل نگیر.اونا خودشونم درست دین رو نشناختن!
-یعنی چی؟
-خب تشخیص خوبی و بدی یک انسان،به این راحتیا نیست. از کجا معلوم ...ممکنه همین الآن،خود تو،خیلی بهتر از من باشی!
به قول حاج آقا،میزان خوبی و بدی هر شخص،به مقدار مبارزه با نفسیه که انجام میده.
حالا یه نفر نفسش تو بدحجابی قلقلکش میده.یه نفرم هست با حجابه و نفسش تو دروغ و غیبت و اینجور چیزا قلقلکش میده و خیلی به حجابش کار نداره.پس نمیشه از روی ظاهر قضاوت کرد که کی خوبه و کی بده.
بلکه مهم اینه که طرف چقدر جلوی نفسش می ایسته.
-چقدر این حاج آقاهه باحاله زهرا!دلم میخواد بگیرم بیلبوردش کنم بزنمش به در و دیوار شهر،همه مردم حرفاش رو بشنون!!😢
زهرا با تعجب نگاهم کرد و خندید
-دیوونه!حالا چرا اینجوری؟
خودمم خندم گرفت!
-نمیدونم.یهو به ذهنم رسید!
بعد از خوردن میوه و شربت،به اتاق زهرا رفتیم.
"محدثه افشاری"
لطفا اسم نویسنده و لینک را در ارسال حفظ کنید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
#او_را.... 101
دیوارهای صورتی اتاقش،به همراه پرده ی سفید ویاسی و سرویس خواب سفیدش حسابی من رو به وجد آورد.
با ذوق دور اتاقش چرخی زدم و خوش سلیقگیش رو تحسین کردم.
بعد انگار که چیزی یادم افتاده باشه به زهرا نگاه کردم.
-راستی!!تو چرا اینقدر سن مامانت کمه؟خیلی جوون به نظر میرسید!
-آره سنش کمه.زود ازدواج کرده.
-عه!چرا؟
-خب از نظر مامان من،ازدواج یک وظیفست که بهتره هرچه سریعتر انجام بشه.
-وا!چه وظیفه ای؟
-وظیفه ای برای انجام بندگی و رشد.میگه این یکی از دستورات خداست و آدم باید سر وقتش وظیفش رو انجام بده!
-اونوقت چرا تو رو هنوز شوهر نداده؟
-خیلی تلاش کرده!فعلا نتونسته راضیم کنه.یکم زیادی سختگیرم من!
-عقاید مامانت خیلی جالبه! برعکس خانواده ی من که ازدواج رو یک اشتباه بزرگ میدونن!
-عه!چرا؟
-میگن فقط دردسره. یه سرعتگیر بزرگ برای پیشرفت انسانه. و آدم نباید خودش رو گرفتار این مسائل دست و پاگیر بکنه!
بعدم درکل ازدواج سخته .محدودت میکنه .دو تا آدم با دو عالم جدا، مجبورن همدیگه رو با همه ی اختلافات تحمل کنن .در حالیکه همینا اگر با هم دوست باشن، هم اختلافاتشون کمتره و هم موقع جدایی هیچ قانونی دست و پاشون رو نمیبنده!
زهرا که تا الان به دیوار تکیه داده بود،نشست رو صندلی و جدی تر نگاهم کرد
-اولا تا رشد و پیشرفت رو تو چی ببینی!
اگر قراره بیراهه بری و به قول حاج آقا بزنی جاده خاکی،حرف مامان و بابات درسته .اما اگر میخوای به همون هدف اصلیت برسی، رشد و پیشرفت تو راهیه که خالقت برات تعیین کرده!
بعدشم تو که خودت مسائل مربوط به رنج رو حفظی دختر !ما نیومدیم اینجا فقط خوش بگذرونیم .ما اومدیم تا امتحان پس بدیم و رشد کنیم. هیچکس هم نمیتونه از این رنج ها در بره!
اگر با اختیار خودت رفتی سراغ رنج که رشد کنی، خب خوبه .اما اگر نری دنیا زورکی چنان رنجی بهت میده که نه تنها رشد نمیکنی، بلکه پدرت هم درمیاد!
مثلا مامان من این رنج رو قبول کرده،ازش استقبال کرده،الانم داره نتیجش رو میبینه و کمِ کمش یه خانواده داره.
ولی کسی همسن مامان من که این رنج رو قبول نکرده،الان تنهاست و هیچ ثمره ای از زندگیش نداره!
-پس با این تعریف ها،مامان بابای من و مرجان اول از این رنج استقبال کردن،ولی بعدش از زیر بارش در رفتن.
چی بگم.بیخیال. مغز من فعلا دیگه گنجایش چیزای عجیب و غریب نداره!
موقع ناهار دوتایی برگشتیم آشپزخونه .زهرا رفت کمک مامانش و باهم میز رو چیدن.
تمام مدت با لذت به کارهاشون و شوخی هایی که باهم میکردن خیره شده بودم و به رنجی فکرمیکردم که تو زندگی خانوادگیم ،مجبور بودم باهاش کنار بیام!
"محدثه افشاری"
لطفا اسم نویسنده و لینک را در ارسال حفظ کنید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران....
🍃🌸 @Shamim_Baran
🌸🌸🌸🌸🌸
به شاخه پر شکوفه گیلاس🌿 تنه می زنی
شکوفه باران🌸می شوی ؛
شاخه گیلاس چوب است ؛
کمتر از چوبی نباشیم ؛
بدی را با بدی پاسخ نگوییم .😊
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
Mehrad-Sobh_Amad-SONG95IR.mp3
3.39M
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran