eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
514 عکس
83 ویدیو
115 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ رسالة العشق به اعتقاد ترتیب عالم جسمانی بدین نحو است که زمین خاکی را کره آب دربر گرفته و سپس کره هوا و آنگاه کره آتش همگی را احاطه کرده البته قائل بود کره آتش وجود ندارد بلکه سطحی از هوای اطراف زمین داغ است و گمان کرده‌اند که کره مستقلی به نام آتش است. الغرض این سه کره بعلاوه کره خاک را نامیده‌اند که همگی بسیط میباشند. بالاتر از کره هوا (به تعبیر امروزیها جو واتمسفر) جهان است. ، کره جسمانی شفافی است که زمین را احاطه کرده و ماه چون میخ درآن فرو رفته وبراثر گردش فلک، ماه نیز اطراف زمین میچرخد. لذا اولین فلک احاطه کننده زمین است سپس قرار دارد که قضیه آن نیز مانند ماه است یعنی چون فلک میچرخد سیاره عطارد که چون میخ در آن فرو رفته هم‌میچرخد. پس فلک است که سبب گردش وحرکت سیارات وکواکب است. افلاکی هستند که به ترتیب چون مدارهای مشخصی زمین را فراگرفته‌اند سپس است که مدار حرکت تمام ستارگان آسمان است ودرنهایت که تمام عالم جسمانی را احاطه کرده وبراثر حرکت آن همه چیز حرکت میکند. براین اساس عالم تحت فلک قمر را عالم عناصر، عالم کون وفساد، و عالم فراتر از فلک قمر را عالم افلاک وفلکیات میخواندند. افلاکی که حامل سیاره هستند(به جز فلک ثوابت وفلک اطلس) هفت فلک میباشند که به معروف هستند. به اعتقاد قدماء حرکات افلاک سبعه وستارگان وکرات دیگر تاثیر مستقیمی بر عناصر وموجودات زمینی دارد. از این رو به افلاک که تاثیر گذار هستند، آباء سبعه و به عناصر اربعه که تاثیرپذیر هستند، اُمهات اربعه میگفتند. اماحاصل این تاثیر و تاثر افلاکی و زمینی موالید ثلاث یا عناصر مرکبه است.یعنی بر اثر این فرآیند آسمانی و زمینی عناصر اربعه بسیط با یکدیگر ترکیب میشوند و سه موجود معدنیات(سنگ وکوهها) نباتات(گیاهان) حیوانات(موجود متحرک الاراده و حساس که مصداقش انسان و سایر حیوانات است) پدید می‌آیند. لازم به ذکر است که مفهوم نظریه افلاک اشاره به این دارد که همه سیارات و ستارگان آسمان براساس نظم و قاعده‌ای حرکت میکنند که این نظم براساس حرکت یک جسم شفاف به نام فلک است، البته در نجوم جدید به جای افلاک، نظریه مدارها وجود دارد یعنی هر جسم آسمانی براساس مداری غیرجسمانی حرکت میکند. لذا فرق نجوم قدیم وجدید در آن است که نجوم قدیم یک جسم شفاف به نام فلک را عامل نظم سیارات وسنارگان در حرکات خود میدانستند ولی علم جدید عامل نظم وحرکت را امری غیر جسمانی به نام مدار میداند بلکه از سنخ انرژی‌ ویا نیروی مغناطیسی ویا نیروی گریز از مرکز هستند. با این حساب اصل نظریه افلاک باپیدایش علم جدید باطل نشده بلکه مصداق نظریه افلاک که جسم شفاف است باطل شده. براساس آنچه پیشتر گفته شد تصویری که از زمین و افلاک، آسمان و فرش ترسیم شد همه آنها مانند یک پیکر واحد هستند که در ارتباط با یکدیگر خود را بسط داده و حیات وبقاء را ادامه میدهند. در کتاب رسالة العشق میگوید در تمام اجزاء عناصر بسیط ومرکب ودر تمام ابعاد افلاک وآسمانها، از سنگ گرفته تا زحل ومشتری، از قمر تا فلک محیط و جریان دارد. از فرش تا عرش همه عاشق وجوینده عشق می‌باشند. این طلب کمال و شوقِ عشق در ارکان تمام موجودات عالم درجریان است. با عشق زنده میشوند باعشق باقی میمانند و با عشق به سمت کمال حرکت میکنند. شور عشق است که سبب چرخش افلاک و ستارگان و ترکیب عناصر و تولید و توالد گیاهان و حیوانات میشود. برخلاف نگاه و عصر که آسمان وزمین را حاصل اجتماع سنگها و گازها و عناصر شیمیایی میدانند که در ارتباطی انضمامی یک کل مکانیکی را تشکیل داده اند وفاقد هرگونه بُعد مجرد روحانی میباشند، در نگاه شرقی و حکمی عالم به مثابه کل واحد زنده‌ای است که در حرکت حُبّی وشوق نیل به کمالات و رسیدن به خیر مطلق در حرکت وصیرورت است. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
✅ سیرتی خلاف صورت در باب پدیدارشناسی مساله به تحلیل مساله زیبایی و گرایش طبیعی انسان به وجوهِ حِسان میپردازد. به تصریح صورت انسان ونظم وهماهنگی اجزاء جسم نشانه ای بر تعادل قوای نفسانی ونیک باطنی انسان میباشد.به عبارتی روح ونفس پاکیزه بر نظم وزیبایی جسم تاثیر گذارند وبرعکس آن ناپاکی باطن سبب ناهمگونی وزشتی صورت انسان میشود.اما این هماهنگی صورت وسیرت انسان دربرخی موارد نقض شده لذا امکان دارد فردی باصورت زیبا دارای سیرت وباطنی پلید وانسانی با صورت زشت صاحب باطنی نیک سرشت باشد.اما علت این ناهماهنگی چیست؟ در پاسخ به این ابهام دو تحلیل ارائه میدهد: ۱) درباره افرادی که صورت زشت ولی سیرت زیبا دارند دو عامل را میتوان سبب این ناهماهنگی دانست: عامل جسمانی و عامل نفسانی الف_عامل جسمانی: این انسان به نحو طبعی وطبیعی نیک سرشت و دارای تعادل مزاج و حُسنِ باطن بوده وبه نحو طبیعی در حال حرکت به سمت آن سیرت حَسن وبه فعلیت رساندن تامه آن بوده. براین اساس طبع فعال نفس بر روی جسم تاثیر گذاشته و صورتی زیبا برای فرد ایجاد کرده. اما عارضی خارجی(مانند بهم ریختگی مزاج بدن براثر تغذیه نامناسب) وارد شده و تعادل ونظم اجزائی جسم را بهم ریخته و صورت آن را زشت کرده. لذا صورت وسیرت هماهنگ بوده‌اند اما براثر عاملی عارضی صورت زیبا عوض شده ولی سیرت همچنان حَسن باقی مانده . ب_عامل نفسانی:به دلیل طبع رَحِم یا همان مسائل ژنتیکی این صورت زشت ایجاد شده و برحسب وراثت وعوامل رَحِمی همچنین دارای سیرت نامتعادل وزشت میباشد.اما بعد از تولد و طی مراتب رشد و به فعلیت رساندن استعدادهای مکتوم، فرد التفات یافت که سیرت ناپسند سبب گمراهی اوست لذا سعی کرد که خود را به حُسنِ خلق بیاراید. پس خود را به سیرت نیک تغییر داد اما صورتش همچنان نامتعادل است. براین اساس دوعامل فوق باعث میشود که انسان زشت صورت دارای سیرت زیبا باشد. ۲) اما درباره افرادی که دارای صورت زیبا وسیرت زشت هستند دوعامل را ذکر میکند که هر دوعامل نفسانی میباشند. الف_عامل خارجی:عاملی که بر انسان زیبا وارد شد و او را بد سیرت کرد. مثل تربیتهای ناشایست خانواده وجامعه یا تغذیه نامطبوع سبب اختلاط مزاج شده و بر سیرت او تاثیر گذاشت.مانند آن که حرارت بدنش بالا رود وسبب بدخلقی شود. یا رطوبت بدنش بالا رفته و تنبل شده ودرپی تکامل نفس نمیباشد. ب_عامل ارادی: در این حالت خود انسان به سبب رفتار ناشایست و کثرت گناه سبب زشتی سیرت خود شده. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
record.ogg
زمان: حجم: 21.86M
🎙 وویس چت با موضوع: ادراک عقلی و شهودی. ▫️ارائه دهنده: محسن بهرامی ▫️گروه تلگرامی: الهیات اسلامی. https://t.me/Islami_Theologyy 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ ⌜@falsafeh_nazari
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻در باب عشق_۱ (نگاهی به کتاب رِسالَةُ العشق اثر ابوعلی سینا) کتابی است که درباب عشق و حالات واقسام مختلف آن به نگارش در آورده است. در ابتدای رساله ایشان به ارائه تعریفی از و میپردازد. شوق از منظر حالتی است که موجود نسبت به کمالات مفقودش (بالقوه) دارد. به شرط آنکه قابلیت کسب آن کمالات را داشته باشد و اگر شوق به اموری که امکان تحصیل ندارند باشد شوق کاذب است که فقط در انسان موجود است. زیرا دیگر جانداران شوق طبیعی دارند و فقط انسان است که علاوه بر شوق طبیعی برحسب اراده میتواند شوق کاذب داشته باشد. براین اساس شوق نسبت به امر مفقود وبالقوه است و مُحَصِل مفقودات میباشد. اما عشق حالتی است که موجود نسبت به حفظ کمالات موجود وبالفعلش دارد. به عبارتی موجود درصدد حفظ دارائی‌ها وکمالات موجود وبالفعلش است که این حالت را عشق میگویند. البته منظور از حفظ فقط نگه داری نیست بلکه این امر افاده ابتهاج و مسرور بودن و دوست داشتن هم میکند یعنی وقتی کمالی به نام علم داریم و عالم هستیم از داشتن آن خوشحالیم و آنرا دوست داریم وبدان علاقه مندیم. براین اساس: شوق حالتی است نسبت به تحصیل مفقود و عشق حالتی است نسبت به حفظ موجود وبالفعل. شوق باعث میشود آنچه را نداریم تحصیل کنیم و عشق باعث میشود آنچه را داریم حفظ کنیم. @falsafeh_nazari
🔻 در باب عشق_۳ (نگاه صدرالمتالهین به مساله عشق) همانطور که در مطالب پیشین گفته شد، به اعتقاد موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: ۱_یا دارای و هستند. یعنی فاقد کمال مطلوب بوده و نسبت به اخذ آن حالتی به نام شوق دارند و هنگامی که آن کمال را به دست آوردند نسبت به آن بهجت و سرور داشته لذا در حفظ وارتقای آن میکوشند، که این حالت را عشق می‌گویند. ۲_ و یا صرفاً دارای عشق بوده و فاقد شوق می‌باشند(زیرا کمال معطله ندارند) در این حالت موجود نسبت به ذات و کمالات خود عشق دارد.مانند عشق به ذات خود و یا عشق و نسبت به کمالاتشان. اما حکیم بزرگ در تکمیل سخنان پیرامون عشق، در جلد هفتم کتاب شریف چنین می‌گوید که موجودات نسبت به عشق دو حالت دارند: اول: موجوداتی که واجد عشق و مجرد از شوق هستند دوم: موجوداتی که واجد عشق و شوق هستند به اعتقاد موجودات دسته دوم دارای حرکت می‌باشند. زیرا در طلب رسیدن به کمال و نیل به مطلوب و معشوق سراسیمه در حال حرکت هستند که البته این حرکت به تناسب شوق آنها متفاوت است. لذا شوق و طلب چنین موجوداتی یا به نحو ارادی است ویا غیر ارادی. اگر ارادی باشد به این معناست که حرکتشان به سمت کمال و معشوق به واسطه وجود نفس مجرد است لذا حرکت شوقی آنها، آگاهانه و نفسانی است. آگاهانه در پی معشوق میدوند و سراسیمه طلب کمال ویار میکنند...و چون به اخذ کمال که همان رویت یار است نائل شوند در حفظ ونگه داری آن سَروِ سَهی میکوشند و اجازه اطاله کمالات نفسانی را نمیدهند. و یا شوق وحرکت آنها غیر ارادی است که در چنین حالتی شوق آنها طبیعی_غریزی میباشد....یعنی گرچه از اَمارات ونشانه‌های آفاقی کمالات وجودی یار ونگار و آن محبوبه قدسی بی‌خبرند واز خط وخال حضرتش غافل....اما در جذبه وتلاطم آن سیل عظیم افتاده و ناخودآگاه به سمت مبدا کمالات در حرکتند.... بنابراین طبق سخن صدرا خداوند برای ملائکه یا عقول مفارقه دو امر را مقرر فرموده است که عبارتند از عشق و کمال. و برای سایر موجودات چهار امر را ایجاد کرده است که عبارتند از: ۱_کمال ۲_عشق ۳_شوق ۴_حرکت بدین معنا که موجودات فاقد کمال، در طلب و شوق دائمی رسیدن به کمالات ومطلوبی که برای آنها حکم معشوق را دارد، در حرکت دائمی میباشند. این حرکت یا از روی اراده است وعاشق باپای خود منزل معشوق را می‌پیماید و یا به طبع و سرشت غریزی که دارد به نحو غیر ارادی به سمت کوی دوست در سیر وتلاطم‌اند. شاید بتوان سخن صدرالمتالهین را در این بیت خلاصه کرد: چندین هزار ذره سراسیمه می‌دوند در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست براین اساس شوق وعشق وحرکت به سمت کمالات و مبدا آنها که معشوق حقیقی است در تمام ارکان هستی موجود است...عشق چون خون در رگ وجود جریان دارد ونبض او سبب حیات است وممات....یا آگانه به سرمنزل یار میرویم...ویا ما را به جبر واقتضای طبیعت خواهند برد... @falsafeh_nazari
🔻 بدان اول چیزی که حق تعالی بیافرید گوهری بود تابناک. او را نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را «نیکویی» خوانند. و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت پدید آمد که آن را «مهر» خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد که آن را «اندوه » خوانند. 📖 فی حقیقه العشق @falsafeh_nazari
🔻در باب عشق_۴ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔻 را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت.... اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. 📖مونس العشاق ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭──────────────── ꧷ 🔻 را آتشی است، هر گاه كه در خرمن هستی وجود عاشق افتد، از عقل گندم نمای جو فروش كاهی نماند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari