eitaa logo
فصل فاصله
322 دنبال‌کننده
393 عکس
47 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
واکسی پیر یک‌عمر با کفش‌های کهنه همین‌جا نشسته بود یک‌عمر می‌نشست همین‌جا کنار راه در نیم‌روز داغ، در گرگ و میش سرد سحرگاه و شامگاه. امروز جای خالی او تکیه داده است بر جای او... زین‌پس چه کس بر کفش‌های رهگذران واکس می‌زند بر چهره‌های سربه‌گریبان یخ‌زده لبخندهای گرم و پراحساس می‌زند؟! @faslefaaseleh
ایستگاه گرچه داس مرگ را یا هراس مرگ را بارها به چشم دیده‌ایم گرچه قصّه‌ها از ان شنیده‌ایم، ایستاده‌ایم مرگ پا به خانه‌مان نهد ناگهان دست روی شانه‌مان نهد تا نمرده‌ایم مرگ را برای دیگران حق شمرده‌ایم؛ تا شبیه جامه در برش نکرده‌ایم هیچ‌گاه باورش نکرده‌ایم مرگ در نگاه ما یک یقین احتمالی است یا حقیقتی خیالی است؟ علّت تمام این بهانه‌ها وهم‌ها، گمانه‌ها هیچ نیست غیر ازاینکه در نهان خویش یک خدایگان بی‌کرانه‌ایم، جاودانه‌ایم جاودانگی مسیر ما سرنوشت ناگزیر ماست مرگ ایستگاه کوچکی‌ست در مسیر... @faslefaasleh
غریبه ای غریبه در زمین آسمان آبیَ‌ت کجاست؟ در هوای دم‌گرفته از غبار و سرب و دود دم چگونه می‌زنی؟ آسمان پرستارة شبت قصّه‌های عاشقانه در شبان ماهتابی‌ت کجاست؟ چون غراب‌ها به اوج‌های پست خوگرفته‌ای اوج‌های پرشکوه آسمان‌نوردی عقابی‌ت کجاست؟ شعرهای تو ضجّه‌های کرکسی پر از ستیزه ناله‌های خوکی از تلاطم غریزه است در فضای ظلمتی چنین مثل مولوی شعرهای آفتابی‌ت کجاست؟ در میان کوچه‌های خلوت و بزرگ‌راه‌های بستة شلوغ پرشتاب می‌روی؛ غرق اضطراب می‌روی رمز التهاب و اضطراب تو مقصد عبورهای پرشتابی‌ت کجاست؟ راه را، قبول کن که اشتباه آمدی راه بازگشت از این سراب، همّت گذار از این خرابی‌ت کجاست؟! @faslefaaseleh
شاعران هیچ‌قطعه‌ای روح‌بخش‌تر از فضای قطعه‌ای که شاهدان در آن عاشقانه خفته‌اند تاکنون نگفته‌اند! @faslefaaseleh
مرثیه‌ای برای رفح چشم‌های مضطرب از سراسر جهان با تمام بهت دوخته سوی مردم رفح نیز خیمه‌های سوخته این جنازه‌ها جنازه نیستند این جنازه‌های سوخته گدازه‌اند داغ‌های بی‌شمار تا همیشه تازه‌اند بمب‌ها در تمام شب تنوره می‌کشند مثل نفرتی مذاب تازیانه‌های وحشت و عذاب خیمه‌های غزّه را در دهان کوره می‌کشند لیک خشم کورشان کاستی‌پذیر نیست گریه کن رفح! گریه کن که هیچ واقعیّتی مثل قصّه‌های کودکان تو راستی‌پذیر نیست! 🆔️ @faslefaaseleh
✳ رهروان این شب دراز در جهان ما روزنامه‌ها روزنامه نیستند هیچ‌گاه‌نامه‌اند راویان قصّه‌های خسته از ادامه‌اند شاعران سال‌هاست جز سکوت شعر تازه‌ای نگفته‌اند راویانشان چون مگس در میان تارهای عنکبوت خفته‌اند سال‌هاست باوجود جنگ‌ها و قتل عام‌ها اتّفاق تازه‌ای که روزگار را تکان دهد یا به خفتگان غارهای مرگ جان دهد رخ نداده است ساعت زمان در غبار غفلت قرون ایستاده است گوش مردم جهان پر شده‌ست از طنین طبل‌های مرگ بارش گلوله‌ها مثل بارش تگرگ چشم مردم زمان پر شده‌ست از به ریشه خوردن تبر گریه‌های بی‌ثمر آه‌های بی‌اثر از سقوط بی‌شمار برگ... فیلسوف‌ها قرن‌هاست قصّه‌گوی خواب‌های غفلت‌اند؛ گرچه آدمی هیچ‌گاه خواب راحتی نداشته‌ست رنج برده است و استراحتی نداشته‌ست آن‌که در میان انفجارهای هولناک مرگ‌های دردناک غافلانه خفته است خفته نیست مرده است و در میان این مغاک جان سپرده است! صور رستخیز هم به هم نمی‌زند خواب مردگان خفته در غبار را آن‌که خویش را به خواب می‌زند چشم بسته است تا نبیند احتضار را مرگِ چشمه در غروب شوره‌زار را... در جهانِ خفتگانِ شبزده مردگان تبزده چشم‌ها همیشه بسته‌ است غیر چشم‌ مرگ تا رصد کند چشم‌های باز را رهروان هوشیار این شب دراز را... باید ایستاد و پاک کرد خاک را از عفونت تجاوز و دروغ باید ایستاد و این قبیله را به جای خود نشاند باید ایستاند چرخۀ سیاه داغ‌های بی‌رویّه را داغ "حاج محسن" و هنیّه را! 🆔️ @faslefaaseleh
مثل گردباد در صحاری جنون عاشقانه تاختیم گُرده‌هایمان میزبان دشنه کام زخم‌هایمان همیشه تشنه بود مثل اشک روی گونه‌ها گداختیم سال‌های سال ساختیم و سوختیم سوختیم و ساختیم... ما شکست خورده‌ایم بارها و بارها ولی نباختیم! 🆔️ @faslefaaseleh