eitaa logo
پایگاه خبری فریاد نهاوند آنلاین
2.8هزار دنبال‌کننده
70.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
266 فایل
این کانال صرفا جهت اطلاع رسانی اخبار مهم شهرستان نهاوند وکشور واقدامی فرهنگی برای توسعه و پیشرفت این شهرستان تاریخی سرافراز می باشد.... ↩️برای ارتباط با مدیر از شماره زیر استفاده کنید: 09186906272
مشاهده در ایتا
دانلود
یک ملت قوی در شأن حاج‌قاسم ۲۸ دی ۹۸ ح‌سین ق‌دیانی: تنگ شده بود دل‌مان برای هم‌چین بزمی، رزمی، طربی، عیش و نوشی! از جمله مواهب ما از ولایت، همین خطبه‌های خامنه‌ای بود که حدود ۸ سال سهمی از آن نداشتیم؛ تنگ شده بود دل‌مان برای خطیب گران‌قدری که بارها و بارها مصطفای صدایش، اسماعیل‌مان کرده بود! از بس زیبا «جمعه» می‌خواند! و الحمدلله که هنوز زیبا می‌خوانَد! جمعه‌ای شد دیروز از جنس «یوم‌الله»! از جنس همان جمعه‌های نور و حضور و دست‌آخر دعای ظهور! ما بچه بودیم و حضرت خطیب، در اوج قله‌ی جوانی، چنان شعور را با شور و حکمت را با ظرافت گره می‌زد که رسما آدینه‌ی‌مان را می‌ساخت! یعنی منور می‌ساخت! به تناسب کلمات و فراخور جملات، عادت داشت از دست‌هایش بهترین بهره‌ها را ببرد؛ با تمام سلول‌هایش «خطیب» بود و تو گویی خدا، خامنه‌ای را افریده برای همین «خطبه» و همین «جمعه» و همین «جماعات» و راستش حالا هم چیزی عوض نشده! ما جوان شده‌ایم و حتی در گذر از جوانی، وارد سنین میان‌سالی و حضرت‌آقا هم با سپیدترین محاسن ممکن اما قصه همان است که بود؛ پروانه، پروانه ماند و شمع، شمع و جمع، جمع و جمعه، جمعه و نور، نور و شهید، شهید! چه عطر «حاج‌قاسم»ی می‌داد مُهرها و مِهرها! و چه تأکید مشدد داشت شمع جمع که حاج‌قاسم را «قوی» بنامد و «قوی» بخواند! و مگر جز این بود سلیمانی؟! می‌توان ده‌ها دوگانه ساخت و ذیل آن تا قیام قیامت به جدل پرداخت که آیا «مقاومت» بیشتر مشتری دارد یا «سازش»؟! هرچند تشییع ممتاز، متمایز و فراملی «سیدالشهدای مقاومت» نشان داد که ملت ایران و بلکه ملل آزاده‌ی دنیا تا چه حد از مجاهدت شجاعانه و ایستادگی عاقلانه، دفاع می‌کنند ولی خوب یا بد، بعضی دوگانه‌ها بیشتر زمین بازی بی‌کارها و بی‌کارنامه‌هایی است که استادمسلم مغلطه‌اند؛ «چون روی موشک سپاه، فونت شعار، پیروی از نستعلیق اعتدال نمی‌کرد، پس این شما و این هم قیمت پوشک!» دیروز اما ذکاوت «سیدعلی» دگربار نشان داد که کج‌اندیشان با «خراسانی‌ترین آخوند تاریخ» طرف‌حسابند؛ این‌که «ملت باید «قوی» باشد»، نه تفسیر می‌خواهد، نه گانه‌ی دیگری! آیا کسی جرئت دارد که در مقام نظریه‌پردازی هم برای ملت عظیم ایران، نسخه‌ی ضعف بپیچد؟! بله! فرجام بسیاری بی‌تدبیری‌ها و توافقک‌ها همین است در نهایت که ملت برود در خط ضعف اما آن عِلم و عَلم که زین پس بیشتر باید توسط من و ما تشویق و تبلیغ شود، همین رشد و پیشرفت و قوی شدن است که گمانم اولین تمنای رهبر انقلاب از اصحاب رسانه باشد! در «امتحانات» و در «انتخابات» که بیشتر... @faryadnahavand
یک ملت قوی در شأن حاج‌قاسم ۲۸ دی ۹۸ ح‌سین ق‌دیانی: تنگ شده بود دل‌مان برای هم‌چین بزمی، رزمی، طربی، عیش و نوشی! از جمله مواهب ما از ولایت، همین خطبه‌های خامنه‌ای بود که حدود ۸ سال سهمی از آن نداشتیم؛ تنگ شده بود دل‌مان برای خطیب گران‌قدری که بارها و بارها مصطفای صدایش، اسماعیل‌مان کرده بود! از بس زیبا «جمعه» می‌خواند! و الحمدلله که هنوز زیبا می‌خوانَد! جمعه‌ای شد دیروز از جنس «یوم‌الله»! از جنس همان جمعه‌های نور و حضور و دست‌آخر دعای ظهور! ما بچه بودیم و حضرت خطیب، در اوج قله‌ی جوانی، چنان شعور را با شور و حکمت را با ظرافت گره می‌زد که رسما آدینه‌ی‌مان را می‌ساخت! یعنی منور می‌ساخت! به تناسب کلمات و فراخور جملات، عادت داشت از دست‌هایش بهترین بهره‌ها را ببرد؛ با تمام سلول‌هایش «خطیب» بود و تو گویی خدا، خامنه‌ای را افریده برای همین «خطبه» و همین «جمعه» و همین «جماعات» و راستش حالا هم چیزی عوض نشده! ما جوان شده‌ایم و حتی در گذر از جوانی، وارد سنین میان‌سالی و حضرت‌آقا هم با سپیدترین محاسن ممکن اما قصه همان است که بود؛ پروانه، پروانه ماند و شمع، شمع و جمع، جمع و جمعه، جمعه و نور، نور و شهید، شهید! چه عطر «حاج‌قاسم»ی می‌داد مُهرها و مِهرها! و چه تأکید مشدد داشت شمع جمع که حاج‌قاسم را «قوی» بنامد و «قوی» بخواند! و مگر جز این بود سلیمانی؟! می‌توان ده‌ها دوگانه ساخت و ذیل آن تا قیام قیامت به جدل پرداخت که آیا «مقاومت» بیشتر مشتری دارد یا «سازش»؟! هرچند تشییع ممتاز، متمایز و فراملی «سیدالشهدای مقاومت» نشان داد که ملت ایران و بلکه ملل آزاده‌ی دنیا تا چه حد از مجاهدت شجاعانه و ایستادگی عاقلانه، دفاع می‌کنند ولی خوب یا بد، بعضی دوگانه‌ها بیشتر زمین بازی بی‌کارها و بی‌کارنامه‌هایی است که استادمسلم مغلطه‌اند؛ «چون روی موشک سپاه، فونت شعار، پیروی از نستعلیق اعتدال نمی‌کرد، پس این شما و این هم قیمت پوشک!» دیروز اما ذکاوت «سیدعلی» دگربار نشان داد که کج‌اندیشان با «خراسانی‌ترین آخوند تاریخ» طرف‌حسابند؛ این‌که «ملت باید «قوی» باشد»، نه تفسیر می‌خواهد، نه گانه‌ی دیگری! آیا کسی جرئت دارد که در مقام نظریه‌پردازی هم برای ملت عظیم ایران، نسخه‌ی ضعف بپیچد؟! بله! فرجام بسیاری بی‌تدبیری‌ها و توافقک‌ها همین است در نهایت که ملت برود در خط ضعف اما آن عِلم و عَلم که زین پس بیشتر باید توسط من و ما تشویق و تبلیغ شود، همین رشد و پیشرفت و قوی شدن است که گمانم اولین تمنای رهبر انقلاب از اصحاب رسانه باشد! در «امتحانات» و در «انتخابات» که بیشتر... @faryadnahavand
از جمعه‌ی سیاه تا جعبه‌ی سیاه من قاتل هواپیمای‌تان هستم! اولین زخم حاج‌قاسم از نیروی خودی بود روزنامه‌دیواری شماره‌ی ۳ هیچ چیز تلخ‌تر از افزوده شدن داغ بر داغ نیست؛ هنوز بارانی بود دیده‌ها از شهادت سلیمانی که طیاره‌ای هم آسمان را وسط راه رها کرد و افتاد درست روی جگر ما! خراش جگر اما وقتی مضاعف شد که فهمیدیم؛ کار، کار خودی بوده! رمانی دارد «احمد دهقان» با عنوان «من قاتل پسرتان هستم» که با اقتباس از آن، یک فیلم ضدجنگ نیز ساخته شد ولی خود کتاب، بیان‌گر واقعیت‌های جنگ است؛ جنگی که صرف‌نظر از شکست و پیروزی، گاه خیلی زجرآور جلو می‌رود، آن‌قدر که با اشتباه بزنی و هم‌رزمت را شهید کنی! جنگ است دیگر! توی رزمنده رفته بودی «هور» تا با رزم در دورترین جای ممکن، وجدانی آسوده داشته باشی لیکن یک «خطای انسانی» بدتر باعث عذاب وجدانت می‌شود! ۱۵ سال پیش نشستم پای سخن رزمنده‌ای که اشتباهش منجر به شهادت یکی از فرماندهان شده بود ولی هرگز در مجله‌ای که سردبیرش بودم یعنی «یاد ماندگار» کار نکردم آن مصاحبه را! دلم نیامد! خودم هم دچار عذاب وجدان شده بودم! آن بدبخت رفته بود جلوتر از خط‌قرمزهای خط‌مقدم تا فدایی فرمانده‌ی محبوبش باشد ولی تیر گاهی خطا می‌رود و می‌خورد به تن خودی..‌. به تن طیاره‌ی خودی! مغموم‌تر از آن سربازی که دکمه‌ی آن موشک لعنتی را فشار داد تا به خیالش کروز را بزند هم آیا پیدا می‌شود؟ بدی جنگ یا شرایط جنگی، همین بدبیاری‌هاست؛ می‌خواهی ثواب کنی، کباب می‌کنی! قصدت خدمت است ولی محصول کارت می‌شود خیانت! بگذارید اعترافی بکنم؛ آن روز که پای سخن آن سرباز بی‌چاره نشسته بودم، اواسط درددل‌هایش ناگهان دیدم که دلم بیشتر دارد برای او می‌سوزد تا آن سردار شهید... و شگفتا! اخیرا که داشتم کتابی درباره‌ی حاج‌قاسم می‌خواندم، انکشف سلیمانی هم اولین زخم جنگش را نه از دشمن، بل‌که سهوا از دوست خورده! رفته بود به نیروها آموزش تیر و تفنگ بدهد که با خطای انسانی یک سرباز، دچار جراحتی سخت می‌شود! بله! دردآور بود برای ما که سردار حاجی‌زاده از خدا طلب مرگ کند ولی کدام شب و روز بر مجاهد مخلص می‌گذرد الا آن‌که خود در جست‌وجوی مرگ برود؟ عمری است سلامی‌ها و حاجی‌زاده‌ها بر کف دست گرفته‌اند جان شیرین را و گاه نوبت مایه گذاشتن از آبروست! نه سلامی، روحانی است و نه حاجی‌زاده، آخوندی؛ لذا اینان باکی از تعذر و شرم و شرمندگی در پیش‌گاه الله و خلق‌الله ندارند! مکتب بچه‌های جبهه همین است، همین که همیشه فدایی باشی و وقت قصور، بیشتر! و این تنها حُسن جنگ نکبتی است... https://www.instagram.com/p/B79NiCzn4t_/?igshid=3o84mbo5f05w @faryadnahavand
مچ دست است ح‌سین ق‌دیانی: مجلس قوی محصول انتخاب قوی است؛ مادام که انتخابات را با سیاست‌ورزی بد بدل به میدان تنازع دوگانه‌های دل‌خواه افسادطلبان کنیم، باز باید مهر باخت را روی پیشانی‌مان تحمل کنیم. این مکر مدعیان اصلاحات است که اولا مدام بگویند نامزدی در انتخابات ندارند، ثانیا هی دم از شکست بزنند‌. واقعیت آن است افسادات خیلی هم متوقع باخت نیست، چه اینکه مرتب برای برد نقشه می‌چیند! این شگرد افسادطلبان است که آن‌قدر در تنور پیش‌بینی شکست بدمند تا قشر خاکستری تحریک شود به عدم تحریم. برای پیش‌برد این شگرد، کار دیگرشان این است؛ رقیب خود را آن دسته از اصول‌گرایانی بخوانند که بیش از خدمت مشهورند به سیاست. این‌جا با یک تیر ۲ نشان می‌زنند؛ چهره‌هایی که در رأس‌شان باقر است را می‌برند به حاشیه و در عین‌حال طالبان تحریم را از ترس وکالت جماعتی که افراطی می‌خوانندشان، وادار می‌کنند به شرکت اجباری در انتخابات. فرض است بر ما هوشیاری. سلمنا! گیرم شورای نگهبان با نامزدهایی از طیف افسادات، نامهربان بوده. این فی‌نفسه کمک بزرگ این شورا برای رساندن افسادطلبان به لیست واحد در اغلب شهرهای بزرگ است. خطر را باید درست متوجه شد؛ کافی است خاتمی بزند در سر فقط چند نفر از نامزدک‌ها تا خودبه‌خود لیست متحد اصلاح‌طلبان شکل بگیرد و این در حالی است که ما اقلا ۲ لیست را داریم‌. حواس‌تان هست آقایان؟! آن‌چه روحانی را در ۹۲ پیروز کرد، انصراف نامزد گفتمانی قبیله‌ی افسادات یعنی عارف به نفع شیخی بود که احتمال رأی‌آوری بیشتری داشت. وای بر ما جوانان مدعی انقلابی‌گری که باید سیاست را از ترانه علیدوستی بیاموزیم؛ خدایی میان این بازیگر و جناب موحدی کرمانی چه نسبتی برقرار است؟! اما مگر فراموش کرده‌ایم در انتخابات خبرگان، ترانه علیدوستی مبلغ صدر تا ذیل لیستی شد که مرحوم رفسنجانی بسته بود؟! بیاییم ما نیز ترانه‌ی وحدت بسراییم که این حتما از منیت بهتر است. شایع شده بود شاید در زیرزمین پلاسکو، چند نفری زنده باشند. آتش‌نشان‌ها شایعه را خیلی هم درست نمی‌دانستند و از طرفی دیگر راحت نبود حضور در آن دمادم دمای چندصددرجه‌ای. با این همه قالیباف به خطر زد و البته از او خواسته شد که لباس مناسب‌تری بپوشد. پشت‌سرش هم رفتند بعضی آتش‌نشان‌ها. ترس ریخته شد. بهارستان نماینده‌ی شجاع می‌خواهد. قالیباف نه همان روحانی است، نه همان لاریجانی، بل همان است که در جبهه بود و همان است که واعظی کل این دولت را با او قیاس می‌کند. اذن دهیم مچ سربار ملت را سردار خدمت بخواباند‌؛ با آستین سلیمانی‌وار بالازده. یا قاسم! https://www.instagram.com/p/B8PPfkmJzNK/?igshid=1uyzo257c0dcs @faryadnahavand
روح‌اللهی‌ها نمی‌ترسند‌ ۴ عاد‌ت ند‌اریم زیر باران چتر بگیریم! عاد‌ت ند‌اریم بترسیم، بلرزیم، قافیه را ببازیم! آشنایی‌ام به این مسئله‌ها! نام امام‌مان «روح‌الله» است که از گره‌ی ابروانش غرور می‌بارید‌! از چه می‌ترساند‌ ما را نظام سلطه؟! از حذف پستی یا پیجی د‌ر اینستاگرام؟! یاد‌ش به خیر! شهید‌ که می‌د‌اد‌یم، خمینی می‌گفت؛ «بکشید‌ ما را! ملت ما بید‌ارتر می‌شود‌!» د‌ارم به این فکر می‌کنم که چقد‌ر کارهای این روزهای اینستاگرام شبیه کارهای ساواک د‌ر آخرین شب‌های عمر شاه است! می‌ریختند‌ د‌ر مسجد‌ جواد‌الائمه و هرچه نوارکاست د‌اشت بابااکبر، می‌ریختند‌ د‌ر گونی و می‌برد‌ند‌ ولی انقلاب بخواهد‌ پیروز شود‌، می‌شود‌! خد‌ا خیلی از ضبط‌صوت بزرگ‌تر است! هزاری هم اینستا خود‌ش را بد‌ل کند‌ به ساواک ترامپ، باز ما کرم کاریم، بلد‌یم، راه فرار می‌د‌انیم کجاست، فرزند‌ان همان پد‌رانیم که بعثی‌ها را با اسلحه‌ی خود‌شان اسیر می‌کرد‌ند‌! ما از تبار آن شیرمرد‌انیم که از تحریم سیم‌خارد‌ار نترسید‌ند‌، از جزر و مد‌ اروند‌ د‌ر والفجر نترسید‌ند‌، از نبرد‌ تن و تانک د‌ر د‌هلاویه نترسید‌ند‌، از قمقمه‌های خالی د‌ر د‌شت‌عباس نترسید‌ند‌، از آتش پرحجم کربلای ۵ نترسید‌ند‌! کی ما محافظه‌کار شد‌یم که حالا خود‌مان را حافظ میز و صند‌لی بد‌انیم؟! نظام جمهوری اسلامی هرگز به‌معنای اتمام نهضت انقلاب اسلامی نیست و ما هنوز خود‌ را «انقلابی» می‌خوانیم، انقلابی علیه حکومت سلطه! کارهای ترامپ مرا یاد‌ کارهای شاه می‌اند‌ازد‌! جفت‌شان جمعه آد‌م کشتند‌، لاله پرپر کرد‌ند‌ و خون ریختند‌ ولی فرجام شاه، سرانجام ترامپ نیز هست! بی‌خود‌ د‌ارد‌ د‌ست‌وپا می‌زند‌! به سلیمانی نیست؛ به خد‌ای سلیمانی است که د‌اریم می‌بینیم چگونه «شهید‌ سلیمانی» را از «سرد‌ار سلیمانی» قوی‌تر کرد‌ه است! ما بازند‌ه‌ی این مصاف نیستیم! برگشته‌ایم به همان خلق‌وخوی بهمن ۵۷ و منبعث از خون سرد‌ار د‌ل‌ها انقلابی‌تر شد‌ه‌ایم! انقلابی شاید‌ نوارکاست را ببازد‌ ولی ایمان و امید‌ و اراد‌ه را هرگز! شنید‌ه‌ام ۱۲ بهمن که امام برگشت، فقط ۱۰ تا از نوارکاست‌های پد‌رم ماند‌ه بود‌! و آن ۱۰ تا هم اصلا مال شاه! باز هم الله، روح‌الله را برمی‌گرد‌اند‌! بعضی نقشه‌ها را بی‌خود‌ د‌شمن می‌کشد‌! مکر خد‌ا کارگرتر است! بهمن ۵۷ خمینی را پد‌ران‌مان د‌ید‌ند‌ و ما نیز ان‌شاءالله د‌ر حال تماشای بهمن ۵۷ خامنه‌ای هستیم که آوار خواهد‌ شد‌ سر ترامپ! د‌قت شود‌! اصلا قرار نبود‌ حاج‌قاسم از کربلای ۵ عبور کند‌ ولی سرد‌ار د‌ر فرود‌گاه بغد‌اد‌ به شهاد‌ت رسید‌، د‌ر حالی که خیلی وقت است ژنرال پترائوس د‌ر منطقه مرد‌ه! «مرد‌ه» پس به که می‌گویند‌؟! ببند‌ید‌ پیج‌های ما را! قلم‌های ما بید‌ارتر می‌شوند‌... @faryadnahavand
تلخ‌ترین روز مدرسه ۴ این خاطره را خودم از «مهدی» خواستم بنویسد، هم‌مدرسه‌ای دوران ماضی که باب رفاقت‌مان به مدد اینستاگرام دوباره باز شد! من فقط یک کلاس آن‌ورتر از «کلاس واقعه» بودم؛ یک آن صدایی مثل بمب، مثل بوووووم شنیدیم و زدیم بیرون از کلاس‌ها! کل مدرسه داشت جیغ می‌کشید! در همان راه‌رو، انکشف سر و وضع شماری از هم‌شاگردی‌ها خونی شده! فقط می‌دویدیم! فقط می‌ترسیدیم! به حیاط که رسیدیم، چشم‌مان اول از همه گشت سمت شیشه‌های کلاسی که «اناری» برای‌تان نوشته. گوشت و پوست و استخوان «حقانی» و کمی هم «احسانی‌راد» چسبیده بود به پنجره! مرده بودند! به‌همین راحتی! ننگ بر جنگ! مرگ بر جنگ! این‌که ببینی با همان نارنجک جنگ، دو تن از فرزندان شهدا نیز آسمانی شوند! این‌که کل بچه‌های کلاس نارنجکی را مجروح و زخم‌خورده ببینی! وای که چه روز بدی بود! زنگ‌تفریح داشتیم با حقانی، فوتبال بازی می‌کردیم! عجب فوتبالی داشت. تقریبا می‌شد گفت که قوی‌ترین شاگرد مدرسه بود و همیشه یک‌پای بزن‌بزن‌ها! ولی به مدد فوتبال، همیشه با من مهربان بود و در یارکشی‌ها همیشه مرا با تیم خود می‌کشید. تجربه‌ی مرگ ناگهانی را آن‌روز برای اول‌بار از نزدیک حس کردم؛ این‌که الان با کسی مشغول توپ باشی و نیم‌ساعت بعد، جنازه‌اش را پاره‌پاره ببینی! البته تلفات منجر به فوت، می‌شد خیلی بیش از ۲ نفر باشد؛ نگو حقانی ضامن نارنجک را با فشار به شکمش توانسته بکشد و الا شاید نصف کلاس می‌رفت روی هوا، من‌جمله «اناری»! این را شوخی نوشتم که فضای‌تان عوض شد! من و مهدی ۲ فرزند شهید بودیم که سال‌هایی از عصر کلاس و مدرسه، گاه حتی نیمکت‌های‌مان هم یکی بود! این مال ایامی است که اگر توپ گیر نمی‌آوردیم، با سنگ... بله با سنگ، فوتبال بازی می‌کردیم! مدرسه‌ی ما در بلوار معلم یافت‌آباد بود و با آن‌که دهه‌ی ۶۰ نه خبری از این‌همه شبکه‌ی اجتماعی بود و نه حتی تلویزیون جز ۲ شبکه‌ی کوفتی چیز دیگری داشت، خبر تلخ آن روز، خیلی شیرین در کل شهر و بعد در کل کشور پیچید؛ ۲ فرزند شهید با نارنجک پدران‌شان رفتند روی هوا! مدرسه را یک‌هفته تعطیل کردند! مدیر اخراج شد! ما زخم روحی خورده بودیم و خل‌تر از قبل شده بودیم! شب‌ها خواب مظلومیت «احسانی‌راد» را می‌دیدیم و صبح‌ها وسط فوتبال با سنگ، دل‌تنگ «حقانی» می‌شدیم که عین کفتر، همیشه سینه را می‌داد جلو، گنده‌لات مدرسه بود اما عوضی نبود! تخس بود، شر بود، شیطان بود، زورگو هم حتی بود ولی عوضی نبود! بامرام بود اتفاقا! خیلی وقت‌ها با خالی‌بندی خودش را مقصر جلوه می‌داد تا دانش‌آموزان دیگر قسر دربروند! هم‌چین روحیاتی داشت ولی احسانی‌راد نسبتا آرام‌تر بود، نرم‌تر بود! روح‌شان شاد! شوخی کردم اناری‌جان! کاش آن نارنجک، همه‌ی ما را می‌برد آسمان، از بس این زمین چرک است... @faryadnahavand
📌ما داریم ترامپ ویروسی است که توهم زده باز ایران یتیم‌خانه می‌شود اما سلیمانی اگر سال ۶۵ هم شهید می‌شد باز ما به می‌رسیدیم چون از بزرگ‌تر است چون ما پدر داریم حضرت سیدعلی داغ صیاد کاظمی حاج‌قاسم فقط دل باغبان را می‌شکند کمرش را هرگز هیهات! امروز عصر عاشورا نیست صبح عاشوراست و هنوز در سپاه حضرت ماه علی‌اکبرها سربند شهادت دارند و قاسم‌ها شهادت را شیرین‌تر از عسل می‌خوانند و پرستارها الگو از زینب گرفته‌اند و پاسدار حرم سلامت شده‌اند دعا می‌کند هر شب در نمازشب پدر دخترانش را پسرانش را همان جوان جامه‌سفیدی که عقب انداخت عروسی را تا بیمار کرونایی با امید بیشتر مچ ویروس ترس را بخواباند آری! پرستارهای ما عین پاسدارهای ما مرد ایثارند درست مثل غواص‌های کربلای ۴ و عباس‌های تشنه‌لب دشت‌عباس ما اگر بباز عرصه بودیم بدن بی‌سر همت امیدمان را می‌کشت ولی هنوز چشم ما به چشم سردار خیبر است و این ماه اسفند است بیا اسفند دود کنیم برای بچه‌های پرستار چند شب است نخوابیده‌اند در همان خط قاسم در همان خط خون نه! ما زمین نمی‌خوریم دهه‌ی ۶۰ صدام آمریکایی می‌خواست میدان آزادی را بزند ولی ما قد کشیدیم به بلندای برج میلاد و مساحت خاک‌مان با وجود این همه خصومت تهدید و تحریم همان است که ۴۰ سال پیش در شرف نهضت انقلاب اسلامی همین بس در شهامت نظام جمهوری اسلامی همین بس در قوت این ملت همین بس مرز همان مرز است خط همان خط خاک همان خاک اما سردارمان که می‌شود از شمال کالیفرنیا تا جنوب هندوستان برایش مجلس می‌گیرند نه مجلس ختم که مجلس شروع و مجلس شعور و مجلس شور و مجلس شهادت بگذار فاش بگویم در هر خاکی که قاسم هوادار دارد ما اهتزاز را می‌بینیم حالا آقای ترامپ قمارباز! کدام ژنرال آمریکایی بمیرد این‌جور می‌شود دنیا که برای سردار ما شد؟! این ملت را از چه می‌ترسانی؟! مگر ما با عروج حاج‌حسین خرازی شکستیم؟! اصلا مگر علمدار کجا رفته حالا؟! صاحب آن آستین خالی که با باد تکان می‌خورد چنان زنده است که حتی خرازی‌ندیده‌ها مست تبسمش شده‌اند و ما همه بچه‌های شرق ابوالخصیبیم و بودیم آن روز با دوربین آوینی و دیدیم حاج‌حسین را حسین خرازی حسین خرازی ملت سرادر خنده‌های ناتمام سرافکنده نخواهد شد و خطبه‌های خامنه‌ای بی‌مالک نخواهد شد سید خود مالک است مالک اشتر مهدی فاطمه مسلم آخرالزمان ولی نه در کوفه که در ام‌القری هر چه می‌خواهد فساد ببارد فتنه ببارد حتی کرونا بیاید آخر این غصه قهرمان قصه بانوی پرستاری است که جلوی لنز عکاس فارس فقط خندید مثل خرازی... ✍️ @faryadnahavand
نوشت: ما پدر داریم‼️ امروز عصر عاشورا نیست،‌ صبح عاشوراست و هنوز در سپاه حضرت ماه علی اکبرها سربند شهادت دارند و قاسم‌ها شهادت را شیرین‌تر از عسل می‌خوانند و پرستارها الگو از زینب گرفته‌اند و پاسدار حرم سلامت شده‌اند. 🔹 ترامپ ویروسی است که توهم زده باز ایران یتیم‌خانه می‌شود. اما سردار سلیمانی اگر سال ۶۵ هم شهید می‌شد باز ما به کربلا می‌رسیدیم چون خدا از شهید بزرگتر است، چون ما پدر داریم، حضرت سیدعلی. 🔹 داغ صیاد،‌کاظمی، حاج قاسم فقط دل باغبان را می‌شکند کمرش را هرگز، هیهات! 🔹 امروز عصر عاشورا نیست،‌ صبح عاشوراست و هنوز در سپاه حضرت ماه علی اکبرها سربند شهادت دارند و قاسم‌ها شهادت را شیرین‌تر از عسل می‌خوانند و پرستارها الگو از زینب گرفته‌اند و پاسدار حرم سلامت شده‌اند. 🔸 دعا می‌کند هرشب در نماز شب، پدر، دخترانش را، پسرانش را، همان جوان جامه سفیدی که عقب انداخت عروسی را. تا بیمار کرونایی با امید بیشتر موج ویروس ترس را بخواباند. 🔸 آری! پرستارهای ما عین پاسدار‌های ما مرد ایثارند. درست مثل غواص‌های کربلای ۴ و عباس‌های تشنه لب دشت عباس. ما اگر بباز عرصه بودیم بدن بی‌سر همت امیدمان را می‌شکست. ولی هنوز چشم ما به چشم سردار خیبر است و این ماه اسفند است بیا اسفند دود کنیم برای بچه‌های پرستار. چند شب است نخوابیده‌اند. در همان خط قاسم در همان خط خون. 🔹 نه! ما زمین نمی‌خوریم. دهه 60 صدام آمریکایی می‌خواست میدان آزادی را بزند. ولی ما قد کشیدیم به بلندای برج میلاد و مساحت خاک‌مان با وجود این همه خصومت تهدید و تحریم همان است که ۴۰ سال پیش در شرف نهضت انقلاب اسلامی همین بس. 🔹در شهامت نظام جمهوری اسلامی همین بس. در قوت این ملت همین بس. مرز همان مرز است،‌ خط همان خط. خاک همان خاک، اما سردارمان که شهید می‌شود از شمال کالیفرنیا تا جنوب هندوستان برایش مجلس می‌گیرند. نه مجلس ختم، که مجلس شروع و مجلس شعور و مجلس شور و مجلس شهادت. 🔸 بگذار فاش بگویم در هر خاکی که قاسم هوادار دارد ما اهتزاز پرچم ایران را می‌بینیم. حالا مباهله آقای ترامپ قمارباز. کدام ژنرال آمریکایی بمیرد این جور می‌شود دنیا که برای سردار ما شد؟! 🔸 این ملت را از چه می‌ترسانید؟! مگر ما با عروج حاج حسین خرازی شکستیم؟ اصلا مگر علمدار کجا رفته حالا؟ صاحب آن آستین خالی که با باد تکان می‌خورد چنان زنده است که حتی خرازی ندیده‌ها مست تبمسش شده‌اند و ما همه بچه‌های شرق ابوالخصیبیم و بودیم آن روز. با دوربین آوینی و دیدیم حاج حسین را؛ حسین خرازی. 🔹 ملت‌ سردارِ خنده‌های ناتمام، سرافکنده نخواهد شد و خطبه‌های خامنه‌ای بی‌مالک نخواهد شد. سید خود مالک است. مالک اشتر مهدی فاطمه. مسلم آخرالزمان، ولی نه در کوفه که در ام‌القری. هر چه می‌خواهد فساد ببارد، فتنه ببارد حتی کرونا بیاید آخر این قصه، قهرمان این قصه بانوی پرستاری است که جلوی لنز عکاس فارس فقط خندید مثل خرازی... @faryadnahavand
فقط چند ساعت از سال نو گذشته، عجیب دلم هوس تو را کرده! ۹۸ شد ۹۹ و من هنوز هم رفتنت را باور نکرده‌ام! هیچ‌وقت رفتنت را باور نخواهم کرد، تا این‌که برگردی! هرروز از خودم می‌پرسم؛ «یعنی واقعا حاج‌قاسم به شهادت رسید؟» و حالا فکر می‌کنم؛ شهید هم مگر می‌شود؟ کاش همین امشب، ناگهان بیایی در قاب تلویزیون و همین‌طور بی‌مقدمه بخندی! از آن خنده‌ها که چشمانت را می‌بستی و باز می‌کردی و ناز می‌کردی و دل از ما می‌ربودی! از آن خنده‌ها که عطر شرق ابوالخصیب داشت! از آن خنده‌ها که پر از رایحه‌ی خرازی بود! تو برمی‌گردی، باز خنده به لب ما برمی‌گردد! ببین چقدر تنها شده‌ایم؟ آخرین اجتماع‌مان زیر تابوت تو بود! تابوتی که درونش فقط تو نبودی! همه‌ی دل‌خوشی‌های ما بود! و تو بردی با خودت، آن‌همه را! باید هم تنها شویم، مایی که ندانستیم قدرت را! تو در آن واحد، همه‌ی شهدا بودی! ما چشم همت را در نگاه تو می‌دیدیم! زبانت روایت فتح آوینی بود! خنده‌هایت پر از خرازی! غرورت غرور حاج‌احمد! آرامشت مثل کاظمی! اخلاصت تمثیل باکری! راضی باش سردار! مرتب ادایت را درمی‌آورم؛ «مهدی عادی نبود!» دست خودم نیست! از بس به هر که زنگ می‌زنم، قبل از آ‌ن‌که صدای طرف را بشنوم، صدای تو می‌آید؛ «ما ملت شهادتیم!» خیلی غیرعادی بودی! خیلی سیمت وصل بود! خیلی شهید بودی! و من بیشتر با این حال می‌کردم که عکس‌هایت از نبرد با داعش، اصلا در فضای جنگ نبود! عمد داشتی بگویی؛ آرام باشید! اصرار داشتی آرامش مخابره کنی! حریفانت از شمر هم بدتر بودند ولی تو عادی‌ترین تصاویر ممکن را مخابره می‌کردی از خودت! ارزان‌ترین لباس‌ها، ساده‌ترین کفش‌ها، بی‌قیمت‌ترین کلاه‌ها، راحت‌ترین نگاه‌ها؛ انگارنه‌انگار جنگ است! یک عمر برای امنیت ما بل‌که برای امن و امان همه‌ی ابنای آدم با تروریست‌ها جنگیدی، دریغ از یک عکس با اسلحه! تو که از آقامهدی هم غیرعادی‌تر بودی! و خدا با اسلحه‌ای به نام قاسم با تکفیری‌ها می‌جنگید! چه می‌شود اگر همین امسال برگردی، دست آقامهدی را هم بگیری بیاوری، با هرچه حاج‌احمد داشتیم زمان جنگ؟ غیرعادی رفتی، غیرعادی هم باید برگردی و الا دق می‌کند «ملت شهادت» در فراق لب‌خندهایت، تنهاتر می‌شود! بچه‌های جنگ می‌گویند؛ «زمان جنگ، هروقت می‌شد که چند روزی فرمانده‌هان را نمی‌دیدیم، یعنی دارند نقشه می‌کشند، خبرهایی هست!» خبرهایی هست؛ خب به ما هم بگو! کدام‌تان در یمین سپاه صاحب‌الزمان است، کدام‌تان در یسار؟ من که می‌دانم؛ افتاده در آب قایق عاشورا به اذن خدا! بر قامت دل‌ربای صلوات... https://www.instagram.com/p/B99tx8KB_QX/?igshid=b0n7pbfcfeko @faryadnahavand
همان چشم‌هایی که خواب خوش شبانه را بر خود حرام می‌کرد تا دل به درددل خردترین رزمنده دوکوهه بسپارد! در جبهه، پیر و جوان و سردار و سرباز، همه و همه راز چشم‌های همت را فهمیدند؛ آن دم که عاقبت متوجه شدند آن پیکر بی‌سر، پیکر همت است! چشم‌هایش! چشم‌هایی که خریدارش خدا شد! در افق مجنون! و در غروب طلایی طلائیه! خدا این‌جور سرمه‌ی شهادت می‌کشد بر چشم بندگان عاشقش! و از من اگر از دستاورد انقلاب اسلامی بپرسی، قبل از راه و برق و موشک و نانو، اشاره می‌کنم به همین همت! و چشم‌هایش! چشم‌هایی که متصل به چشمه‌ی روح‌الله بود! و سرچشمه‌ی اخلاص! به‌به از کلام همت، آنجا که می‌گوید؛ «اگر قلم برمی‌داری، اگر قدم برمی‌داری، همه و همه برای رضای خدا باشد»! بله که عاقبت، چشم‌های همت به من فهماند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد»! و ما همه به همت بدهکاریم! اگر چشم همت نبود، نگاه محسن حججی از که می‌خواست الگو بگیرد؟! و اگر پیکر بی‌سر همت نبود، کجا می‌خواست در راه معشوق سر ببازد شهید سرجدای مدافع حرم؟! حق آن است که بگوییم؛ احمد کاظمی‌ها، محسن حججی‌ها را ساختند! و این، اذعان خود شهیدان نسل معاصر نیز هست! ملتی که دیروزش ابراهیم هادی داشته باشد، باید هم امروز به هادی ذوالفقاری بنازد! ما با وجود «چشم همت» و «لبخند خرازی» و این نشان ذوالفقار حاج‌قاسم، هیهات! برای یک لحظه هم از «مقاومت» خسته و پشیمان نمی‌شویم! احسنت به مکتب جبهه و فرهنگ جنگ که حقیقتا انسان‌ساز است و مروج اخلاق! آنجا که «آقاعزیز» در لباس فرمانده‌ی ارشد سپاه به «حاج‌قاسم» تبریک می‌گوید! این خود «نشان تواضع» است! و نشانه‌ی‌ آدمیت! چشم همت، روشن! همرزمانش از کربلای ۴ و کربلای ۵ گذشتند و به خود رسیدند! و تا نیز راهی نیست ان‌شاءالله! ما با «خمینی» لرزیدن کسرای شرق را دیدیم و با «خامنه‌ای» در حال تماشای لرزش کسرای غربیم! سالیانی است که در منطقه، نه خبری از پترائوس هست و نه خبری از عمرسلیمان! سلیمانی اما با اسد می‌آید! و رئیس‌جمهور ما برخلاف همتای یانکی گاوچرانش در روز روشن و در نهایت عزت و احترام به عراق می‌رود! این هم کمک مقاومت به اقتصاد! و مدد سلیمانی به دیپلماسی! کاش دولت قدر چشم همت را بداند! اگر جایی سرافرازیم، مال آن نگاه و آن نور است و اگر جایی مغلوب، مال جدایی از راه همت است! حاج‌قاسم با همت است که این همه می‌درخشد! دولت هم کاش را پیدا کند! اساسا هر دولتی که چشمش به صدقه‌ی اجنبی باشد، یعنی همت را گم کرده! من نیز در اوج جهالت، توهم زده بودم مالدینی حتی قادر است روی شبهات من هم تکل ببندد! نه! آنکه مرا نگه داشت، همت بود! سلام و صلوات خدا بر شهید حاج‌محمد ابراهیم همت! آخرین بار که متنی اختصاصی برای همت نوشتم، برمی‌گشت به سال ۸۸ با این عنوان: «سردار! حریف ما فتوشاپ نیست!» هنوز هم طولانی‌ترین یادداشتم برای همت است که آن را سال‌ها پیش از ۸۸ نوشتم و در قسمت ضمائم کتاب «نه ده» قابل مطالعه است؛ «حاج‌همت بزرگ‌تر بود یا بزرگراه همت؟!» آن ایام هنوز بزرگراه همت، از غرب بدل به خرازی و از شرق تبدیل به زین‌الدین نشده بود لیکن بزرگراهی با نام ۳ شهید، استعاره از آن است که نه برای همت، اسمش مهم بود، نه برای شهیدان خرازی و زین‌الدین! توی مخاطب، همه‌ی همت‌های این متن را تعویض کن با نام باکری و باقری! هیچ خللی در متن وارد نمی‌آید! برای امثال آقاعزیز و حاج‌قاسم، اول جنگ و جهاد با نفس مطرح است، بعد مصاف با دشمن! همان که شهید چیت‌سازیان گفت؛ «اگر می‌خواهی از سیم‌خاردار دشمن بگذری، ابتدا باید از سیم‌خاردار نفس خودت عبور کنی!»  @faryadnahavand
روی همین خاک جنوب و خاک غرب بود که شهید علی چیت‌سازیان، ابتدا به فکر عبور از سیم‌خاردار نفس بود و بعد گذر از سیم‌خاردار دشمن! نمایش اعلای عرفان و مبارزه با نفس، آن‌هم وسط مبارزه با دشمن! و نه در کنج خانقاه! ۳۰ سال پیش شهیدی جمله‌ای بگوید و چنان عمیق و دقیق که بارها توسط رهبر انقلاب تکرار شود! حق آن است که بنویسیم؛ با دستی پر آمده‌اند شهدا! دستی پر از فضیلت! درست مثل بهار! دست بهار هم همیشه پر است! پر از نور و شکوفه و شکوفایی! پر از باران! پر از نعمت! گویی بهار، پدر زمین است! پدری با دستان پر! درست مثل شهدا! دست شهدا پر از مصادیق برکت است! و ۴۰ سال دیگر، باز هم احمد کاظمی الگوی جوانان آن عصر است! نقشه‌ها کشیدند برای حذف حسین فهمیده اما خدا با محسن حججی جواب‌شان را داد! و با آن جوانان بحرینی که در ایام محرم، به نام شهید سرجدای وطن، روضه خواندند! هر وقت خدا بهار را فراموش کرد، پاسداری از حرمت خون شهدا را هم فراموش می‌کند! اما هیهات! خدا کارش را خوب بلد است! به همان خوبی که مهدی باکری را آفرید! آقامهدی نظرکرده بود! و به قول زیبای حاج‌قاسم؛ «مهدی عادی نبود!» خود سلیمانی هم عادی نیست! هنوز بی‌سیم سردار، آنتن می‌دهد! مانده‌ام چگونه از معرکه‌ی کربلای ۵ سالم بیرون آمد! نگو خدا با سردار کار داشت! و برای کربلا نقشه‌ها داشت! روزگاری بطالین، شعار «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» را مسخره می‌کردند ولی امور عالم، دست آن خدایی است که نمرود پادشاه را مغلوب پشه می‌کند! و زحمت بزرگ کردن موسی را روی دوش فرعون می‌اندازد! عدل هم فرعون! این همه نقشه کشید آمریکا برای عراق و آن همه پول خرج کرد تا هادی ذوالفقاری که روزی «پسرک فلافل‌فروش» میدان خراسان بود، بشود حاکم دل جوانان حشدالشعبی! کجایی پترائوس؟! کجایی اوباما؟! کجایی صدام؟! آمریکا در روزگاری که واقعا علائمی از کدخدایی داشت، ناظر بر جهل مرکب و توهم بدترکیب صدام، بین ایران و عراق ۸ سال تمام جنگی سخت به راه انداخت ولی اینک جوانان عراقی این‌گونه عشق می‌ورزند به حاج‌قاسم! این هم از ثمره‌ی هزینه‌ی وحشتناک کدخدا در عراق! رفتن رئیس‌جمهور ما به عراق در روز روشن و هم‌راه با عزت و احترام لیکن رفتن دزدانه، شبانه و از روی دیوار ترامپ به عراق! سالیانی است که آمریکا فقط کدخدای خاک‌برسرهای غربزده است! امثال همین بشکه‌های آل‌سعود! سلیمانی اما حساب از خدا می‌برد! جنگ هم که علی‌الظاهر نباشد، باز خدا دلش نمی‌آید حاج‌حسین همدانی را جز با شهادت ببرد! @faryadnahavand
و من دارم با خود می‌اندیشم؛ چرا نوشته‌ام هم‌چین است؟! نگو که بهار است! و قلم من نیز بی‌قرار! خدایا! تکلیف ما را روشن کن! واقعا نمی‌دانیم کدام شهید را عاشق‌تر باشیم! شده‌ایم مثل بزرگ‌راه همت که در اوج دل‌دادگی به سردار خیبر، از غرب به زین‌الدین می‌رسیم و از شرق به خرازی! هوایی‌تر از هوای بهار! نکند ما نیز مجنون شده‌ایم؟! یا محول‌الحول و الاحوال! تو را سپاس بابت خلقت فرمانده‌ی لشکر ۳۱ عاشورا! بیچاره جوانان آمریکایی که قهرمان‌شان پترائوس است! ما اما مفتخریم به چمران! و به عباس دوران! و به علی‌اکبر شیرودی! باید هم ماه، پشت این ستاره، قامت ببندد! باید هم در شیرودمحله می‌بوسیدم پر چادر آن مادر را که شیرودی را در دامان پاک خود تربیت کرد! ژورنالیسم حکم می‌کند که این همه دنده‌ی قلم را عوض نکنم اما الساعه یاد وزوایی افتادم! و ورامینی! و اسماعیل دقایقی! و پیچک! و دستواره‌ها! محمدرضا! و آن ۲ شهید دیگر! اصلا همین که اسم‌شان را می‌بری، دلت هوایی می‌شود! خوش به حال راهیان نور! خوش به حال پرستوهایی که مقصدشان بهار است! ۹۷ هم گذشت و باز زمان بر شهدا نگذشت! و هنوز هم جوان و رشید و رعناست مهندس شهید مهدی باکری! در آن گل و شل شرق دجله، پوتین خودش کهنه و بلکه پاره بود اما پوتین نو را داد به یک سرباز! هان ‌ای خمینی! رحمت به انقلابت که انقلاب در قلب آدمی‌زاد بود! از همه عاشقانه‌تر، آن شهیدی عمل کند که مهندس است! مهندس ساخت آدم! در خاطرات شهید مدافع حرم اهل ارومیه می‌خواندم که یک کتاب درباره‌ی مهدی باکری، مسیر زندگی‌اش را عوض کرد! خدایا! الحق که پاسدار حرمت خون شهدایی! و به همان زیبایی بهار، چشم همت را آفریدی! و خنده‌ی خرازی را! باید هم هوایی باشیم! باید هم همیشه چفیه بر دوش حضرت‌آقا باشد! نه! از این شهدایی که من می‌بینم، دل نمی‌توان کند! از و دل نمی‌توان کند! ببینم! کسی از شما آمار آن گل آفتابگردان را که چمران نوازشش کرد، ندارد؟! @faryadnahavand
نجوایی از موضع غربت با حضرت حجت کجایی پس گل نرگس؟! ۵ بچگی‌های‌مان سی‌چهل سال پیش نبود! ما اطفال اول‌الزمان بودیم! هم‌سایه‌ی ازل! سایه‌ی «آدم» بالای سرمان بود! نفس در هوای «حوا» می‌کشیدیم! یک چیزهایی از یادمان هست هنوز! نوح را دیده بودیم! دیده بودیم ابراهیم را آن زمان که داشت خشت روی خشت کعبه می‌گذاشت! ما هم‌بازی اسماعیل بودیم در کوه فاران! نمرود در گوش ما نیز سیلی زده بود! ما زخم تاریخ بر دل داریم! تازیانه‌ی بی‌رحم‌ترین پادشاهان! و انقلاب ابراهیم هنوز در خاطرمان هست! بت‌شکن بزرگی بود! تبرش را دیده بودیم! و دیده بودیم که انتقام ما را گرفت! یک‌چیزهایی یادمان هست! ما موحدهای عصر دیروزیم! وادی به وادی رفتیم با اسحاق! با یعقوب! کلبه‌ی ما نیز احزان بود! ما فقط دو آبادی با کنعان فاصله داشتیم! صدای ضجه‌های پیامبر پیر خدا به خانه‌های گلی ما نیز می‌رسید؛ کجایی یوسف؟! صحرا به صحرا گشتیم دنبالت، آخر مژدگانی می‌داد یعقوب! دلش هوس پیرهن پسر کرده بود! روشنای دیده می‌خواست! نور بصر! رفتیم مصر! با کاروان برادران! ما از ناحیه‌ی مقدسه‌ی حوا، نسب‌مان به می‌رسید! یا ایهاالعزیز! ما هم بچه‌های آدمیم! خورده‌ایم به پست قحطی! خسارت‌زدگانیم! پیمانه‌ی خالی آورده‌ایم! سفرمان دراز است، ره‌توشه می‌خواهیم! برادری کن برادر! کمی آرد، کمی گندم، کمی جو، کمی ارزن، کمی کرامت، یا کریم! کمی عشق، کمی محبت، کمی عزت، یا عزیز! ببخش ما را! عمدی نداشتیم! شیطان گول‌مان زد! جبران می‌کنیم! اصلا چرا تو را انداختیم در چاه؟! تقصیر یهودا بود! ما در جناح ابلیس نبودیم! فریب‌مان داد! جبران کردیم با موسی! صبح‌ها برای ام‌موسی نان می‌گرفتیم! و دانه می‌پاشیدیم برای یاکریم‌های حیاطش! دعا می‌کردیم موسی سالم به دنیا بیاید! نیل، بوی اسفند ما را گرفته بود! یادمان هست! یادمان هست که حواس‌مان بود مبادا فرعون، بی‌پیامبرمان کند! باورمان نشد کلیم‌الله کوچک، سر از کاخ فرعون درآورده باشد! تا مرز کفر رفتیم! نزدیک بود باطل شویم، حضرت حق نگذاشت! ما بچه‌های جبهه‌ی بودیم! بازی‌گوش‌های پشت‌خط بادیه! سنگ می‌زدیم به شیشه‌ی قطاری که هنوز نیفتاده بود روی ریل! ما از ازل، کمی تخس بودیم! انگار می‌کردیم شایعه باشد، دروغ باشد، در تصورمان نمی‌گنجید! نه، در تصورمان نمی‌گنجید که خدا زحمت بزرگ‌کردن موسی را عدل انداخته باشد گردن فرعون! و در کاخ فرعون! عمه‌خانم می‌گفت: «خدا کم کارهای عجیب و غریب نمی‌کند!» عمه‌خانم، مادر شهید بود! شهیدی هم‌اسم موسی که هنوز وصیت‌نامه‌اش یادمان هست! وصیت کرده بود ام‌موسی را تنها نگذاریم! سفارش کرده بود پنج‌شنبه‌ها به مادرش سربزنیم! و به مادر موسی کلیم‌الله! ما از دور، آن‌ورتر از طور، از نزدیکی‌های هور، دیدیم که موسی دارد در حیاط کاخ فرعون، بازی می‌کند! آسیه محافظش بود! و فرعون برایش شکلک درمی‌آورد تا موسی بخندد! همان موسایی که داشت دنبالش می‌گشت! ایمان‌مان به خدا بیشتر شد! به روح ابراهیم درود فرستادیم! دیگر به هیچ‌چیز شک نداشتیم! حتم کردیم صحت روایت پشه را! و باز به روح ابراهیم درود فرستادیم! و دوباره حواس‌مان جمع موسی شد! و چه زود موسی تنها شد! گریه کردیم! گریه کردیم و هم‌سینه‌ی مسافر سینا شدیم! دل‌مان با کلیم بود! ذکرمان یا کریم بود! پیاده می‌رفتیم وادی مقدس طوی تا دم غروب! تا غم غروب! عمود به عمود شمردیم و... الله‌اکبر! ناگهان عیسی را دیدیم؛ روح‌الله را که در آغوش مادر، زبان به سخن می‌گشود، حال آن‌که نوزادی بیش نبود! @faryadnahavand
دلیل؟ سیدعلی خامنه‌ای! امروز یوم‌الله مظلوم است که حتی اگر در عید، خبری از دید و بازدید هم نباشد، باز غالبا خیلی به آن توجه نمی‌شود! ضمن تبریک این روز، بروم سر اصل سخن! القصه! همان غربی‌هایی که می‌خواستند با اسم رمز قم و قمقمه و قیام و امام و نهضت و نظام را بزنند، روز و شب‌های بدی را دارند سپری می‌کنند! حالا رکورددار شکست از یک ویروس نادیدنی است و با آن‌همه دبدبه و کبکبه در علم و صنعت و ماشین، مجبور است پیرها را به گور بفرستد، چون تخت کم دارد! اساسا یک تخته‌ی غرب کم است! تو وقتی کدخدا را جای خدا می‌نشانی و توهم می‌زنی که خدا مرده است، موسم بحران، کم می‌آوری! شاید ما در تجهیزات پزشکی پایین‌تر از غرب باشیم ولی از آن‌جا که در نظام و نهضت و دین ما فراتر از تعریف می‌شود، می‌بینی که حکم می‌کنند؛ «حتی‌المقدور باید حرمت اجساد متوفیان ناشی از مرض کرونا حفظ شود!» خیلی مهم است این فتوا! خیلی امیدبخش است! «چون طرف حالا مرده است، پس بی‌خیال» یا «چون طرف حالا پیر است، پس ولش کن» نداریم ما در اسلام! و خامنه‌ای یک رهبر اسلامی است! و انسانی! اگر آن طلبه از زن و زندگی و بچه‌ی خود می‌گذرد و به بیمار کرونایی می‌پردازد و اگر آن پرستار و اگر آن دکتر و اگر آن بسیجی و اگر آن سپاهی و ارتشی، این‌همه ریشه از یک چشمه‌ای می‌گیرد؛ بالاسر این کشور، نه‌فقط هست، بل‌که یک دل‌سوز هست که حتی با وجود کرونا هم ۴ شعبان یادش هست و جانبازان یادش هست و پیام همیشگی این روز سرجایش هست! آن‌چه ما داریم و امثال انگلیس و ایتالیا و اسپانیا و آلمان و حتی آمریکا از آن محروم هستند، همین حس است که تو خیالت جمع است آن‌که آن بالا نشسته، در وهله‌ی اول، مرد خداست و انسان متقی است! این را حتی آن پرستار حالا بگو سکولار هم درک می‌کند! به‌هم نریخت ما را کرونا، چون ما مثل ترامپ نیستیم که طاعون به طاعون، یاد خدا کنیم! ما بچه‌های سفره‌ی ام‌البنینیم؛ قدمان را باید با رصد قامت رفیع محاسبه کرد! نفر اول آمریکا، کرونا به کرونا یاد خدا می‌افتد و آن‌هم صوری، اما این‌جا کشور و ملت است! ما مردم بوعلی، قوم رازی، هم‌وطنان سلمانیم! ما را دنیا به حاج‌قاسم می‌شناسد! قهرمان‌های ما تهی از حقیقت نیستند که به‌مجرد یک بلا، ناامید شویم! ما پدر داریم ولی اگر از ملکه برای انگلیسی‌ها مادر درآمد، از ترامپ و مکرون هم برای قاطبه‌ی غرب پدر درخواهد آمد! گاوچران‌هایی که در BBC می‌خواستند را بزنند، حالا پیرهای را عمدا گم‌وگور کرده‌اند! https://www.instagram.com/p/B-XyKuIhWw_/?igshid=uz30hshnwsn7 @faryadnahavand
خدا هرگز نمی‌میرد! ✅برای میرزا محمد،...فرمانده ای که عاشق ابوالفضل است. ✅صبح زود باید بروم آزمایش و سر همین، چند ساعت دیگر هم نباید لب به غذا بزنم! عجیب مشکل بی‌خوابی دارم و سردرد و تکررِ ادرارِ لامروت که ۳ سالی است اذیتم دارد می‌کند! خوابی دارم بسیار سبک که باعث می‌شود هیچ لذتی از استراحت شبانه نبرم! خیلی شب‌ها، همه‌ی سهم من از خواب، دو خواب کوتاه حدود نیم‌ساعت است، بل‌که هم کم‌تر! الان اما مشغول خواندنم هم‌چنان! و هم‌چنان «آب هرگز نمی‌میرد»! در عکس دقت کنید! از ۳ بهمن ۹۶ خاطرات سردار جان‌باز «میرزامحمد سُلگی» به قلم استاد «حمید حسام» را دست گرفته‌ام و شبی چند صفحه می‌روم جلو! آهسته و پیوسته! عکس «وقتی مهتاب گم شد» که خیلی زود، تمامش کردم! بله! قبول دارم «وقتی...» از «آب...» کتاب‌تر است و به حیث رعایت اصول کتابت، حرفه‌ای‌تر و ایضا منسجم‌تر لیکن «آب هرگز نمی‌میرد» به باور من، درس‌آموزتر است و مربی‌تر! اصلا این یک کتاب تربیتی است و حالا ۴ تا غلط ویرایشی و اشتباه نگارشی- که همه هم تقصیر نویسنده نیست قطعا- فدای سر محتوای فوق‌العاده‌اش! بگذریم که اخیرا متوجه شدم در چاپ‌های بعدی، اصلاحات لازم انجام شده! الغرض! پسر ساده‌ی روستایی «شیخ‌علی‌ممد» نهاوندی، همان اسطوره است و همان ستاره است که باری شنیدم «حضرت آقا» از اشتیاق‌شان برای دیدن ایشان، سخن گفته‌اند و این‌که اگر جوان بودند، می‌رفتند دیدن‌شان! من حالا بنا دارم متن مفصل و مطولی در آینده برای ایشان و صدالبته این کتاب بنویسم لیکن همین‌قدرش را بدانید که «میرزامحمد» ۷۵۰ صفحه از خودش گفته اما بدون ذره‌ای منیت! مکرر از زبان راوی می‌خوانیم که «من این‌جا خوابم برد» یا «آن‌جا استراحتی کردم» و این در حالی است که به برکت پانوشت‌های انصافا واجب کتاب، درمی‌یابیم بعد از ۴۸ ساعت رزم در خاک و گل و آب اروند و فاو و جاده‌ی ام‌القصر، خیلی هم نباید استراحت حساب شود ۱۰ دقیقه خواب نیمه‌تمام! آری! طرف حساب ما قهرمانی است که پرهیز دارد «قهرمان» خوانده شود! او اگر جایی هم اشاره به نقش خود می‌کند؛ بعد که سراغ پانوشت از قول دیگر هم‌سنگران می‌رویم، می‌فهمیم که نقشش آنقدر برجسته بوده که حتی «محسن رضایی» شخصا با «فرمانده‌ی گردان ۱۵۲ حضرت ابالفضل لشکر ۳۲ انصارالحسین» تماس بگیرد و از «میرزامحمد» تشکر کند! این کتاب را بخوانید! این کتاب را هدیه بدهید! این کتاب، کمک می‌کند به آدم‌شدن‌مان! و به این‌که بفهمیم در کدام شب، نه فاو، که اساسا جنگ و انقلاب را خداوند منان به یمن وجود یک بولدوزرچی حفظ می‌کند؛ «شهید علی‌اشرف مظاهری»! صلوات نمی‌فرستید؟! @faryadnahavand
شهید صددرصد نوروز دو سال پیش با لطف استاد حمید حسام رفتیم خانه‌ی میرزامحمد و در عظمت این جان‌باز همین بس که همه متقاضی دیدار با رهبر انقلاب هستند اما حضرت‌آقا باری فرموده بود؛ «اگر قادر بودم می‌رفتم همدان دیدن سلگی!» در راه به این فکر می‌کردم که ویلایی سوبلکس با به‌ترین تجهیزات هم قادر نیست حق این قهرمان را ادا کند؛ ابرقهرمانی که در هر عملیات، بخشی از بدن خودش را جا می‌گذاشت! این پا، آن پا، آن‌طرف سینه، این‌طرف سینه، ریه، گوش، چشم، حلق و بینی! بله! هیچ‌کجای تن میرزامحمد سالم نبود ولی بدبختی این‌جاست؛ حتی خبری از یک خانه‌ی نسبتا شیک هم نبود! خانه‌ی سلگی در نهایت سادگی، در پای الوند بلندبالا، خبر از مردی می‌داد که مظهر و است! و شگفتا از زمانه‌ی عروجش! او حتی مراسم تشییع و ترحیم هم نخواست! و تحقیقا هیچ‌چیز از این دنیا نخواست! به سلگی گفتم: «سردار! کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» را که می‌خواندم، هرچه به صفحات آخرش نزدیک‌تر می‌شدم، غصه‌دارتر می‌شدم! یواش‌یواش شما داشتی تمام می‌شدی! اوایل کتاب تا حدی جان‌باز، بعد کمی بیش‌تر، بعد درصدی فزون‌تر، بعد چند درصد بالاتر، اما آخرش هم زنده ماندی! واقعا شما جان‌باز چند درصدی یا شهید صددرصد؟!» استاد حسام درآمد: «آقای سلگی! فلانی علاوه بر آن‌که می‌نویسد، خودش هم فرزند شهید است!» سپس نوبت سلگی فرارسید: «من در خیلی از عملیات‌ها شهادت را به‌چشم خودم دیدم ولی قسمت نبود! الان هم بی‌خیال! چای تازه‌دم است! سرد می‌شودها! پدرت کجا شهید شد؟! اسمش چی بود؟!» اسم پدر... بگذار درست بنویسم؛ اسم پدر من است! میرزامحمد پدر همه‌ی ماست! پدر همه‌ی ایرانی‌های باشرف! ما رفته بودیم خانه‌ی میرزا تا قهرمان برای ما از خودش بگوید، غافل از آن‌که سلگی قهرمان گذشتن از نام بود! چند تایی البته خاطره تعریف کرد ولی با محوریت این شهید و آن شهید! شهدایی که همگی از خانه‌های‌شان تا باغ بهشت همدان تشییع شدند ولی حکمت را ببین! میرزا را امروز بدون تشییع سپرد به خاک نهاوند! نگویی غریبانه‌ها! شرایط اگر عادی بود، نه‌تنها همدان و نهاوند، ‌بل‌که تمام ایران به احترام سلگی قیام به‌پا می‌کرد و در مشایعت پیکرش قیامت می‌کرد اما میرزامحمد، این را هم نخواست این دم آخری! مثل پاهایی که نداشت! و نخواست! و با این وجود، با عصا هم راه نمی‌رفت! چه می‌نویسم؛ او خود عصای ما بود که بوسه بر دستانش، لبت را معطر به کف‌العباس می‌کرد! ما از این نهضت و نظام دفاع می‌کنیم، به شهادت سلگی! قهرمانی که حتی با عکس پروفایل تلگرامش هم می‌داد... https://www.instagram.com/p/B-fiOFeJ0Tk/?igshid=glgkc0zxll1 @faryadnahavand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلگی هرگز نمی‌میرد فردا شماره‌ی ششم در ۸۴ صفحه با چند پرونده‌ی پر و پیمان خط: عبدالرسول گراشی ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌
درجا رفتم تلگرام محسن و نوشتم: «یکی را در مترو پیدا کرده‌ام که خیلی مافوق توست، اقلا ۲۰ رده از تو بالاتر است ولی با احتساب صندلی امام در یوم‌الله ۱۲ بهمن، تو الان سقوط کردی به رتبه‌ی سوم! اول امام، بعد این بنده‌خدا، بعد تو! طرف از معاونین شرکت متروست، عوض رانت و پارتی، سرش را انداخته پایین رفته بانک تا برای جورکردن اسباب ازدواج دخترش وام بگیرد، گفتند بهش نداریم! ۲ بار!» ▪️▪️▪️ حالا باز بگو؛ «چرا خمینی، آن روز با بلیزر از مهرآباد آمد بهشت‌زهرا؟!» جوابت می‌دهم؛ اولین صندلی امام بعد از آن همه سال تبعید، در جنوبی‌ترین جای بهشت‌زهرای آن روز واقع شد اما خمینی اهل عدالت بود، پوپولیست نبود! پیکان لای آن جمعیت میلیونی کشش نداشت! از قضا امام با همین صندلی رفت در شمالی‌ترین حسینیه‌ی شهر اما امام حتی یک محله آن‌طرف‌تر از نیاوران هم مظهر بود حقیقتا! آن‌جا که گفت: «موشک‌باران باشد خب! من هم مثل الباقی مردم! نه! از این‌جا تکان نمی‌خورم!» ▪️▪️▪️ شهید والامقام دکتر بهشتی در بهترین جای خانه‌اش در قلهک، حتما مرد عدالت بود و حتما جوانکان لایک‌پرستی که عدالت را از اخلاق منها کرده‌اند، هیچ چیز از عدل و داد نمی‌فهمند! به اسب و الاغ و شتر نیست؛ به رجز نیست؛ به توئیت‌های جنگ‌اعصاب نیست؛ به فرمانیه و فکه نیست... و این‌جور نیست مفهوم عدالت که من اگر بفهمم خانه‌ی صیاد در شمال‌شهر بود، پس حکم کنم که مردم‌دار و ساده‌زیست نبود! روی اسب، روی الاغ، روی شتر؛ پیامبر در همه حال پیامبر است و عدالت از مهم‌ترین پیام‌هایش! معصوم چه در لباس امیرالمؤمنین و چه در جامه‌ی حضرت صادق، هم دارد، هم دارد! افراط و تفریط، قتل‌گاه عدالت است! کیلویی علیه حقوق فلان مجری سخن گفتن، دل‌سوزی برای عدالت نیست؛ سیراب کردن عطش هوای نفس است و اگر این نباشد، حتما کج‌فهمی است! عدالت‌طلبی کاریکاتوری و شعاری که متأسفانه رواج هم پیدا کرده، اولین قتل‌گاه عدالت و حتی اولین پرت‌گاه انقلاب است! وای بر ما انقلابی‌ها و مثلا حزب‌اللهی‌ها که روشن‌تر از روز اقلا از زندگی ساده و مردمی آقازاده‌های حضرت‌آقا باخبریم لیکن هنگام ارسال متن برای «حق» این است عین جمله‌مان: «وقتی آقازاده‌ها همه دزدند...»! ▪️▪️▪️ برو چند بند بالاتر! معرفی کردم برایت آقازاده‌ای را که با ۱۳ سال سن، کوله‌ی خدمت به پشت بسته بود! مسئولان و خانواده‌های‌شان اگر همه بودند، کرونا با ما هم همان را می‌کرد که در برخی کشورهای غربی شاهدیم! هیهات! انقلاب به یک انقلاب دیگر نیاز ندارد! و نظام به یک نهضت دیگر نیاز ندارد! ما با افتخار، نه کمونیست هستیم، نه پوپولیست! و این وسط، آن‌چه به انقلاب محتاج‌تر است، خلق و خوی ماست! همه‌ی ما! من‌جمله آن عزیز که روزی گفت: «اگر آملی دو ساعت فلانی را بفرستد زندان، من ریشم را می‌تراشم!» ولی نتراشید! لطفا عدالت را اول از خودمان شروع کنیم! و محاسن را اگر نمی‌تراشیم، اقلا معایب‌مان را بتراشیم! عیب بزرگ ما همین زبانی است که جلوتر از فکرمان می‌چرخد! و «فساد سیستماتیک در سخن» بیش از محافظه‌کاری، قتل‌گاه انقلاب است! تمام کنم این متن را با یک درود! درود بر بهشتی... @faryadnahavand
ح‌سین ق‌دیانی: قالیباف نقطه‌ی مقابل روحانی است؛ هر چقدر رئیس قوه‌ی مجریه مایه‌ی خجلت رأی‌دهندگان خود شد، رئیس قوه‌ی مقننه همه‌ی ما را سربلند کرده است. سفر قالیباف به خوزستان آن‌هم در فصل تابستان نشان داد که در مدیریت جهادی «جنگ روزگار» همان «روزگار جنگ» است. موسم انتخابات مجلس، مهم‌ترین علت رأی خود به حاج‌باقر را «آستین بالازده»ی ایشان خواندم و از قضا تأکید کردم که حتی در مجلس هم به عناصر کارآمد و شهره به کار و خدمت نیاز است. درست در روزهایی که رؤسای جمهور فعلی، سابق و اسبق، دست در دست هم مشغول فتنه‌اند، قالیباف عوض حاشیه، متن را چسبیده و سینه به سینه با مردم، سخن می‌گوید. من از قالیباف خوشم می‌آید، چون کار کردن با این مرد سخت است؛ هم‌چنان که کار کردن با حاج‌قاسم سخت بود. همگان یک چهره‌ی مهربان از «سردار دل‌ها» در ذهن دارند اما واقعیت آن است که کار کردن با سلیمانی از کار در معدن هم سخت‌تر بود؛ «در میدان کار برای این مردم، پابه‌پای من باید بدوی و الا به سلامت!» تهران قبل و بعد قالیباف، قابل قیاس با هم نیست؛ چرا که حاج‌باقر کارش را از «نمازصبح کاری» در یکی از مساجد پایتخت شروع می‌کرد. اصلاح‌طلبان پیش‌کش؛ این بزرگ‌ترین فرق با حرافان جناح اصول‌گرا نظیر ضرغامی و فتاح و کی و کی است: نمازصبح کاری به‌جای صبحانه‌ی کاری! برای قالیباف، جبهه و جنگ هرگز تمام نشده؛ پس نه‌عجب که اولین سفر استانی خود در قامت رئیس مجلس را از مسافرت به استان خوزستان آغاز می‌کند. فاش می‌گویم: مبدع سفرهای استانی، محمود احمدی‌نژاد نیست؛ محمود کاوه است که زندگی در مشهد را ول کرد و برای دفاع از این آبادی به غرب و جنوب رفت. قالیباف صرفا هم‌شهری کاوه نیست؛ هم‌خون و هم‌خانه و هم‌خانواده و هم‌خیمه‌ی همه‌ی هم‌رزمان شهید خویش است. جز این بود، رضایت می‌داد که فلان پروژه به نام برادر شهیدش باشد لیکن حاج‌باقر باز هم شهدای دیگر را صدر شهید حسن قالیباف قرار داد. در «قرارگاه شهادت» قراری نیست جز «قرار خدمت». نه! این‌قدر نگویید که «مهم‌ترین کار قالیباف در خوزستان، حرف‌زدن با مردم یا شنیدن حرف مردم بود؛ کاری ابتدایی که دولت حتی همین را هم انجام نمی‌دهد». قالیباف از تبار مردان راه‌کار است؛ ای بسا در روزگار جنگ همه‌ی درها بسته می‌شد ولی صیاد، چراغ‌چی، حسینی‌محراب، برونسی و بابانظر عاقبت راهی به رهایی می‌جستند. مجلس، قوه‌ی مقننه هم که باشد؛ باقر بلد است مجریه‌اش کند! خیالت را راحت کنم آقای قالیباف! ما درست مثل «شب‌های کربلای پنج» در این «روزهای کربلای رنج» هم از تو انتظار داریم... https://www.instagram.com/p/CEusGxhhJko/?igshid=qwsimip8qgjj ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌‌
مرگ بر مجازستان آن‌چه باعث شد از فضای مجازی علیه خودش بهره ببرم و روزنامه‌دیواری حق را منتشر کنم، یکی همین فضای سیاه کامنت‌هاست که به ذغال کرسی شبیه‌تر است تا کرسی شعور! و این‌گونه است که اصرار بر کج‌فهمی جای خود را به فهم می‌دهد! و باز این‌گونه است که ده‌ساله‌های ۸۸ که هنوز برای وب‌نویسی اذن پدر را نداشتند، مصرند به حقیر یادآوری کنند که شجریان در آن سال چنین گفته و چنان کرده! ذات مجازستان همین است؛ هرچه بیشتر روی جهل خود اصرار کنی، عمارتری! آری! در اعتراض به سکنات شجریان در مقطع فتنه بود که در ماندگارترین متن خود، طعنه به خواننده‌ای زدم که عصر جوانی بسیار با صدایش صفا می‌کردم: «دود عودت بوی ذغال‌سوخته می‌دهد» فرازی تاریخی است از متن «من مستأجر نیستم؛ خانه‌ام بیت‌رهبری است»! پس ما نیز در قامت کسی که ۸۸ از فتنه‌گران سنگ خورد و کارش به عمل جراحی در حواشی مغز رسید و هنوز به یادگار جای آن زخم را بر سر دارد، هم شعار «مرگ بر دیکتاتور» را شنیدیم و هم دیدنی‌ها را دیدیم! واکنش هم نشان دادیم! بحث بر سر اقتضای زمان است! والله اگر این جگر را در مدیران سازمان پیر صدا و سیما می‌دیدم که از ورای مرگ شجریان ساکت عبور کنند، آن‌همه نمی‌نوشتم که اقلا ربنا را در سال‌های اخیر پخش می‌کردی! مراد ۸۸ نیست؛ پنج- شش سال اخیر است که اولا شجریان در یک مصاحبه‌ی مطول با روزنامه‌ی ایران، کلی حرف سنجیده‌ی متفاوت با مواضع تند خود در مقطع فتنه زد و ثانیا روزبه‌روز به تشدید بیماری بل‌که مرگ- مثل همه‌ی ما- نزدیک‌تر می‌شد! توی مدیر تلویزیون عقلت کجا بود که یک‌ساعت بعد از خبر فوت شجریان، شعار «ننگ ما» نشنوی؟ مستند به بخشی از نامه‌ی خود مرحوم نشان دادم که شجریان ربنا را مجزا کرد اما گیرم آن تمایز هم نبود! تو با پخش مجدد ربنای شجریان آرمیده در بستر، آیا این پیام را به مردم نمی‌دادی که اهل کینه نیستی، ولو آن‌که باشد؟ نه! چیزی که علی عسکری نفهمد، وب‌گردهای مجازستان هم نخواهند فهمید! ما باید سطح توقع‌مان را از بعضی مخاطبان این فضا کم کنیم! این‌ها دنبال شنیدن حرف حق نیستند؛ از کل تمنای اهل هنر از تلویزیون هم فقط نامه‌ی کذای شجریان را می‌بینند! بی‌خود نیست حتی سراج هم با BBC حرف می‌زند و با بیست‌وسی نه! قدر یک کتاب قطور می‌شود اتهامات علیه دین در این سالیان! شجریان ۲ پاراگراف فقط گفت! بیم از تلخند فردای تاریخ است به ریش حضرات: صلاحیت حسن را ۲ بار تأیید کردی تا این بشود وضع کشور اما از موضع بی‌ربنایی کوتاه نیامدی! اماتر؛ وقتی مرد، باز نشانش دادی! بلند بگو: ننگ ما، ننگ ما... https://www.instagram.com/p/CGIza6gByug/?igshid=1d474oa3ewi4l ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌‌
از «سید غدیر» تا «شیخ حقیر» ح‌سین ق‌دیانی: شیخ بی‌کارنامه را درک می‌کنم! نیست که هشت سال تمام را پیچاند و از هم هیچ خیری ندید، این چند ماه آخر باید بیش‌تر درکش کنیم و بعد هم با یک به درک شیک و مجلسی، بگذاریم برود هر جهنم‌دره‌ای که دلش خواست! خفاشی که عوض ماه، طواف دور مهتابی‌های آشنا به چاپلوسی می‌کند، می‌خواهد بت قمر را در ذهن ما بشکند! غافل از آن‌که حضرت ماه نیست؛ بت‌شکن است! هزاری هم فردای سخنان سیدعلی، شیخ مواضع کج خود را تکرار کند، ضربه‌ای به سیمای سید نخواهد خورد! آن روز که خامنه‌ای گفت: «هتک حرمت ممنوع است» من باز هم «مخاطب بایدها» را در وهله‌ی اول، خود شیخ دیدم! نه انگار! شیخ دوست ندارد داشته باشد! نقل است: «مؤمن از یک دوبار گزیده نمی‌شود» اما مؤمن! شیوخ منافق را اتفاقا باید از تعداد سوراخ‌های بصیرت‌شان شناخت! ما اگر قرار بود در بصیرت سید شک کنیم، هاشمی شیخ شیخ‌تری بود! او علیه ولی‌امر «نامه‌ی سرگشاده» می‌نوشت ولی خامنه‌ای در خطبه‌ی آدینه برایش پدری می‌کرد؛ برای کسی که چند سالی هم بزرگ‌تر بود از آقای ما! قبلا هم نوشته بودم: «آقا را از هر طرف بخوانی، آقاست!» آن روز که خامنه‌ای، در محاسبات اقتصادی، حساب هاشمی را از بچه‌هایش سوا کرد و بر این هم صحه گذاشت که مرحوم بارها تا مرز شهادت رفته، حتی خود هاشمی هم نمی‌توانست آن‌جور از خودش دفاع کند! شیخ توهم زده که نائب امام زمان هم یکی در مایه‌های سران جناح اصول‌گراست که جواب های را با هوی بدهد! ای بسا خواص بی‌خاصیت که دل‌شان می‌خواهد هرچه زودتر غصه‌ی منتظری را باز هم رله کنند ولی خمینی از قضا برای همین تنها خامنه‌ای را لایق رهبری می‌دانست که هم در و هم در شاگرداولش را جلوتر از خودش می‌دید! کور خوانده شیخ بی‌حرمت این ناداستان! بلندمنزله‌تر شده سید اینک برای ما! اگر تا قبل از عصر بنفش، شک داشتیم که نکند علی‌رغم فرامین حضرت‌آقا، در رابطه با آمریکا خیری هم وجود داشته باشد، شیخ ابتذال ثابت کرد که حق با خامنه‌ای بود! گاه هست که تو را نشانه می‌گیری ولی تیر را برمی‌گرداند به بخت خودت! شیخ شب‌پرست فکر می‌کند می‌تواند آقای نازنین ما را عصبانی کند! هیهات! دردانه‌ای که مادر سادات برای یلداهایش قصه تعریف می‌کند، شیخ را برای حاضرجوابی می‌بیند! این متن را هم می‌توانی ببری به آقا نشان بدهی و گله کنی که باز هم حرمتم هتک شد! خامنه‌ای خواهدت گفت: «منظور ح‌ق، تو نبودی! ماسکتم درست بزن!» در ضمنش را خودم بگویم: بزرگ‌تر کردی این پسر فاطمه را در قلب ما! مرسی کوچولو! 😷 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌
امام احرار عالم صرف دیدار با پاپ، کسی را «رهبر شیعیان جهان» نمی‌کند؛ ولو آیت‌الله سیستانی که مثل سایر مراجع تقلید، احترام وافر برای‌شان قائلم. باید دید ذیل پرچم کدام پرچم‌دار، مساجد و کلیساها از گزند داعش در امان ماندند. آن شخص، نه‌فقط «رهبر شیعیان جهان» بل‌که «امام احرار عالم» است؛ گیرم آن حر، خواننده‌ای باشد بی‌حجاب اما با شرف که بی‌خیال طعنه‌ی اغیار، هنوز هم در دوگانه‌ی سیدحسن و شیوخ مرتجع، طرف نصرالله ایستاده که با آن‌همه شکوه و عظمت، دست‌بوس خلف صالح روح‌الله است. آیت‌الله سیستانی حتما قابل قیاس با آیت‌الله بروجردی هست ولی تفاوت وضعیت دو کشور ایران و عراق، حتی با وجود استقرار هشت ساله‌ی تنبل‌ترین دولت جمهوری اسلامی یعنی دولت حسن روحانی مؤید این مهم است که خامنه‌ای را فقط و فقط و فقط می‌توان با خمینی قیاس کرد. ماجرا از خورشیدی‌ترین روز تاریخ هم روشن‌تر است: رزمندگانی که با نثار جان خود توانستند مانع تکفیری‌ها شوند، حرف‌شنوی از هر که داشته باشند، هم‌او «ولی‌امر مسلمین جهان» است. قدر مسلم مسلمان‌نماهای مسجدندیده‌ای که در این چند ساعت گذشته، ناگهان عاشق مرجع تقلید شماری از شیعیان جهان شدند، هیچ خبری از محتوای رساله‌ی سیستانی ندارند. من البته عدم مداخله‌ی ایشان در امور مملکت‌داری را نقطه‌مثبت بزرگ کارنامه‌ی آیت‌الله سیستانی می‌دانم؛ چرا که به شهادت صدر اسلام، لزوما این‌گونه نیست که هر عالم عاملی، سیاست‌مدار زیرکی هم باشد. در همین صدر انقلاب خودمان، فقیهی بود که فقه درس می‌داد اما خب! بهشتی بی‌تکرار، بی‌مثال، بی‌نظیر و بی‌نمونه، عزا گرفت وقتی فهمید برای طرف، خواب‌هایی دیده‌اند بعضی‌ها. فرق رهبر و مرجع یا امام و آیت‌الله، یکی هم از این زاویه قابل بررسی است: در همین شهر نجف، امام خمینی ساکن نبود، بل‌که تبعید بود لیکن آن دردانه که علاوه بر مرجعیت دینی، توان هدایت سیاسی را نیز دارد، حتی ذیل برج ایفل هم بلد است چگونه با سربازان بلندشده از گهواره‌اش، مچ کدخدا را بخواباند و بعد هم صدالبته همه‌ی این فتح عظمی را بنویسد پای خدا. چون بروجردی‌شدن سخت نیست؛ به گواهی سیستانی اما چون امام خمینی‌شدن آسان نیست؛ به شهادت امام خامنه‌ای. به سهولت به این ولایت نرسیده که «سردار دل‌ها» افتخار کند به سربازی‌اش. حضرت‌آقا فقط مرجع تقلید رهبر عربی مقاومت نیست؛ امام بندبند وجود نصرالله است و رهبر آنات سجود همه‌ی شیربچه‌های حزب‌الله. از مرجعی حالت دست‌مان را در قنوت یاد می‌گیریم و از مجاهدی می‌آموزیم که در دعای قنوت، از بخواهیم: ماه را تا ظهور خورشید نگه دارد... 😷 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌
نامه‌ی فرزند شهید اکبر قدیانی به رهبر انقلاب به نام خدا محضر آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای با سلام مستحضرید در روزهای اخیر، عناصری که «وطن‌فروش» به‌ترین تعبیر در وصف‌شان است، به بهانه‌ی یک قرارداد اقتصادی، جمهوری اسلامی را متهم به کشورفروشی کرده‌اند. واضح است که مثل همیشه دامنه‌ی تحرک جماعت بیش‌تر ریشه در فضای مجازی دارد تا علیه آن‌چه «ترکمن‌چای چینی» می‌خوانند، ارواح عمه‌شان دست به افشاگری بزنند. رهبرا! این حقیر با سابقه‌ی سی و هشت سال فرزند شهیدی و بیست و دو سال روزنامه‌نگاری، همواره برایم این دغدغه مطرح بوده که آیا خمینی و خامنه‌ای خواهند توانست از قبائل مختلف وطن‌فروش نظیر سلطنت‌طلب‌ها، ضدانقلاب خارج‌نشین و منافقین داخلی، ولو تنها در مقام ادعا، هوادار و منادی وطن بسازند یا نه. راستش همیشه شاهد نوعی رندی حافظ‌گونه، در مواجهه‌های روح‌الله و سیدعلی با دشمن بوده‌ام. فی‌المثل قصد شوروی این بود که با کیش‌دادن به پیر جماران، ابهت امام را نزد جهانیان بشکند لیکن دنیا دید که آن بت‌شکن حکیم، چگونه بت کمونیسم را مات کرد و از همه زودتر نوید نابودی‌اش را داد. در عصر شما اما آمریکا ضمن سوءبهره از قصور دیپلمات‌های دولت اعتدال، قصد داشت با برجام، هسته‌ای ما را بگیرد و جلادانه بر شعاع تحریم‌ها هم بیفزاید اما هشدارهای آمیخته به هوشیاری شما باعث شد که «بدعهدی ذاتی شیطان بزرگ» تنها دستاورد برجام در منظر عقلا باشد. اوج رندی شما آن‌جا بود که با علم به فرجام برجام، بنا بر احترام به رأی مردم و هم‌چنین اهتمام به رشد مردم، اذن مذاکره دادید. اینک اما خردمندان به خوبی فهمیده‌اند که چرا شما از همان اول، خوش‌بین به مذاکره با آمریکا نبودید. رندی دیگر شما، خواباندن مچ آمریکا در منطقه بود. قصد محاصره‌ی ما را داشتند اما به یمن خون حاج‌حسین و حاج‌قاسم، جبهه‌ی فراملی مقاومت، روز به روز زمینه را برای ظهور مهدی موعود فراهم‌تر کرده است. الغرض! به عنوان کسی که خون پدرش هنوز روی این خاک می‌جوشد، وطن‌دوستی را گیرم لقلقه‌ی زبان وطن‌فروش‌ها باشد، شیرین می‌دانم. بنازم اعجاز شما رهبر فرزانه را که از رفقای بختیار که روز آغاز جنگ، کنار صدام بود هم وطن‌پرست ساخته‌اید. این وطن‌پرستی نمایشی هم باشد، هنر بزرگ انقلاب اسلامی است. انقلابی که بچه‌هایش خون دادند و خاک نه، نه عجب که از فرح و ربع پهلوی هم عشاق وطن بسازد. کرونا نبود، می‌آمدم بیت و آن‌قدر شلوغ می‌کردم که پاسدارهای سپاه ولی‌امر، معبر به معبر مجبور شوند راه را باز کنند تا بوسه‌ام را نثار دست حضرت ماه کنم. نگو بوسیدنی نیست که معامله‌مان نمی‌شود! 😷 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حسین قدیانی : هان ای سردار! سراغ مهدی باکری را جز تو از که بگیریم ما؟ به خدا هنوز خیس است شانه‌های قالیباف از قطرات اشکت در فراق حاج‌احمد اینک تو صوت قرآن کاظمی را گوش می‌دهی و ما انکرالاصوات آشنا تو نغمه‌ی بی‌سیم شهردار شهید ارومیه ما سخن‌رانی مردک منحرف از جهاد... 😷 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌
الله خیلی اکبر ✍حسین قدیانی مثل ده اردیبهشت هزار و چهارصد ده اردیبهشت شصت و یک هم جمعه بود برای شهادت هیچ روزی تعطیل نیست خدای قرن جدید همان خدای «الی بیت‌المقدس» است چهل سال پیش در چنین ساعتی لحظه‌ی شروع عملیات بابااکبر سردش شده بود در ابتدای راه عاشقی با اصغر آب‌خضر کمی خاک را کنار زدند تا گودالی بسازند بدن درون گودال سر اما بیرون چفیه پوشش سر پدرم بنا کرد خواندن: «گل‌برگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد» بعد نوشت: «ما زخم‌خوردگان تیره‌ترین سردترین بلندترین شب‌های جور بودیم ما شلاق‌خوردگان یلدای ستم بودیم اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه‌ی خونین خورشید زخم‌های استخوان‌گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است نه سیاهی که سیاهی می‌پوشد سرخی می‌شوید و جلادان تاریخ را رسوا می‌کند ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست سپیده‌دم خونین عشق فرارسید دوستان» دی‌شب حاج‌اصغر می‌گفت: «اکبر می‌دانست می‌شود» آری! بابااکبر دیده بود سپیده‌ی خون را و می‌دانست خدا بزرگ‌تر است: «خدیجه و حسین را می‌سپارم به خدا» خدای اکبر الله‌اکبر دستور حمله با رمز «یا علی» گفت: «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» ده صبح آدینه تیر می‌خورد به حنجره‌ی پدرم به همان حنجره که ساعاتی پیش برای بچه‌های گردان مقداد روضه‌ی عباس خوانده بود: «گفت با مشرکین ساقی لب‌تشنگان می‌کنم یاری سرور آزادگان» از گردان چهارصد نفره فقط هفت نفر ماندند کفری شده بود ورامینی از او بدتر حضرت فرمانده حاج‌احمد گرد و غبار بوی شکست می‌داد خدا اما خرم‌شهر را آزاد کرد چون اکبر از آن است که بشود وصفش کرد سوم خرداد عجب تذکری خمینی داد: «خرم‌شهر را خدا آزاد کرد» خداوند است دیگر رب رجز تنش می‌خارد که خار کند دشمنش را نمرود را با پشه شیطان را با شن خیلی دنبال موسی می‌گردی؟ پس خودت بزرگش کن فرعون! خیلی علی‌بن موسی ناراحتت کرده؟ می‌خواهی از مدینه منتقلش کنی به مرو؟ باشد مأمون! بجنگ تا بجنگیم از مدینه تا مرو نه از ازل تا ابد خورشید می‌سازم از رضا سلطان جان و جهان خیلی روی خرم‌شهر تعصب داری صدام؟ متوسلیان را با عصا به مسجدجامع می‌رسانم این منم الله پاس‌دار حرمت خون شهیدان از زمین که خودش می‌رفت قدس هوس کرده‌ام از آسمان دست قاسم را به محراب مسجدالاقصی برسانم یک خنده طلب سید خراسانی مثلث اسرائیل را می‌زنم و مثلث کاظمی سلیمانی و قالیباف را برمی‌گردانم به بیت سوگند به گریه‌های حاج‌قاسم نمی‌گذارم تنها بماند سیدعلی پدر عزیزم! به خوب خدایی سپردی ما را... 😷 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 📣 با پایگاه خبری فریاد نهاوند در پیام رسانهای زیر همراه باشید : 🔹تلگرام : https://t.me/joinchat/AAAAAECBtFqQL9_lNzvtzw ‏ 🔹 سروش: http://sapp.ir/faryade.nahavand 🔹 ایتا: @faryadnahavand 🌐 وب سایت : www.faryadenahavand.ir‏‌