❤❣❤
❤❣
❤
#همسرانه
💢 زوجهای موفق انتظاراتشان معقول و متناسب با زمان است 💢
🎀 ازدواج با دوران نامزدی متفاوت است. پس از ازدواج شما انتظاراتی از همسر خود دارید که با انتظارات دوران نامزدی تفاوت دارد.
🎀 به عنوان مثال در طول دوران نامزدی شما از زندگی دانشجویی و درآمد اندک رضایت دارید اما بعد از آن یعنی بعد از ازدواج شما توقع دارید تا همسرتان حقوق ثابتی را دریافت نماید.
🎀 در دوران نامزدی شروع آشنایی ، نو بودن و اوج لذت کنارهم بودن است اما به مرور زمان طبیعی است که از حرارت اولیه کم شود اما باید دقت کرد تا شعله و گرمای عشق و علاقه همیشه روشن باشد..
🎀زوجهای موفق قبل از ازدواجشان به طور صریح در مورد اعتقاد و انتظاراتشان از یکدیگر گفتگو میکنند و اگر یک اختلاف جدی میان آنها وجود داشته باشد به عنوان مثال مرد میخواد اسلامی زندگی کند ، اما زن نگاه غیر مذهبی دارد ، در این زمان آنها درباره این مسئله که آیا با یکدیگر ازدواج کنند یا نه به طور جدی فکر کنند و تصمیم بگیرند..
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
🔹 #او_را ... 8 تا برگردم خونه دیر شد، وقتی رسیدم مامان و بابا سر میز شام بودن. غذامو خوردم، چندجمل
🔹 #او_را ... 9
حوصله توضیح نداشتم و بدون حرفی رفتم تو اتاق.
چنددقیقه بعد هردوشون در اتاقو زدن و اومدن تو.
میدونستم تا نگم چی شده بیخیال نمیشن پس همه چیو تعریف کردم...
بابا عصبانی شد و...
-دیدی میگفتم این پسره لیاقت نداره...
کدومتون به حرفم گوش داد...
گفتم این سرش به تنش نمیرزه😡
بابا میگفت و من گریه میکردم...
همه رویاهایی که با سعید ساخته بودم،
همه خاطره هامون از جلو چشام رد میشدن و حس میکردم قلبم الان از کار میفته💔😭
مامان سعی داشت آرومم کنه و به سعید بد و بیراه میگفت...
چنددقیقه بعد هردو رفتن و ازم خواستن بخوابم و از فردا زندگی جدیدی رو برای خودم شروع کنم
و نذارم فکر سعید مانع پیشرفتم بشه...🚫
اما من تا صبح گریه کردم و چت هامون رو خوندم و خاطراتو مرور کردم...
هیچی نمیتونست آرومم کنه.
هر فکری تو سرم میومد...
تا یادم افتاد مرجان یه بسته سیگار تو کیفم گذاشته...
تا بحال سمت این چیزا نرفته بودم اما چندباری دست سعید دیده بودم و میدونستم چجوری باید بکشم...
پک اول رو که زدم به سرفه افتادم 😣
رفتم تو تراس و کشیدم و کشیدم و اشک ریختم...
دیگه زندگی برام معنایی نداشت.
من بی سعید هیچی نبودم... 😭
تحمل نامردی سعید برام خیلی سنگین بود...
داغ بودم...
داغ داغ...
تب شکست و تنهایی،
به تب بیماریم اضافه شده بود و تنم رو میسوزوند...
رفتم حموم و آب سرد رو باز کردم...🚿
داغی اشکام با سردی آب مخلوط میشد و روی صورتم میریخت😭
از حموم درومدم،
سردم بود ولی داغ بودم...
دیگه زندگی برای من تموم شده بود...
چندروزی نه دانشگاه رفتم نه سر بقیه کلاسا...
بعد اونم مثل یه ربات،فقط میرفتم و میومدم...
دیگه خندیدن یادم رفته بود💔
من مرده بودم...❗️
ترنم مرده بود...❗️
حتی جواب مرجان رو کمتر میدادم...
مامان و بابا هم یا نبودن یا اینقدر کم بودن که یادشون میرفت چه بلایی سر تک دخترشون اومده...
