هدایت شده از فداییان بانوی دمشق
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
📢اذان_انتظار
با صدای #روح_الله_کاظم_زاده 🕊
#نماز_اول_وقت🌹
@fadayiane_banoye_damshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شعرخوانی انتقادی احمد بابایی
ای بت عافیت!به هر علت
از تو ناراضی اند این ملت
مردم از دسته بسته دلگیرن
سفره ها حفره های تدبیرن
شط خون شد زبان به مزدیتان
زخم بستر گرفت دزدیتان
فداییان بانوی دمشق
💌💌❤️💌💌 #نکات_تربیتی_خانواده 106 ⚠️ بعضی از آدمای مذهبی هستن که اطلاعِ کافی از برنامه های اسلام برا
💌💌❤️💌💌
#نکات_تربیتی_خانواده 107
💢 واقعا بین این دو نگاه خیلی فرق هست.
در نگاه غیر دینی انسان #فعال نیست بلکه اتفاقا #منفعل هست.
🔺 مثل یه گونی سیب زمینی یه کناری میشینه!
⭕️ همش دنبال ...
#استاد_پناهیان
🥀باب شهادت بسته میشد اگر همسرانِ جوان، زبان شکوه باز میکردند.
🌹اگر همسران جوانی که شوهران فداکار و جوانمردشان به میدانهای نبرد رفته بودند، به بهانهی داشتن فرزندان خرد، زبان شکوه باز میکردند، باب شهادت و مجاهدت بسته میشد. شما به گردن این انقلاب و این کشور و این ملت و تاریخ ما حق دارید.
🗓رهبر انقلاب؛ ۸۰/۱۱/۲
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیدن این کلیپ را از دست ندهید!
‼️ببینید ایرانیان خارج از کشور از مردم چه درخواستی دارند!
گول منوتو و رسانههای غربی را نخورید...
فداییان بانوی دمشق
📗 #به_کجا_آمدم؟ (در جستجوی معنای زندگی) ✍دکتر مهدی خدامیان #فصل هفتم قسمت2⃣ ☝️زراره، یکى از یاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل هفتم
قسمت پایانی
✅کسى که به روز قیامت باور دارد و زندگى آخرت را هدف اصلى خود مى داند، نگاهش به سختى هاى این دنیا عوض مى شود. او مشکلات را از زاویه دیگر مى بیند.
✍وقت آن است تا این ماجرا را بنویسم:
❌پادشاهى در کشورى حکومت مى کرد، آن پادشاه #کافر و بى دین بود. روزى از روزها او بیمار شد، پزشکان دور او جمع شدند و دستور دادند تا ماموران قصر به سمت دریا بروند و یک نوع ماهى را صید کند تا پادشاه از آن ماهى بخورد.
☝️ولى آن فصل، فصل صید آن ماهى نبود، آن ماهى در دلِ دریا زندگى مى کرد. مأموران به سوى دریا رفتند تا شاید بتوانند آن ماهى را صید کنند.
✅خدا فرمان داد تا یکى از فرشتگان آن ماهى را از دل دریا به سمت ساحل بفرستد. بعد از مدّتى، مأموران با دست پُر به قصر برگشتند و پادشاه خیلى خوشحال شد.
❌چند ماه گذشت، یکى از #بندگان مؤمن نیز به همان بیمارى مبتلا شد، او مى دانست که شفاى او در خوردن آن ماهى است. او خوشحال بود فصل صید آن ماهى است، او چند نفر از دوستان خود را به سوى ساحل فرستاد تا آن ماهى را براى او صید کنند، ولى خدا فرشته اى را فرستاد تا آن ماهى ها را از ساحل دور کند. دوستانِ آن مؤمن، هر چه تلاش کردند نتوانستند آن ماهى را صید کنند و ناامید برگشتند.
‼️فرشتگان از این کار خدا شگفت زده شدند، آن ها با خود گفتند: این چه کارى بود که خدا کرد؟ آن کافر را یارى نمود و آن گونه او را به خواسته اش رساند، امّا وقتى نوبت به بنده مؤمنش رسید، نه تنها او را یارى نکرد، بلکه بلاى او را شدّت بخشید.
👌و خدا این سخن را شنید و راز این کار را براى آنان آشکار نمود. خدا به آنان چنین گفت: «من خداى مهربان هستم و هرگز به بندگان خود ستم نمى کنم، شما دیدید که من چگونه براى آن کافر، شکار ماهى را آسان نمودم، امّا علّت آن را نمى دانید. آن کافر در این دنیا کار خوب و نیکى انجام داده بود، درست است او کافر است، امّا من هیچ کار خوبى را بدون مزد نمى گذارم، من خواستم تا کار خوب او را در همین دنیا پاداش بدهم. او در روز قیامت به خاطر کفرش به عذاب گرفتار خواهد شد. شما آن بنده مؤمن را دیدید که من چگونه مانع شدم تا ماهى را صید کند بدانید که آن بنده خوب من در این دنیا، گناه بزرگى انجام داده بود، من مى خواستم تا با بلایى که در این دنیا مى بیند، آن گناه او را ببخشم. من مى خواستم تا سختى هایى که او به خاطر آن بیمارى مى کشد، کفّاره آن گناهش باشد. اکنون اگر پرونده اعمال آن بنده مؤمن مرا نگاه کنید، هیچ گناهى در آن نمى بینید. او هرگز در روز قیامت به عذاب گرفتار نخواهد شد، زیرا من گناه او را با آن بلایى که به او رساندم، بخشیدم. او در روز قیامت در بهشت مهمان من خواهد بود».
💠وقتى من این ماجرا را خواندم به فکر فرو رفتم. شاید اگر من جاى آن مؤمن بودم، وقتى متوجّه مى شدم که خدا فرشته اى را فرستاده است تا آن ماهى را از ساحل دریا دور کنند به زندگى بدبین مى شدم و به زمین و زمان بد مى گفتم، ولى کسى که از اسرار جهان آفریش باخبر است، هرگز به #بدبینى نمى رسد. این ماجرا راز بزرگى را براى من بیان مى کند. چقدر خوب است که من این ماجرا را هرگز فراموش نکنم!👌
#ادامه_دارد...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
💢وقتی #شهید_مهدی_باکری
#شهردار_ارومیه بود، یک شب باران🌧 شدیدی بارید.
به طوری که #سیل جاری شد.
ایشان همان شب ترتیب اعزام گروههای امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد.
💢پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید، به کمک #مردم سیل زده شتافت.
در این بین #آقا_مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از #مردم #کمک میخواست...
💢تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود
#آقا_مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول #کمک به او شد.
کم کم کارها روبه راه شد. پیرزن به #مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: #خدا عوضت بده #مادر، خیر ببینی.🤲
💢نمیدانم این #شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یک کم از #غیرت و #شرف شما یادبگیره.
#آقا_مهدی خنده ای کرد و گفت
راست میگی #مادر، کاش یاد میگرفت....
#شهید_مهدی_باکری 🌹