مامان دکتر روانشناس بود اما اینقدر سرش گرم مطب و بیمارهاش و این سمینار و اون سمینار بود که به افسردگی دخترش نمیرسید‼️
"محدثه افشاری"
ارسال فقط با حفظ نام نویسنده و لینک کانال
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🔹 #او_را ... 10
سعید چندباری پیام فرستاد که همه چیو ماست مالی کنه،
اما وقتی جوابشو ندادم،کم کم دیگه خبری ازش نشد.
مرجان بیشتر از قبل میومد خونمون،سعی میکرد حالمو بهتر کنه.
اما من دیگه اون ترنم قبل نبودم❗️
نمره های آخر ترمم که اومد تازه فهمیدم چه خرابکاری کردم و چقدر افت کردم😔
سعید منو نابود کرده بود....
حال بد خودم کم بود،بابا هم با دیدن نمره هام شدیدا دعوام کرد و رفت و آمدم رو محدودتر کرد...
برام استاد خصوصی گرفت تا جبران کنم.
استادم یه پسر بیست و هفت،هشت ساله بود.
خیلی خوشتیپ و جنتلمن✅
بعد از چند جلسه ی اول که اومده بود دیگه فهمیده بود که من همیشه طول روز تنهام و کسی خونمون نیست...
از جلسه هفتم هشتم بود که کم کم خودمونی تر از قبل شد...
-درس امروز یکم سنگین بود،میخوای یکم استراحت کنیم ترنم خانوم؟
-برای من فرقی نداره.
اگر میخواید میتونیم این جلسه رو تموم کنیم تا شما هم برید به کارای دیگتون برسید.
-من که کاری ندارم.یعنی امروز جای دیگه ای قرار نیست برم...
راستش احساس میکنم خیلی گرفته ای!میشه بپرسم چرا؟
-فکرنمیکنم نیازی باشه خارج از درس صحبتی داشته باشیم آقای ناظری! 😒
-بگو بهزاد!
چقدر لجبازی تو خوشگل خانوم...
-بله؟؟😠
-چیز بدی گفتم؟من با شاگردام معمولاً رابطه ی دوستانه تری دارم...
ولی تو خیلی بداخلاقی...
و از همه هم جذاب تر😉
-مثل اونا هم خرررر نیستم...
پاشو برو بیرون😠
-چرا اینجوری میکنی؟😳
مگه من چی گفتم؟؟
-گفتم برو بیرووووون...
من نیازی به استاد ندارم.
خوش اومدی😡
-متاسفم برات...
هرکس دیگه ای جای من بود یه بلایی سرت میاورد،
حیف که پدرت با عموم دوسته.....😡
دختره ی وحشی...
شب که بابا برگشت خونه دوباره یه دادگاه تشکیل داد تا یه جریمه جدید برام مشخص کنه...
"محدثه افشاری"
ارسال فقط با حفظ نام نویسنده و لینک کانال
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️گرچه دوریم....
☑️به یاد تو سخن میگوییم ....
🖤😭😭
#استادپناهیان
#اربعین
🌸🍃 شـمـیـم بــاران....
@Shamim_Baran
🌹سلام عزیزم !صبحت بخیر!
نگران هیچ چیز نباش
من....
تو را براى خودت،
برای خودم دوست دارم !❤️
توکل کن ،آستین هایت را بالابزن
ونا امید نشو!!!😊
💌از طرف خدا ....
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
☘☘
#مزاج_شناسی
⭕ درمان بيمارى هاى اخلاقی با متعادل کردن مزاج ⭕
بعضى بيمارى هاى اخلاقى معلول غلبه طبايع چهارگانه است؛
🎀 عصبانيت زياد: معلول غلبه صفرا است.
🎀 وسواس و شك معلول غلبه سودا است.
🎀 بى حوصلگى و بى خيالى معلول غلبه بلغم است.
🎀 ميل به گناه معلول غلبه خون است.
بيمارى هاى اخلاقى هر مزاج را مى توان با درمان آن مزاج و رعایت نکات اخلاقی اسلام درمان كرد.
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran